هر شب هوای بودنت تو خواب من میپیچه
اما فقط خیالی و سهم من از تو هیچه
آفتاب که میشینه روی کاکل تنهاییام
به باد میگم امون بده، بذار که باهات بیام
دلتنگیام رنگ غروب تلخ جمعه دارن
ترانهها فقط تو رو به یاد من میارن
دیگه خیابونا رفیق راه من نمیشن
سنگ صبور غم و اشک و آه من نمیشن
پیادهرو، خستگیمو وجب وجب میشمره
دلم از این پرسهی بیحوصله خیلی پره
میخوام برم از شهری که یاد تو رو نداره
به جایی که آسمونش همپای من بباره
دریا با کلی درددل چشم به راه منه
موقع رفتنه، ولی دل مگه دل میکنه؟…
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز