توضیح: از این به بعد هر بار پنج فیلم معرفی میکنم و در عوض شرح و توضیح بیشتری به هر مورد اضافه میکنم.
قطعا کسانی که ملودرامباز هستند کمترین بهره را از پیشنهادهای من خواهند برد. من علاقه و فرصت چندانی برای دیدن ملودرام ندارم. دوست دارم آن چیزی را که در زندگیام کم دارم در فیلمها جستجو کنم. با این حال، یک بار هم بهترین ملودرامهایی را که دیدهام معرفی خواهم کرد.
Deathtrap
ساختهی سیدنی لومت بر اساس نمایشنامهای نوشتهی آیرا لوین ـ همان که نویسندهی بچه رزمری بود ـ برای دوستداران تریلر و معما یک غنیمت و یک لذت غیر قابل توصیف است. فضای پازل گونهی اثر شباهت زیادی به فیلم بازرس جوزف ال منکه ویتز دارد. داستانی مینی مال با پرداخت تئاتری، در یک لوکیشن محدود با پیچشهای چشمگیر و دلپذیر داستانی و نقش آفرینی استادانه و تحسین برانگیز مایکل کین – او در بازرس و نسخهی بازسازی شدهی آن هم حضور داشت ـ جز این شاید مهمترین نقش آفرینی کریستوفر ریو فقید ـ بازیگر نقش سوپرمن که در جوانی افلیج شد و چند سال بعد درگذشت ـ در اوج طراوت جوانی برای دوستداران سینما لذتی تکرار نشدنی بیافریند. سیدنی لومت یکی از فیلمسازان محبوبم است. نامش مترادف با استاندارد و معیار ذوق در فیلمسازی است.
Long goodbye
رابرت آلتمن هیچگاه فیلمساز محبوبم نبوده. هرچند اغلب فیلمهای او را کم نقص و با اجرایی استادانه یافتهام ولی سبک فیلمسازی او همیشه یک چیزی برایم کم داشته است. شاید درجاتی از نبوغ و ابداع، شاید درجاتی از حس زندگی… نمیدانم. ولی این اقتباس جسورانهی او از رمان ریموند چندلر و بازآفرینی کاراگاه خصوصی، فیلیپ مارلو در دههی عصیانی هفتاد آمریکا به راستی نبوغ آمیز و لذت بخش است. بازی استادانهی الیوت گولد در نقش فیلیپ مارلو، بازیگری که دست کم من پیش از این او را در فیلم دیگری به یاد نمیآورم، حضور درخشانی از خوابزدگی، سرخوشی و ملنگی را به تصویر میکشد. اتمسفر نهیلیستیک دهه هفتاد دورتادور قصهی پیچیده و نیرنگآمیز چندلر را فراگرفته و انتخاب لوکیشنهای جذاب، میزانسن درست و فیلمبرداری چشمگیر با عمق میدان بالا تجریهای هولناک را رقم زده است. مارلوی این فیلم شباهتی با مارلوهای قدیمیتر ندارد. دنبال ویژگیهایهامفری بوگارت نباشید. چیز بدیعتری در انتظارتان است. شمایلی که بعید است به این آسانی از یادتان برود. یک ناقهرمان عمیقا ملول. سکانس شبانهی دریا از آن سکانسهایی است که ساختتنش آرزوی هر فیلمسازی است. به همهی اینها پرفرمنس استادانهی استرلینگهایدن را اضافه کنید. صبر کنید باز هم چیز دیگری باقی مانده ـ از بس که این فیلم غنی و سرشار از ذوق است ـ : ساندتراک زیبای فیلم با عنوان خداحافظی طولانی .
