نخست
خب. رفتم سفر و برگشتم. بهار سال قبل هم رفته بودم استانبول و این بار جشنوارهی فیلم استانبول بهانهای شد تا بار دیگر در این فصل به این شهر زیبا و دوستداشتنی با آبوهوایی فوقالعاده دلپذیر بروم. این بار البته بیشتر وقتم به تماشای فیلمها گذشت. امیدوارم فرصت شود گزارشی از این جشنواره و فیلمهایش بنویسم. فعلا همین قدر مینویسم که تجربهی فوقالعادهای بود. هرچهقدر فیلم دیدن در جشنوارهی فجر و سینمای منتقدان کسالتبار و فضایش ناصمیمیاست _ حتی اگر فیلمش خوب باشد _ فیلم دیدن در آن فضا جذاب و خاطرهانگیز بود.
دوم
مجلهی فیلم اردیبهشت نشاندهندهی رویکردی تازه در انتشار این نشریهی دیرپا و ارزشمند است و تغییرهای دیگری هم بهمرور در شکل و شیوهی پرداخت بخشهای مختلف مجله خواهید دید. این فقط یک شروع است.
سوم
در تعطیلات نوروز از فیلمهای به جا مانده از سینمایهالیوود در سال گذشته چند فیلم را دیدم. حیفم آمد در این پست قرمبهقاطی، یادی از این دو فیلم نکنم: Rabbit hole از معدود درامهایی بود که توانستم تاب بیاورم ـ چون ملودرامباز نیستم اصولا ـ و البته لذت تماشایش فراتر از تاب آوردن و در حد یک غافلگیری بزرگ بود. این نگاه انسانی و ژرف درهالیوود واقعا کیمیاست؛ انگار با فیلمیاروپایی روبهرو هستیم و چه نقشآفرینی درخشانی دارد بانو نیکول کیدمن. بن افلک هم با Town نشان داد خیلی فراتر از سوژهی گاسیپ نشریات زرد است. چه خوب که او در دنیای سطحی و پوچمغز کسانی چون جی.لو نماند و فیلم درخشانی به سینمای این سالهایهالیوود افزود. او کلیشهها را به کار گرفته ولی فیلمیتاملبرانگیز خلق کرده است. تقریبا تمام موقعیتهای فیلم بازخوانی موقعیتهای مشابه از فیلمهایهالیوودی هستند ولی شکل چینش آنها و شخصیتپردازی دقیق و درست آدمهای مفلوک قصه، فیلم را به اثری ستودنی بدل کرده.هالیوود این سالها برای من نمادی از حماقت و سطحینگری است و کم پیش میآید فیلمیاز آن، اینقدر مجذوبم کند. پیشنهاد میکنم این دو فیلم را ببینید ـ البته اگر هنوز ندیدهاید ـ.
چهارم
فیلم کوتاهم با عنوان با تشکر از ؟،علی و نازی را تا به حال چند نفر از دوستان منتقد و غیر منتقد دیدهاند که جز یک نفر که بهشدت با آن مخالف بود، بقیه نظر مثبتی داشتهاند. در هر حال تا همینجا هم یک برآیند نسبی از بازخوردها به دست آوردهام که راضیکننده است. میماند زیرنویس کردن فیلم و… ولی از همین حالا نوشتن فیلمنامهی فیلم نیمه بلند بعدی را آغاز کردهام که آن هم به شکل و سیاق فیلمهای کوتاهم و به شکل غیر حرفهای ساخته خواهد شد. راستش فعلا توان و وقتی برای کاغذبازی و گدایی کردن حداقل امکانات برای ساختن یک فیلم کوتاه ندارم، پس ترجیح میدهم به همان شیوهای که بلدم کار کنم. فعلاً زمان نیم ساعت تا چهل دقیقه را برای این فیلم در نظر دارم. کار دشوار و پربازیگری خواهد بود. این بار عمدا از مینیمالبازی دست برداشتهام تا محکی جدیتر برای فیلمسازیام باشد. متاسفانه وقت تنگ است و شرایط اینگونه ایجاب میکند. حالوهوای قصهی مورد نظرم، اجتماعی و در عین حال ابسورد است. قصه با جوان معتادی آغاز میشود که دو هفته است پاک شده… یک جور سیاحت در این پایتخت بیدروپیکر… نه مثل آن چیزی که تا به امروز دیدهاید.
پنجم
همیشه که نه، اما گاهی فقط کافی است صبر کنیم تا اتفاق خودش بیفتد.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
سلام
سفر بخیر
به سلامتی
————–
پاسخ: فدای معرفتت مهدی جون. بزن زنگو
خوشحالم که تجربهی خوبی بوده است این سفر.
عجب عکسی ساختهای از فیلمت. دلم را برد. منتظر این فیلمنامهی بعدی هستیم و همچنین نوشتن از خاطرات این سفر.
————–
پاسخ: قربانت امیر جان.
سلام رضا
رسیدن بخیر پسر. خوشحالم که بهت خوش گذشته. ما منتظر دیدن فیلمت هستیم ها!
———–
پاسخ: سلام بهمن جان. حتما باید ببینیم همدیگرو به زودی
سلام و سفر بخیر پس بگو کجا بودی که نبودی عمو رضا.خیلی دوست دارم فیلمتو ببینم میدونم که به دنیای ذهنی من نزدیکه.
امسال ۱۲۷ ساعت بهترین فیلمی بود که دیدم البته از لحاظ پرداخت سینمایی نه مضمون.هرچند یه دقیقه ای اضافه داشت ولی هنر کارگردان قابل ستایش بود.عید بعد مدتها تاریخچه خشونت رو دوباره دیدم.استاد چه ساده درس فیلمسازی میده.چه کلاس مفت و مجانی و پرباریه این فیلم.true grit کوئن ها هم خوب بود ، ولی حیف از فیلمساز محبوب دوران جوانی ام دیوید فینچر ، شایدم دنیا عوض شده ولی دیدگاه و دلبستگی های من عوض نشده.برگشتم و هفت و فایت کلاب رو دوباره دیدم و فقط افسوس خوردم.زیبایی آمریکایی رو هم دوباره دیدم، بوی “نفس عمیق” رو میداد.(به شدت).
—————–
پاسخ:سلام. قربان سلیقهات امیرو. هستمت
وقتی از تجربه آن لحظه ناب نوشتی که باعث شد اشک شوق بریزی؛ داشتم این تصیف را میشنیدم:
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند…
بیاختیار گریستم.
—————
پاسخ:دیدی دلا که یار نیامد گرد آمد و سوار نیامد
سلام
آقا مخلصیم
خدا دلتون رو شاد کنه که با خبر موفقیت آقای فرهادی و ایران دلمون رو شاد کردید…
خیلی مخلصیم
——–
پاسخ:سلام. ما بیشتر
رسیدن بخیر.
———
پاسخ:ممنون
به زودی با کلی پیشنهاد خوب مییام رفیق.
فقط دو هفته به من فرصت بده.
قربونت تا بعد
—————-
پاسخ:این دو هفتههای تو منو می کشه امیر. بجنب پسر.
رضا جونم بی صیرانه منتظر دیدن فیلم ات هستم. راستی فیلمنامۀ «موسی» را از این هفته دوباره به جریان می اندازم رفیق. امیدوارم امسال استاد رزاق کریمی کمر همت ببندند و فیلمنامه را جلوی دوربین ببرند!!!! (-:
سلام