آرامش در حضور دیگران

دیشب پس از یک سال و اندی با دو دوست به ورزشگاه آزادی رفتم تا بازی پرسپولیس و صنعت نفت آبادان  را از نزدیک تماشا کنم. و خوش‌بختانه با برد تیم محبوبم، شب خاطره‌انگیزی شد. ضمن این‌که نم‌نم بارانی هم در کار بود و نسیم خنکی. و برای ساعتی از هوای خفه‌ی شهر دور شدیم.

راستش مهم‌ترین انگیزه‌‌ام برای رفتن به ورزشگاه، فرار از کرختی و بی‌حالی عجیبی بود که این چند وقت دچارش بودم. رها شدن در دل جمعیت و کنار زدن نقاب تشخص، و تخلیه‌ی شور و هیجان همیشه معجزه می‌کند. داشتم به آدم‌های دور و برم نگاه می‌کردم که چه‌قدر معصومانه و کودکانه احساسات‌شان را بروز می‌دهند و از این حس هم‌نشینی لذت می‌برند. و فکر می‌کردم چه خوب می‌شد اگر زمینه‌ی سرگرمی‌و رهاسازی انرژی و هیجان در این کشور فراهم می‌شد و این همه محدودیت و خفقان، به هر بهانه‌ای حاکم نبود. برای نمونه، چه می‌شد اگر تلویزیون حکومتی‌مان، به این باور می‌رسید که شبکه‌هایی را وقف سرگرمی‌کند و از چپاندن پند و موعظه و برنامه‌های مثلا اخلاقی در لابه‌لای برنامه‌ها بپرهیزد و شبکه‌های خاصی برای این برنامه‌های کاملا ملال‌انگیز و بی‌فایده و فرمالیته تدارک ببیند. چه می‌شد که در همین چارچوب محدود، شبکه‌‌ی پخش فیلم‌های سینمایی داشته باشیم، شبکه‌ای برای کارتون و برنامه‌های کودکان، شبکه‌ای برای مسابقه و سرگرمی… و بعد فکر کردم وقتی آب‌بازی چند جوان در پارک به عنوان یک فاجعه مطرح می‌شود و در ازای این همه خبر قتل و چاقوکشی و تجاوز و … اصلا سخنی گفته نمی‌شود و قضیه را به‌ شکلی مضحک سرهم‌بندی و ماستمالی می‌کنند، چه انتظاری می‌شود داشت؟

دوستی می‌گفت اگر زن‌ها اجازه‌ی ورود به ورزشگاه داشته باشند، با این شعارهای رکیکی که گاهی به گوش می‌ربسد وضع بدی پیش می‌آید. اما نظر من این است که اتفاقا بیش‌تر آدم‌های حاضر در ورزشگاه از قشر و طبقه‌ای هستند که حرمت و ارزش زن و «ناموس» را به‌‌خوبی می‌شناسند و اگر محیط ورزشگاه خانوادگی شود، ریشه‌ی فحاشی‌ها خشکیده خواهد شد.

در هر حال، نمی‌خواهم حس خوبم از تجربه‌ی دیشب را با یادآوری نامرادی‌ها کم‌رنگ کنم. باید همین امکان محدود را غنیمت بشمارم و گاهی برای رهایی از کرختی و بی‌انگیزگی به آن رو بیاورم. شما هم تجربه کنید.