من متعلق به نسلی هستم که با نوارهای بتامکس و وی. اچ. اس بزرگ شدهاند و سینمای پیش از انقلاب را خیلی خوب مرور کردهاند پیش از آن که به اضطرار و اجبار تظاهر به فرهیختگی و روشنفکری درافتند. فیلمفارسی، قصهى کودکانه و تصویرگر رویاهای ما بود. وقتی از آسمان موشک میبارید و تلویزیون وقف راز بقا و برنامههای دلمرده بود و سینمای ایران را بازیگرانی نازیبا و کج و کوله اشغال کرده بودند، تماشای جلوهی چشمنواز مردانهی فردین و وثوقی و ملکمطیعی و قادری و… وسوسهای گریزناپذیر برای کودکان کنجکاو و محروم از سرگرمیآن روزگار مینمود.
ایرج قادری با آن چشمهای نافذ و ریش منحصربهفرد، شمایلی یکه و بیمانند در تاریخ سینمای ایران به جا گذاشت. سکانس دوئل کلامیو او بهمن مفید (این بازیگر توانا و دانای از دست رفته) در برادرکشی فارغ از همهی ضعفهای آن فیلم، از ماندگارترین سکانسهای تاریخ سینمای ایران است. بیقرار از معدود فیلمهایی بود که در کنار همهی عناصر خاطرهانگیز دیداری و شنیداریاش، گوشهای از چهرهی مدرن و رو به توسعهی تهران روزگار فوران پول نفت را نشان میداد. پشت و خنجر قصهای بهغایت سودایی و نامتعارف داشت و تصویر غریبی از پدرانگی ارائه میکرد. قادری در بت نگاهی عمیق و پیشگویانه به تحول اجتماعی بزرگ پیش رو داشت. میخواهم زنده بمانم موردی استثنایی است و تنها دارایی قابلاعتنای درام دادگاهی در سینمای ایران. و مگر میشود سکانس محشر دوئل کلامیقادری و ایرج نوذری را در آکواریوم از یاد برد؟ شاید بشود ولی دستکم من نمیتوانم نکتههای دلنشین ضعیفترین فیلمها را هم نادیده بگیرم.
ایرج قادری هرگز ستاره نبود، اما نامیمهم و غیرقابلانکار در تاریخ سینمای ایران است. ما مردمان فراموشکار و دائما در کار تکفیر را به تاریخ چه کار؟ بهشت مال ماست و جهنم مال هر کس که مثل ما نیست.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
تازهدر حالی که دقایقی پیش خبر فوت ایرج قادری به کافه سینما رسیده بود؛ (و پس از آن در چند خبرگزاری معتبر دیگر از جمله سایت برنامه هفت و خبر آنلاین هم اعلام شده) دقایقی پیش یکی از پرسنل بیمارستان مهراد در تماس با کافه سینما اعلام کرد بار دیگر علایم حیات در ایرج قادری دیده شده است. وی ادامه داد: ایرج قادری در کماست و حالش به شدت نامساعد است ولی فوت او هنوز به ما اعلام نشده است.
سلام آقای کاظمی
یادداشت شما درمورد ایرج قادری،تنها یادداشتی بود که از لابه لای کلی یادداشت و پیام تسلیت و عکس که برای فوت یک شخص مشهوری،فرقی نمی کند که آنگلوپلوس باشد یا ایرج قادری،از این جماعت مرده پرست بدبخت،در فیسبوک و فضای اینترنت،پر شده بود،رغبت به خواندنش کردم و خوشم اومد.من هم عاشق دوئل کلامی ایرج نوذری و ایرج قادری در اکواریومم.
فقط اومدم بگم،شخصا فرق چندانی بین فیلمهای کیمیایی و ایرج قادری نمی بینم.پس دلیل این همه استاد و عالیجناب بستن به کیمیایی و این همه مظلومیت قادری قبل و بعد از مرگش چیه؟
جواب این سوال رو احتمالا خودم باید بدم.چون شاید ایراد از من باشه که بین سینمای کیمیایی و قادری،از لحاظ کیفی فرق زیادی نمی بینم.
سه سال پیش بود. تازه «پاتو زمین نذار» را دیده بودم. جایی توی فیلم مهرانه مهین ترابی می آید به ملاقات ایرج قادری. درست یادم نیست همه ی حرف هایی که بین شان ردوبدل می شود. ولی آن «نه، پشیمون نیستم» گفتنِ قادری در مونولوگاش عجیب یادم مانده.
روزهای اولی که فیلم را دیده بودم، توی دانشگاه در جمع رفقا آن مونولوگ را حفظِ حفظ بودم و روزی چندبار برای شان تکرار میکردم. بچه ها هم انگار خوش شان آمده بود و گاهی خودشان می گفتند «محمد! اون دیالوگ های ایرج قادری تو «پاتو زمین نذار» رو میگی؟»
نوشتید که نمی توانید نکته های دلنشین ضعیف ترین فیلم ها را هم نادیده بگیرید. و «پاتو…» گرچه فیلم ضعیفیست، دیالوگ های ایرج قادری وارش انگار تهِ ذهن آدم جا خوش می کنند. قادری انگار خوب بلد بود دیالوگه ای اینجوری را بگوید و مال خودش کند.