خداحافظی طولانی میتوانست فقط یک فتورمان باشد ولی یک فیلم به شدت بصری و کارگردانی شده است. فیلمیکه باید دید و میتوان لذت برد. یک فیلیپ مارلوی از یادنرفتنی…
Unforgiven
هیچ فیلمیضد وسترنتر از نابخشوده نبوده است. نابخشوده فیلمیاست که باید به خوبی بازخوانی شود. پیرنگ بازیابی گذشتهی سیاه قبل و بعد از نابخشوده در سینما به کار گرفته شده است. بیرون از گذشته و تاریخچهای از خشونت دو تا از بهترینهایشان هستند. نابخشوده ضد وسترنی است که نه در شکل دادن موقعیتها، نه در اجرا و نه در به کارگیری عناصر بصری به تماشاگر وسترن باج نمیدهد و مدام خلاف عادت او عمل میکند. هیچ تعلیقی را به اوج و ثمر نمیرساند، قهرمان به جای فرورفتن در قرص آفتاب در پرسپکتیو، در شب بارانی گم میشود. هیچ وسترنی این قدر ضد نور نبوده است… گفتگوی میان ویلیام و آن جوان تخس و خالی بند، همخوانی دلپذیری با کلام شکارچی گوزن مایکل چیمینو دارد. هر گلوله، پایان یک دنیا امید و رویا است. و پس از آن، هیچ چیز نیست. اهمیت نابخشوده در ضد وسترن بودن و خرق عادت نیست، اهمیتش در به تصویر کشیدن نکبت و ظلمت آدم کشتن است. نابخشوده ضد زیبایی شناسی آدمکشی است. جوان تخس از اینکه همهی قدرتش در این بوده که یک آدم غیر مسلح را در هنگام نشستن در مستراح بکشد حالش از خودش به هم میخورد. نابخشوده ضد فعل مردانگی است. اساس روایتش بر تحقیر رجولیت است. هیچ فیلمیابهت وسترن را چنین به بازی نگرفته است.
کلانتر ـ بیلی کوچیکه ـ به درستی به ویلیام میگوید که لایق چنین مرگی نبوده است. او هیچ خطایی نکرده. از منطقهی تحت امرش طبق قانون محافظت کرده است. مساله همین است. جملهی درخشان رفتگان اسکورسیزی را باید با آب طلا نوشت: وقتی یک تفنگ به سمتت نشونه رفته، مهم نیست که تو کی هستی.
Anatomy of a murder
به گمان من بهترین فیلم دادگاهی تاریخ سینما. اهمیت این فیلم در سیاهی وحشتناکی است که پشت سرزندگی ظاهریاش حضور دارد. تلاش یک وکیل برای تبرئهی یک قاتل قطعی با توسل به اسناد و شهادتهای مزخرف. از این نظر این فیلم هیچ شباهتی به فیلمهای عدالت جویانه ژانر دادگاه ندارد و اساسا فیلمیعلیه قراردادهای اخلاقی است. آناتومییک جنایت فیلم به شدت همراه کنندهای است. با نقش آفرینی به یاد ماندنی جیمیاستوارت، لی رمیک، بن گازارا و…
سرزندگی و شوخ طبعی در سراسر فیلم موج میزند. جز این، عجیبترین قاضی تاریخ سینما را در این فیلم خواهید دید. پره مینگر با یک تمهید فوق العاده ساده، تماشاگر را در جایگاه هیات منصفه قرار میدهد. در فیلم چند بار به اهمیت نگاه و امتداد نگاه در جریان قضاوت اشاره میشود. وکیل مدافع از موقعیت قرارگیری دادستان کفری شده است. قاضی چند بار مستقیما به ما چشم میدوزد. باید کیفیت اجرای اینها را ببینید. اتو پرهمینگر فیلمساز توانایی است و اینجا در اوج تواناییاش است. تاکنون فیلمیاز او ندیدهام که حاصلش پشیمانی باشد. درووود.
Night & the City
دوست داشتنیترین خالیبند یا دستکم خالیبندترین ضدقهرمان تاریخ سینما را در این اثر درخشان جولز داسین ببینید. ریچارد ویدمارک کاراکتر رند و تیز و بزی را به تصویر میکشد که حالا حالاها از یادتان نخواهد رفت. شب و شهر فیلم نوآر خیلی خوبی است که در قیاس با اغلب نوآرها پرداختی عمیقتر به وجوه انسانی قهرمان/ضدقهرمان اش دارد. شب و شهر فیلم نوآری است که کارآگاه خصوصی ندارد، هپی اند ندارد و در عوض تصویر هولناکی از تنهایی و پوچی آدم بدها پیش رویمان میگذارد. آدم بدهایی که پشت نقاب سیاهکاریشان، روشنای معصومیت کودکیشان سوسو میزند.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز