سینمایی که می‌رفتیم: جولیانو جما

Giuliano Gemma (5)

در سال‌های کودکی و نوجوانی ما، سینما به‌مراتب پررونق‌تر از این سال‌ها بود. فیلم‌ها بوی چرم و تخمه می‌دادند… شرحش بماند برای مناسبتی چیزی.

در روزگار کودکی، جولیانو جما (مونتگمری وود) سردسته‌ی بازیگران محبوبم بود. فیلم‌های او واقعا تماشاگر ایرانی دوران جنگ و بدبختی را به سینما می‌کشاند. بعدها او را در فیلم‌های دیگری روی نوار ویدئو دیدیم اما باور بفرمایید روی پرده‌ی بزرگ چیز دیگری بود این عالیجناب.

حالا او هم مرده. خاطره‌های خوب کودکی اما به این آسانی نمی‌میرند. دست‌کم تا وقتی که زنده‌‌ایم پابه‌پا‌ی‌مان می‌آیند. می‌گویند آلزایمر هم که بگیری خاطره‌های دور دست‌نخورده می‌مانند. پس زنده باد خاطره‌ی حال خوب کودکی.

شرح حال: http://www.imdb.com/name/nm0312575/

giuliano-gemma-499916l

این‌ فیلم‌‌های او را در سینما دیدم:

ارزش قدرت  http://www.imdb.com/title/tt0066105/

کورباری http://www.imdb.com/title/tt0167085/

و این یکی که محشر است و  هنوز حس غریبش از یادم نرفته:

مردی که به زانو درآمد http://www.imdb.com/title/tt0078445/

gema

 

یک خاطره: با دوست آن روزهایم پیام حقیقت ناصری (که هرکجا هست به سلامت باشد) برای دیدن ارزش قدرت به سینما رفته بودیم. نه سالم بود. یک وسترن اسپاگتی جانانه بود. هنوز هم عاشق وسترن اسپاگتی‌ام. سانس اول را دیدیم و از بس خوش‌مان آمد گفتیم سانس بعد را هم بنشینیم (آن زمان می‌شد وسط فیلم بروی توی سالن و تا هروقت بخواهی همان داخل بمانی). وسط‌های سانس دوم سر یکی از صحنه‌های تیراندازی و سوارکاری از بس هیجان‌زده شدم هم‌زمان با صدای شیهه‌ی اسب‌ها من هم صدای شیهه درآوردم و این کار را چند بار تکرار کردم. پیرمرد کنترلچی با چراغ قوه‌اش آمد سمت صندلی ما و گفت: «شما دوتا لشتونو ببرید بیرون!» و ما هم چاره‌ای جز اطاعت نداشتیم. پیرمرد با متانت و آرامی‌تا در خروجی مشایعت‌‌مان کرد و آن‌جا بود که چند تا پس‌گردنی و لگد جانانه نثار دوستم پیام کرد. من خوش‌بختانه قسر در رفتم ولی طفلک پیام بابت کار نکرده کتک مفصلی خورد. یادش بخیر!