وجود راوی نامطمئن و روان نژند یا روان گسیخته چه در روایتهای سینمایی و چه ادبی، همیشه برایم جذاب بوده است و درباره اش پیش از این نیز جسته گریخته نوشتهام. البته نژندی برای من معنای وسیعی دارد و بر خلاف خیلیها بار منفی برایش قائل نیستم، نه به این خاطر که مدتها است از عاقلان روزگار چیزی جز تباهی بر نمیآید بلکه خوبی راوی نامطمئن در این است که بنیان روایت بر یک عدم قطعیت دوست داشتنی استوار میشود و برج عاج مطلق انگاری را فرو میپاشد. حضور روان نژندی در بستر روایت، الگوهای گوناگونی را در بر میگیرد و نیز انواع مختلفی از نژندی را میتوان متصور بود که در حوصلهی این یادداشت وبلاگی نمیگنجد.
با این مقدمهی کوتاه ولی به گمان خودم ضروری، میخواهم چند کتاب داستانی را که اخیرا خواندهام و از خواندنشان لذت بردهام به شما معرفی و ضمنا پیشنهاد کنم. نقدهایی که گاه به داستانها وارد میدانم دلیلی بر بی ارزش بودن آنها نیست و همچنان آنها را آثاری در خور توجه و ستایش میدانم:
دیوانه در مهتاب نوشتهی حمیدرضا نجفی و کاری از نشر چشمه است. اگر مشکل لحن که به گمان من ضعف اصلی کتاب است و ویرایش نه چندان خوب و در نتیجه ناروانی نثر را کنار بگذاریم هر سه داستان کوتاه این کتاب نمونههای دلپذیری از نژندی را ارائه میدهند و سرشار از یک جهان بینی تلخ و گزنده اند که قطعا به دلیل همان دیوانگی که در عنوان کتاب خودنمایی میکند از سوی تریبون رسمیو ممیزی قابل توجیه و پذیرش شدهاند وگرنه پوچی و هیچ انگاری جاری در اثر چنان غلیظ است که از سطر سطر آن به مخاطب هجوم میآورد و یک دم رهایش نمیکند. دیوانه در مهتاب کتاب ارزشمندی است که به عنوان یادگاری از روزگار خود ـ که از سیاهی و پوچی، هیچ کم نگذاشته ـ باقی خواهد ماند. حمیدرضا نجفی جا به جا واژههای نامعمول و در پستو ماندهی زبان فارسی ـ اغلب از زبان عامیانهی تهرانی ـ را به کار گرفته و این رویکرد، بیش از آن که تشخصی به زبان داستان دهد فخرفروشانه و خودنمایانه و البته نچسب به نظر میرسد. دیوانه در مهتاب کتاب کم حجم، ارزان و مناسبی برای دوستداران روایتهای اول شخص روان نژند است.
چرخ دندهها نوشتهی امیر احمدی آریان و باز هم کاری از نشر چشمه است. چرخ دندهها از آن داستانهایی است که پیرنگش با سلیقهی من همخوانی بسیار دارد. وقتی چند سال پیش در نخستین جشنوارهی داستانهای ایرانی با داستان بتامکس حضور داشتم و به فینال آن راه پیدا کردم به خوبی با این واقعیت عریان روبرو شدم که ذهنیت ادبی اغلب نویسندگان ما ـ چه جوان و چه قدیمیـ چقدر پوسیده و عقب مانده است. بتامکس در نظر خودم به هیچ وجه تجربهای رادیکال نبود و آن را به عنوان یکی از محافظهکارانه ترین داستانهایم به یک جشنوارهی رسمیفرستاده بودم، چون پیشاپیش حال و هوای حاکم بر چنین مسابقههایی را حدس میزدم. با این حال در نشست نقد و بررسی این داستان ـ که من نیمه کاره رها کردم و از سالن خارج شدم ـ یکی از داوران حتی در این که بتامکس، داستان باشد تردید داشت و وقتی نگاهها این قدر از هم دور است و تو هم اعتقاد و علاقهای به چالش و مباحثهی خشونتبار و هتاکانه در کار هنر و ادبیات نداری ـ و آن را بیهوده میدانی ـ بهتر است طرف را به حال خود بگذاری و میانه را رها کنی. چرخ دندهها دقیقا به خاطر سابقهی نویسندهاش در مطالعات نظری فلسفه و ادبیات مدرن و پسامدرن، یک اثر واگرایانه و مهم در روزگار خود است. اثری که با وجود همهی ضعفهایش ـ که مهمترینش مشعوف شدن از ایده و رها کردن داستان به امان خدا است ـ شایستهی توجه و تحسین است. احمدی آریان نشان میدهد که داستان نویس خوبی نیست چون کمتر نویسندهی هرچند متوسطی پیدا میشود که ایدهای چنین درخشان و البته بازخوانی شده و نه اریژینال را این قدر آسان بر باد دهد. داستان در یک اتمسفر و کیفیت کم نظیر آغاز میشود ولی کیفیتش مدام در حال نوسان و بالا و پایین شدن است و سرانجام نبوغ آغازین آن به یک دم دست نویسی وحشتناک ختم میشود. با این حال چرخ دندهها تجربه جذاب و همراه کنندهای است که شخصا نتوانستم تا تمام شدن داستان، کتاب را کنار بگذارم ـ حجم زیادی هم ندارد ـ. هجو و طنز بی وقفهی به کار رفته در کتاب به مذاق من که خوش آمد. شما را نمیدانم. چرخ دندهها در خیلی از جاها به خصوص موخره اش به یک قصه اسلشر تبدیل میشود. نژندی از سطر سطر کتاب میبارد. خواندنش به دوستان نژند پیشنهاد میشود!
