یک مرد جیوهای
آنسوی آینه
از پشت این کف ژیلت
به ریش من میخندد
***
– آزادی! آزادی!
– چند؟
– همیشه چقد میدی؟
***
توی این کافه عشقی نیست
توی این فنجان فالی…
***
روی سیگنالهای پارازیت
جای بوق صدای بق بقو میآید
کبوتری روی برج میلاد نشسته…
***
روی کلاه تو بر رخت آویز
خاک نشسته پدربزرگ
***
انگشت فلفلیات
فاتحهی شیرخوارگی بود…
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
سلام
همه زیبا بودند…ممنون
سلام.خیلی خوب بود حال کردم.به خصوص اون قسمت “آزادی “.من ۳۵۰ تومن میدم میبرنم آزادی ,شما چقدر میدی؟
—————-
پاسخ:شما هوک چپت قویه خب 🙂
اولیش خیلی خوب بود. بیشتر شکل کاریکلماتور بود نه؟
———————-
پاسخ: نمیدونم. اگه بود یعنی شعر نبود. ولی خودم با اولیش که قطعا شعره صمیمیترم. راستی نقاشی این پست هم مال خودمهها. اونو هم دوس دارم/
آخریه بهتر بود.راستی این آقای سید مهدی موسوی که شعر شاعر تمام شده رو برای شاهین نجفی گفته و چقدر خوب هم گفته و شاهین نجفی هم خوب تر اجرا کرده رفیق شما نیست؟
——————-
پاسخ: بله خود ناکسشه. 🙂
عمو رضا کامنتو مارو تایید نمیکنی؟
————-
پاسخ: ما همچین جراتی نداریم برادر. گاهی پیش میاد چند ساعتی یا گاهی یکی دو روزی پای کامپیوتر نیستم.
باور دارم آن طرف این دیوار با یک انسان حرف میزنم اما من شیر را با طعم فلفل هم دوست دارم
نمانده ام که ببینم روی خاطرات کودکی ام ساختمان ساخته اند
مانده ام که کاری بکنم شاید شنیدن حرفی از یک انسان…
—————
پاسخ: باز هم بنویس ای رهگذر. دلنوشته درجواب دلنوشته نیکوتر است.
سلام رضاخان!!!
شعرها که جدا زیبا بود دم شما گرم.
هوای این محسن رو هم داشته باش رفیق بیست ساله منه ها!
اون پست محاکمه در خیابان وحشتناک بود. یاد بیلبوردهای شهرداری افتادم که: تهران شهر اخلاق است!!!!!!!!!!!!!!!!!!
——————
پاسخ: رفقای شما هم مثل خودت گلن و اهل دل. زنده باشید جمیعا و لاتفرقوا
من… یادم رفت چه میخواستم بگویم !
—————-
پاسخ: 🙂
عمو رضا من اواتارو ساختم.عکسشم میدونم دوست داری. پس کوش؟؟؟؟؟؟
————–
پاسخ: کجا ساختی؟ باید از همون ای میلی که باهاش آواتارو ساختی برای کامنتایی که اینجا میذاری استفاده کنی تا اون عکس رو فراخوانی کنه.