ترامپ و آمریکای دوقطبی

یکی از انتقادها به ترامپ این است که او جامعه را به شدت دوقطبی کرده است.
نخست: این ادعا در خصوص جامعه آمریکا اصلا درست نیست. اتفاقا یک انشقاق بسیار تاریخی درون ریپابلیکن‌های آمریکا در حال تثبیت است. کیست که ندارند مثلا فرد فاسد و کودنی چون جرج بوش که همواره مضحکه و آلت دست دمکرات‌ها بوده یک ریپابلیکن سنتی واقعی توسری‌خور باج‌بده است که همین امروز همتایانی در سناتورها و نمایندگان کنونی جمهوریخواه دارد که فعال‌تر و مشتا‌ق‌تر از دمکرات‌ها برای تثبیت پیروزی جعلی بایدن پیزوری تلاش می‌کنند؟ اما ترامپ گرایش نوینی را در هواداران جمهوریخواه برانگیخته که به همان اندازه که از دمکرات‌ها بیزارند از جمهرریخواهانی چون بوش ابله و نوچگانش هم گریزان‌اند. موفقیت چشم‌گیر اخیر جمهوریخواهان در انتخابات همزمان سنا و مجلس نمایندگان تابعی از همراهی آنان با ترامپ و اعلام حمایت ترامپ از آنان است. نادان و فریب‌خورده‌اند بوشیست‌هایی که گمان می‌کنند این موفقیت، ذاتی و بی‌ربط به دستاورهای ترامپ است. واقعیت این است که بدون ترامپ حزب جمهوریخواه با ابلهانی چون رامنی و رهروان بوش و مک‌کین برای همیشه به زباله‌دان تاریخ سپرده خواهد شد که اتفاقا جایگاه بسیار شایسته‌ای برای آنان است.
دوم: ترامپ نه تنها صحنه‌ی سیاست آمریکا که اغلب جوامع موجود بر زمین و گردانندگان‌شان را هم تحت تاثیر قرار داده است. این بزرگ‌ترین دستاورد اوست که حتی پس از حذف ظاهری‌اش از صحنه سیاست هم آثار بسیار نیکویی برای آینده‌ی زمین در پی خواهد داشت. برانداختن نقاب میانه‌روی و تساهل که در واقع یک جور misdirection برای انجام شعبده‌بازی‌هایی نظیر تقلب گسترده و همه‌جانبه و مهندسی‌شده‌ی انتخابات اخیر است و چند دهه است صحنه سیاست‌گردانی را به تسخیر خود درآورده اصلا دستاورد کوچکی نیست. حالا دیگر شعارهای زیبا و انسانی‌نما و اخلاقی فقط و فقط شعارهایی پوک و مسخره‌اند و هیچ احترامی‌برنمی‌انگیزند. از این پس ادبیات سیاسی دیگر نمی‌تواند با بهره‌گیری از سخنان زیبای تحمیق‌گر به راه پرفریب گذشته ادامه دهد چون با شیشکی و تگری بی‌وقفه‌ی مخاطبان روبه‌رو خواهد شد؛ به استناد فساد فراگیر و همه جانبه‌ای که آشکار شده و جایی برای هیچ‌گونه بخشودگی و چشم‌پوشی باقی نگذاشته است. مهم نیست این ادبیات را یک سیاست‌مدار کثیف به کار ببرد یا یک کارشناس و تحلیلگر دون‌مایه در رسانه‌ای فاسد.
سوم: مردم آمریکا پس از این انتخابات و مواجهه با فکت‌های شگفت‌آور و هولناک در خصوص فساد گسترده و همه‌جانبه‌ی سیاستمداران و رسانه‌ها، بعید است دیگر همان آدم سابق بشوند! همان مردمی‌که شاید از افتخارات‌شان بود که نمی‌دانستند ایران یا سودان کجای نقشه‌ی زمین هستند و تفاوت میان عراق و ایران را هم نمی‌دانستند، و توجه به سیاست داخلی را هم جز در زمان انتخابات کسر شأن خود می‌دیدند امروز (با تجربه چند سال گذشته) به خوبی دریافته‌اند که غفلت تاریخی و جغرافیایی فضیلتی ندارد و فساد ویرانگر سیاست نه فقط در فصل انتخابات که در ثانیه‌ثانیه‌‌ی زندگی‌شان جاری است و به چشم‌برهم‌زدنی می‌تواند آن‌ها را به دام شعبده و حیلتی تازه بیفکند. رسانه‌هایی چون شبکه‌های اجتماعی که قرار بود ظرفی خالی و صرفا بستری برای آزادی بیان باشند رذیلانه به ضد خود بدل شدند اما حتی با تمام شیطنت و رذالتی که به خرج دادند (و می‌دهند) نتوانستند جلوی افشاگری بزرگ و تاریخی در خصوص فساد هول‌انگیز سیاسی اوباما و پسااوباما را بگیرند. همواره بر این باور بوده‌ام که انتخاب سفیهانه‌ی اوباما برای ریاست جمهوری یک نقطه عطف مهم در رو شدن بازی‌های سیاسی و سقوط آزاد بازیگران پشت پرده‌ی سیاست بود که چیستی استراتژی سیاسی را به ابتذال و حقارتی تاریخی کشاند. پس از حسین اوباما دمکرات‌ها دیگر نتوانستند یک آن از قعر ابتذال سیاسی خارج شوند و ترمزبریده تا پرتگاه تاریخی کنونی تاخت زدند. این حجم از بلاهت ستودنی و مایه‌ی خرسندی است.