کتاب ویران نوشتهی ابوتراب خسروی هم کاری از نشر چشمه است. (متاسفانه در کشور ما رقابت بی معناست و در هر مقطع زمانی همواره یک نفر یا گروه خاص باید صاحب و حاکم انحصاری یک مقوله باشد. فعلا نشر چشمه در ادبیات داستانی ایرانی تکتازی میکند و رقیبی ندارد، دستشان درد نکند. ولی شخصا وجود یک فضای رقابتی را به سلطهی بی رقیب ترجیح میدهم).
ابوتراب خسروی، هم نسل و همشهری شهریار مندنی پور است ـ که فعلا در آمریکا اقامت دارد ـ ولی این دو شباهت مهمتری هم با یکدیگر دارند که عرصه ی یک رقابت نانوشته میان آنها است. این را از روی حدس و گمان نمیگویم. این شانس را داشتم که دو سال پیش ابوتراب خسروی را از نزدیک ببینم و ساعتی یا بیشتر با او کلام شوم. این همکلامیبا وجود اختلاف نگاه عمیقی که با استاد خسروی داشتم ـ و همچنان دارم ـ تجربهای لذتبخش بود. در میان سخنانش او خود به تاکید و اصراری که بر به کارگیری واژههای کهن و اصیل پارسی و یک جور دیرینه نویسی دارد ـ و وجه شباهت غیر قابل انکار او با مندنی پور است ـ صحه میگذاشت…
بگذریم. کتاب ویران مجموعه داستان کوتاهی است که برخی از داستانهایش به روال شناخته شدهی داستانهای پیشین نویسنده هستند و برخی به نثری امروزی تر و البته با درونمایهای امروزی تر. شخصا از خواندن داستان کوتاه «رویا یا کابوس» مشعوف شدم و در نظرم یکی از زیباترین داستانهای کوتاه این چند سال آمد. هرچند نامگذاری این داستان و نیز دو سه خط پایانیاش را دور از ظرافت میدانم و شخصا ترجیح میدهم نام داستان یا فیلم محتوا یا گرهی دراماتیکاش را لو ندهد و نیز از توضیح واضحات و نتیجه گیری پایان فیلم یا داستان به شدت گریزانم. خواندن این داستان کوتاه را شدیدا به کسانی که سلیقه سینمایی من را میشناسند و قبول دارند توصیه میکنم و مطمئنم که لذت خواهند برد. رویا یا کابوس داستانی است منطبق بر حال و روز روزگار ما. جز این، آخرین داستان این مجموعه، با نام « داستان ویران» تلاشی ستایش برانگیز برای تشخص بخشیدنی ماورایی و آفریدگارانه به واژهها و گزارهها است که دست کم من نمونهی اینجوری اش را در ادبیات داستانی ایران ندیدهام و اثری به شدت مسحور کننده بر من داشت. وجه تشابه این دو داستانی که نام بردم کاربست دلنشین نسخ و استحاله است که فضایی نژند و پر از گسست را شکل میدهد. داستان اول، یادآور یک نمونهی سینمایی شاخص است که خیلی از شماها دوستش دارید: بزرگراه گمشدهی دیوید لینچ. ابوتراب خسروی جز اینکه واژه را میشناسد ـ و خود نیز در معرفی آغازین کتاب نوشته ـ نشان میدهد که زیر و بالای روایتگری و قصهگویی را به خوبی میشناسد و بر ساحت آنچه خلق میکند تسلط و اشراف دارد و از روح آفرینش ادبی و هنری روزگار خود ابدا غافل نیست. خواندن کتاب ویران را به خوانندگان جدیتر ادبیات داستانی پیشنهاد میکنم. خواندن داستان رویا یا کابوس را به همه.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز