خیلی وقته رفتی و تصویر چشمات
مونده رو دلخوشی دیوار خونه
دست من نیس که غزل پا نمیگیره
از تو این شعرای خط خطی میمونه
توی عکسی که رو دیوار اتاقه
هنوزم مثل همون روزا میخندم
برمیدارم قاب عکسو از رو دیوار
چشامو به روی خندههات میبندم
بیتو، پرسه توی کوچهها چه تلخه
جای دستات خالیه رو شونهی من
بعد تو تموم کوچههای این شهر
واسه هیچ شعری نشد بهونهی من
سهم من از همه زندگی همینه
دل سپردن به تو با یه شعر تازه
خط به خط بغضمو تو خودم بریزم
جلوی چشم یه شهر بی اجازه
تو نباشی، رد پای شب میشینه
روی خط عابر شهر پر از درد
میشه بازم برسیم به اول خط
ای عزیز دل، به ذهن خونه برگرد
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
سلام…
زیبا
———————
پاسخ:فرهاد جان این ترانه را با الهام از همان قضیهی جدایی که گفتی همان روز نوشتم. گفتم که از طلاق متنفرم. ایکاش عشقها به روز اول برگردن
سوال: هزینه تبلیغ در وبت چقدره ؟
———————-
پاسخ: به نظرت اینجا جای مناسبی برای این سواله؟
در ترانه خیلی بیلمزتر از این حرفام که بخوام نظر بدم. ولی انتخاب نقاشی خوب بود. باید یکی از کارای ادوارد هاپر باشه.درسته؟
————————-
پاسخ: نمیدونم کار کیه. در جستجوها بهش برخوردم. در ضمن شما خیلی هم آگاه و باکمالاتی دوست عزیزم.
خیلی دوستش داشتم.
———————–
پاسخ:خوشحالم.
عزیزِ دلید شما
عجب ترانه زیبایی …
“میشه بازم برسیم به اول خط
ای عزیز دل، به ذهن خونه برگرد”
اینجاش رو خیلی دوست داشتم !
و اینجا ….
“برمیدارم قاب عکسو از رو دیوار
چشامو به روی خندههات میبندم”