تنهایی دونده استقامت
این نوشته پیشتر در مجله فیلم منتشر شده است
مستند «هنوز زنده» درباره کریشتف کیشلوفسکی بر دورههای مختلف فیلمسازی او متمرکز است و چندان به زندگی خصوصی او سرک نمیکشد. در بیشتر بخشهای فیلم همکاران، دوستان و شاگردان کیشلوفسکی درباره تجربهای مشترک حرفهای شان با او، سخن میگویند و از مدخل این خاطرهها که به دقت و به ترتیب زمانی در فیلم قرار گرفتهاند میتوان به شمایی کلی و باور پذیر از استاد رسید. شروع کار او با مستندسازی و تاکیدش بر ساختن فیلم از شهر و مردمیکه میشناسد همزمان است با بی توجهی او به سیاست( در اوج خفقان کمونیسم) و امتناعش از ترک سرزمین مادری. همین موضوع تا سالها ، از سوی بسیاری از همکاران و دوستان کیشلوفسکی دستاویزی برای طرد و ایزوله کردن او میشود. جایی از فیلم یکی از شاگردان کیشلوفسکی به نقل جمله ای از کیشلوفسکی میپردازد که « سیاست کثیفترین کار است و من اینجور وقتها دنبال دستمال توالت میگردم! » یکی از دغدغههای همیشگی این فیلمساز بزرگ آزادی، برابری و برادری در اروپایی واحد بود و چنانکه میدانید و در فیلم از زبان تهیه کننده سه رنگ هم میشنویم این تریلوژی بر اساس همین ایده یعنی شعار انقلاب کبیر فرانسه شکل گرفت.
با این پیش زمینه، یکی از جذابترین بخشهای این مستند که میتواند دستمایهی ساخت یک موقعیت ناب سینمایی باشد فصل مشترک حضور کیشلوفسکی، ویم وندرس و مارچلو ماسترویانی در یک جشنوارهی سینمایی است. استاد به دلیل مشکل کلیه هر نیم ساعت باید به دستشویی میرفتند، و در آن لحظهی مورد اشاره، دست بر قضا ماسترویانی کبیر برای سیگار کشیدن و آقای وندرس برای دست شستن و رفع اضطراب در آنجا بودند، چنانکه وندرس نقل میکند کیشلوفسکی از این اتفاق بسیار مشعوف شده بود و برداشته شدن موانعی همچون مرز و زبان رویای همیشگی او بود که البته هنگام دریافت جایزه از جشنواره ونیز در حالی که مثل یک کودک ذوق کرده بود این نکته را بر زبان آورد و از اینکه لهستان در اروپاست ابراز خوشحالی کرد!
مرور دورههای فیلمسازی کیشلوفسکی و سرک کشیدن به پشت صحنه و مرور خاطرات بازیگرانی که در فیلمهای او دیدهایم و با کاراکترهایشان زندگی کردهایم ـ همچون ایرنه ژاکوب در «زندگی دوگانه ورونیک» و «قرمز» و گرازینا زاپولوسکا در «فیلمیکوتاه درباره عشق» ـ و مثلا شنیدن اینکه کاترین دنوو دیوانه وار مشتاق بازی در فیلم «آبی» بود و حتی نامهای هم به استاد نوشته بود، جذاب و لذت بخش است. در این راه با خاطرههای دست اول و جالبی از شکلگیری برخی دستمایهها و گوشههای فیلمهای او روبرو میشویم. نمونه خیلی جالبش برای من، چگونگی شکلگیری موسیقی متن «زندگی دوگانه ورونیک» است که در آن استاد خطاب به آهنگسازش به این بسنده میکند که یک آهنگ زیبا برای ورونیکا میخواهد و از دادن هر توضیح دیگر امتناع میکند!
بد نیست بدانید مسوولان جشنواره کن فیلم شانس کور استاد را شایسته حضور در جشنواره ندانسته بود و این شاهکار هنری را اثری فاقد ارزش ارزیابی کرده بود. مرور زندگی بزرگان از این نظر حکمت آموز و قابل تامل است.
مستند «هنوز زنده»، به جای نمایش شکوه ارتقاء یک فیلمساز به شکلی تاثیر گذار به اندوه تنهاییها و دلمردگیهای هنرمند بزرگی میپردازد که عمیقا تنهاست و زخمهای درونیاش را پنهان نمیکند. در یکی از غم انگیزترین جملههایی که از زبان کیشلوفسکی میشنویم او چنین میگوید: «من روزی مستندی ساختم که در آن از دیگران میپرسیدم: «شما که هستید و چه میخواهید؟» اما خود من نه همان زمان و نه حتی حالا پاسخی برای این پرسش نداشتم / ندارم.شاید من در جستجوی کمیآرامشم و میدانم که به دست نخواهم آورد» . این مستند را ببینید!
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز