نگاهی به «اگر اصغر اسکار بگیرد» ساخته‌ی رضا کاظمی

ما ولی آقاییمونو داریم *

علی جعفرزاده

در عصر سریال‌های صد و اندی قسمتی و فیلم‌های بلندی که گاه داستان‌شان در نیم‌خط و چند کلمه خلاصه می‌شود ساختن فیلم کوتاه ۱۶ یا ۱۷ دقیقه‌ای حرکتی است سهل و ممتنع که به معنای واقعی کلمه ریسک شمرده می‌شود. اگر اصغر… آخرین ساخته رضا کاظمی را از چند منظر می‌توان بررسی نمود. نخست این‌که فیلم از منظر تحلیل گفتمانی ون دایک از آن معنای موضعی‌ بهره می‌گیرد که شامل پیش‌انگاشت‌هایی فرهادی‌محور است. در واقع گفتمان تمجید از اصغر فرهادی گفتمان مسلط فضای عمومی جامعه است و فیلم در چنین فضایی عامدانه با استفاده از این فضا به بیان دغدغه‌های مولفش می‌پردازد؛ انگار فرهادی و اسکارش بهانه‌اند؛ بهانه‌ای برای نشستن و تخمه شکستن و از درد گفتن و درست در لحظه‌ی دریافت اسکار چرت زدن…

از همین نظرگاه سازمان طرح‌واره‌ای اثر که عموماً در تحلیل گفتمان به بحث کلی علیه قوانین می‌پردازد، به‌ تنهایی نسل جدیدی از جوانان این سرزمین اشاره دارد؛ میزبان که ظاهرا از تمکن مالی بیش‌تری برخوردار است شرایط مساعدی ندارد و میهمان که از کرج ظاهرا برای تماشای پخش مستقیم مراسم اسکار امده. اما در ادامه می بینیم که اسکار و فرهادی خیلی هم برایش اهمیت ندارند. او درد دارد. دردی مثل درد خیلی از هم‌نسلان خویش. مضاف بر این‌که از کرج می‌آید؛ شهری پر از خرده‌فرهنگ‌های رنگارنگ با کم‌ترین فاصله‌ی ممکن با ابرشهری مثل تهران. مخاطرات و مباحث آسیب‌شناختی شهری مثل کرج در این سطور قاعدتاً جایی ندارند و در فرصتی دیگر شاید به آن هم بپردازم.

فیلم کاظمی قصه‌ی آدم‌هایی است که در چرخ خردکننده‌ی مدرنیته دارند له می‌شوند؛ مدرنیته‌ای که نماد بیرونی‌اش در فضای جامعه‌شناسی شهری، مبتنی بر المان‌هایی مانند برج میلاد است و ما لابه‌لای سکانس‌های مختلف فیلم آگاهانه با آن مواجه می‌شویم و همواره در جای درست به سراغش می‌رویم. بحث آسیب‌های مبتلابه شهری مانند تهران شامل خانواده‌های نامنسجم، تک‌زیستی، و حتی پارازیت و … در استعاره‌ی موسیقی‌ای که مهمان گوش می‌دهد (ترانه شاهین با شعر مهدی موسوی) به‌خوبی به تصویر کشیده می‌شود.

فیلم کاظمی ، فرهادی‌گونه در برابر آثاری که در فضای فیلم‌هایی نظیر جدایی نادر از سیمین ساخته می‌شوند قد علم می‌کند. این‌که با کم‌ترین امکانات ممکن و با اقتصادی‌ترین روش استفاده از فرم و زبان می‌توان فیلمی در همان حد و اندازه‌ها ساخت. فیلم دو شخصیت دردمند دارد که در یکی از نخستین نیازهای طبیعی‌شان که برقراری ارتباط با جنس مخالف است درمانده‌اند. انگار قرار است قضای حاجت کنند بر شرایط‌شان. (فیلم بر دستشویی زدن!! کاراکترها تاکیدی آگاهانه دارد) بازی با اسب‌های شطرنج و استعاره از سرشاخ شدن و باقی قضایایی که این را هم از منظر تحلیل گفتمان می‌توان به شاخص واژه‌پردازی و تاکید بر تقابل‌های دوتایی ربط داد: تقابل میزبان با دختری که دوستش دارد. تقابل مهمان با دختری که در انتها می‌فهمد دل با دیگری دارد. و تقابل عنصر غایب (مسعود) که جایگاهی مهم و در قواره‌ی کاراکترهای اصلی فیلم دارد با مهمان و… هم‌چنین حداقل استفاده از لوکیشن، کم‌ترین استفاده از موسیقی متن و خیلی نشانگرهای دیگر.

اگر از منظر تکنیکی نیز بخواهیم نظری به فیلم بیندازیم با اثری کاملا حرفه‌ای مواجهیم. نخست فیلم‌برداری و استفاده‌ی بی‌نظیر از نور است. کار منصور حیدری حتی به چشمان غیرفنی نگارنده نیز دل‌نشین می‌نماید. استفاده‌ی بسیار تکنیکی از فضاها و روند تاریک‌تر شدن فیلم از ابتدا تا انتها تنها گوشه‌ای از جلوه‌های بصری اگر اصغر… هستند. تدوین فیلم را فردین صاحب‌الزمانی انجام داده که نامی است آشنا در سینمای ما. تدوینی که به ضرباهنگ اثری چنین مینی‌مالیستی به‌شدت کمک کرده است. دست‌آخر کارگردانی دقیق رضا کاظمی نیز ضلع دیگر این مثلث را شکل می دهد. از فضاها و عناصر بعضا ریز نیز با نهایت وسواس و دقت استفاده شده است. مثل کتاب چخوف. که فرم آثار چخوف و زبان سلسیش به‌شدت به فضای فیلم نزدیک است.

و در نهایت بی انصافی است اگر از کنار بازی دو بازیگر فیلم محمد علی‌محمدی و سهیل ساعی به‌راحتی بگذریم. دو بازیگر خوش‌آتیه که به‌خوبی از پس نقش‌‌شان برآمده‌اند. کافی است به کنش‌هایی که در هنگام خشم و نفرت و حتی سرخوشی‌های تکانه‌ای و لحظه‌ای از خود نشان می‌دهند نظری بیندازیم. یا مثلا در سکان‌سهای پایانی که خستگی ناشی از بیداری در ساعت اولیه‌ی بامداد را به‌خوبی بازی کرده‌اند.

فیلم با شب‌های نورانی و سرگیجه‌آور تهران شروع می‌شود. با میکس صدای جیغ و داد سرخوشانه ابتدای درباره الی روی همان تهران به اوج می‌رسد و با موسیقی متنی در حال و هوای موسیقی درباره الی (که آیدین صلح‌جو اختصاصا برای فیلم کاظمی‌ساخته) باز روی همان تهران و پس از نطق اصغر فرهادی به پایان می‌رسد. انگار در کشوری که در چنین شب مهمی هیچ یک از کانال‌های تلویزیونی‌اش هیچ حرفی از چنین افتخار بزرگی نمی‌زنند زندگی زیر این همه چراغ به همان شکل همیشگی جریان دارد. با همه‌ی دردهایش.

 *یکی از دیالوگ‌های اگر اصغر اسکار بگیرد

————————

پی‌نوشت: این نقد را دوست عزیزم علی جعفرزاده نوشته و مایه‌ی خوش‌حالی‌ام است که فیلم را پسندیده و می‌دانم اگر فیلم را دوست نمی‌داشت بی‌رودربایستی می‌نوشت. اگر دیگرانی هم بر این فیلم یا بر مجموعه داستان کابوس‌های فرامدرن نقدی بنویسند (با هر سلیقه و رویکردی) با کمال میل در همین سایت منتشر خواهم کرد.

حجتی برای سینمای اندیشمند ایران

گوزن‌های مسعود کیمیایی که من چندان دوستش ندارم، فیلم محبوب و عمری خیلی از منتقدان فیلم در ایران است. قدرت گوزن‌ها یک دزد و چریک است ( اولی واضح و مبرهن است و دومی‌اش را باید حدس بزنیم) و دزدیدن از سیستم فاسد را فضیلت می‌داند و به نظر می‌رسد نظر فیلم‌ساز هم به او نزدیک باشد اما سید می‌گوید: «خلاف خلافه! منم این حرفا توی کتم نمی‌ره». کدام‌شان درست می‌گوید؟ نمی‌دانم.

و حالا حکایت اخراجی‌های آقای ده‌نمکی ـ در مثل مناقشه نیست ـ و تلاش عده‌ای برای فروش کم‌تر فیلمش از طریق به دانلود گذاشتن فیلم در اینترنت، مورد گوزن‌ها و توجیه قدرت برای دزدی را به ذهنم می‌آورد. درباره‌ی اخراجی‌های ۲ در زمان اکران به تفصیل نظرم را در روزنامه اعتماد ملی نوشتم و چیز پنهانی نیست.

آیا فروش اخراجی‌ها می‌تواند مقیاسی از توزیع گرایش‌های سیاسی در جامعه به دست دهد؟ پاسخ این را هم نمی‌دانم. چون چنان‌چه در همان مطلب مورد اشاره هم نوشتم خیلی‌ها از سر کنجکاوی و خیلی‌ها برای لحظه‌ای خندیدن ـ حتی شده به ریش خودشان ـ به سینما می‌روند. اما یک حساب ریاضی هم در کار است. حتی اگر این فیلم سه میلیارد تومان بفروشد و قیمت متوسط بلیت در سینما را ۳۰۰۰ تومان در نظر بگیریم (که بیش‌ از این است) یعنی در بهترین حالت یک میلیون نفر آن را دیده‌اند ( و البته بعضی‌ها هم دو یا چند بار دیده‌اند که آمار سرانه را پایین‌تر می‌آورد) و این در قیاس با جامعه‌ی بالای هفتاد میلیونی فقط و فقط به شوخی می‌ماند.  کلا میزان رواج و اقبال سینما در ایران افتضاح‌تر از آن است که بتوان از آن به عنوان یک متر و معیار جامعه‌شناسانه استفاده کرد. خیلی از خانواده‌های فرهنگی و فرهنگ‌دوست و البته خانواده‌های ضد فرهنگ، ابدا با سینما میانه‌ای ندارند و اقشاری مثل زوج‌های جوان (غیر همسر) که مامنی جز سیاهی سالن‌های سینما ندارند، کارگران زحمتکش و  بالاخره رهگذران خواب آلود که دنبال سرپناهی برای یک چرت مختصر می‌گردند درصد قابل توجهی از تماشاگران فیلم‌های عامه‌پسند سینمای ایران را شکل می‌دهند. در هر حال اخراجی‌ها یک پدیده‌ی پوپولیستی کاملا مورد انتظار است که هم‌خوانی تمام عیاری با جنبه‌های دیگر اجتماع در ابعاد گوناگون دارد و تماشاگرانش هرگز نماینده‌ی یک گرایش سیاسی نیستند، چه بسا لودگی‌ها و ابتذال این فیلم حتی خیلی از هم‌سنگران و دوستان دیروز و امروز سازنده‌اش را خوش نمی‌آید.

آن سوی خط ولی میزان استقبال از جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی می‌تواند معیاری برای سنجش پایگاه اجتماعی سینمادوستان جدی و فرهیخته باشد، چون برای ندیدن چنین فیلمی‌که پرافتخارترین فیلم یک دهه‌ی اخیر سینمای ایران است و بازخورد بی‌نظیری در عرصه‌‌ی داخلی و بین‌المللی داشته واقعا کم‌ترین عذر و بهانه‌ای قابل تصور نیست. حتی اگر پانصد هزار نفر هم فیلم فرهادی را ببینند باز هم یک موفقیت بزرگ برای سینمای اندیشمند ایران شکل گرفته است چون جدایی نادر از سیمین بر خلاف درباره‌ی الی و حضور کنجکاوی‌برانگیز گلشیفته فراهانی و فضای خوش آب و رنگش، جذابیت عامه پسند برای اقشار محترمی‌که در بند قبل اشاره کردم ندارد و اکثریت غالب تماشاگرانش را سینماروهای جدی و آدم‌های اهل اندیشه و فرهنگ تشکیل می‌دهند. در حالی که متوسط تیراژ کتاب در ایران زیر ۲۰۰۰ تاست و بهترین سایت‌های اینترنتی فرهنگی و هنری با همه‌ی دوز و کلک‌ها در ایده‌آل‌ترین حالت بیش‌تر از پنج شش هزار «نفر» بازدیدکننده در روز ندارند ـ و البته در آمارشان چیز دیگری جلوه می‌دهند ـ چنین استقبالی از فیلم صلب و سخت فرهادی که کم‌ترین باجی به تماشاگر نمی‌دهد و به دلیل تنش بیش از حد قصه‌ و نیز زمان طولانی‌اش، پتانسیل دافعه‌برانگیز بودن را هم دارد، یک اتفاق فرخنده و قابل ستایش است.