ماجراهای اخیر انگلیس و انتشار جهانی تصاویری محیرالعقول از غارت بیرحمانهی فروشگاهها و این حجم از آسیب زدن به اموال شخصی و عمومی، دستکم برای من تازگی داشت. مانند همهی حکومتها، دولت بریتانیا هم سعی میکند با پاک کردن صورت مساله و نسبت دادن این ناآرامیبزرگ به اراذل و اوباش، همه چیز را ماستمالی کند. اما این رخداد نشان از نفرت و خشمیدارد که در پس روبنای شیک مدرنیته و در لایههای زیرین اجتماع در طول سالها انباشته شده و حالا سر باز کرده است. حتما حملهی سال گذشته گروهی به اتوموبیل حامل پرنس چارلز را به خاطر دارید. و چنان که میدانید چنین آشوبهایی در انگلیس سابقه داشته. اما نفرت از قانون و دولت، خاص یک سرزمین نیست. قانون چه در جوامع تکحزبی، کمونیستی و استبدادی و چه در جوامع سرمایهداری همیشه سرمایه را به سمتوسویی خاص سوق میدهد و توزیع ناعادلانهی ثروت و امکانات شرط لازم برای برقراری یک نظم مدنی است. جامعهای را تصور کنید که در آن همه حقوق و امکاناتی بکسان داشته باشند. اولا که قابل تصور نیست و اگر بر فرض محال چنین چیزی ممکن بشود آن جامعه دچار رخوت و ایستایی هولناکی خواهد شد. شرط برقراری پویایی در جامعه، در موضع نیاز بودن مردم است تا برای کسب موقعیت بهتر و یا دستکم برآورده کردن نیازهای بدوی خود از بام تا شام بدوند و لقمه نانی به دست آورند و یا شاید کمیهم بیشتر. بنیان و شالودهی اجتماع بر عدم تناسب در توزیع قدرت و سرمایه است و جز این در عالم واقعیت ممکن نیست.
اما چرا نافرمانی و شورش در همه جا و یا در همهی زمانها رخ نمیدهد؟ جامعهی مدنی ابزار مشخصی برای پیشگیری و مهار اعتراض دارد. از نظام آموزشی تا نظام اداری همه فرد را به دالانی تنگ با سقفی کوتاه سوق میدهند که در آن جایی برای جنبیدن نیست و برای عبور از آن باید در مسیر مشخص حرکت کنی و سرت را خم کنی و اساسا راه دیگری نداری. سیستم آموزشی، فرد را در مراحل شکلگیری شخصیتش با وعدهی بهشتی که در آن سوی دالان هست به آن وارد میکند و دیوارها و سقف این دالان هم نقش هدایت و مهار را ایفا میکنند. اما همیشه کسانی هستند که یا از پا گذاشتن به این دالان امتناع میکنند یا هنوز پا به آن نگذاشتهاند. بیکاران و لایههای فرودست، مشخصا تهدیدی بالقوه برای هر جامعهای هستند؛ چون چیزی برای از دست دادن ندارند و وابستگیهای شغلی و اداری که عامل بسیار موثری در مهار افراد جامعه است ـ به دلیل اینکه به شکل کاملا مستقیم با نان شب مرتبط است ـ برایشان بیمعناست. این گروه، به اندازهی کافی فرصت و انرژی دستنخورده دارد و حضورش در آشوب، یک شانس پنجاه/ پنجاه برایش رقم میزند؛ چه اگر گیر پلیس نیفتد و قسر در برود، از این میان غنیمتی اندوخته است.
چند ماه پیش که مراسم ازدواج پرنس ویلیام و کیت میدلتون برای همهی مردم کرهی زمین پخش زنده شد (نوشتهام در این باره را از اینجا بخوانید: کلیک)، خیلیها به ستایش شکوه و عظمت آن واقعه پرداختند و انبوه آدمهای حاضر در آن میدان را نشانهای بر رضایتمندی اکثریت مردم آن سرزمین از داشتن یک نظام سلطنتی دانستند. اما زیر آن صورت آراسته به هفت قلم، چال و چروک و کک و مکی بود که حالا پس از شستن آرایش شب زفاف، خود را نشان میدهد و چیزهایی عجیبتر از این هم زیر لباس فاخر عروس هست که البته نامحرمان هرگز موفق به زیارتش نخواهند شد؛ مگر شرم و حیا کنار گذارند و عروس از حجله بربایند و داماد را هم کتبسته به تماشا وادار کنند (چنان که کالیگولا میکرد). نمونهها زیادند: برگزاری المپیک در چین را حتما به خاطر دارید که در پس شکوه چشمگیرش، چه اعتراضهایی از سوی مردم ناراضی در میان بود و چه سرها و دستها که به ضرب باتوم شکسته نشد، اما هرگز نگذاشتند این دملهای چرکین، چهرهی زیبای آن اجتماع مثلا انسانی را خدشهدار کند.
دنیای واقعیت دنیای نمایش است؛ نمایش از فرد آغاز میشود که هر روز پیش از ترک خانه و پا گذاشتن به دنیای بیرون، نقاب بر چهره میزند تا مقبول و یا دستکم مصون باشد. در ابعادی بزرگتر کل هستی بشر و سازوکار اجتماعی نیز چیزی جز نمایش نیست. البته گاهی این نمایش خستهکننده میشود و گروهی طاقت از کف میدهند و بینقاب (حتی اگر صورتشان را پوشانده باشند) خود واقعیشان را در معرض تماشا میگذارند. ماجرای اخیر انگلیس را نباید به دلایل بومیفروکاست و باید آن را در سطح گفتمان قدرت و به شکلی جهانشمول تحلیل کرد، منتظر حلقههای بعدی این زنجیره باشیم…
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
چندان در جریان این ماجراهای انگلیس نیستم ولی اصلا چطور میشود به این واکنشها اهمیت داد؟ هر واکنشی را میشود جدی گرفت؟ حد و حدود زشتی یک پدیده را در مقابل زیبایی آن چطور میشود درک کرد؟ آن هم مایی که این همه دوریم از این پدیدهها و با واسطه از آنها مطلعیم… این وسط تکلیف اعتماد چه میشود؟ اصلا کدامیک اصیلترند؟ واقعیترند؟ نمیدانم… و راستش فکر میکنم کمتر میشود درباره شان فهمید.
———-
پاسخ: والا چه عرض کنم.