و هر چه از خوبیهای سفر بگویم کم است. یک جور فروریزی خستگی از تن و روان. آنهم در سفری که یادآور روزگار دانشجویی و مجردی است. با همسفری شدیدا نوستالژیک که مرتضی باشد. در ویلایی دنج و چوبی، وسط باغی پر از گل و زیر باران تابستانی شمال. و فکر کن که چه حال خوشی دارد از بچگیهایمان حرف بزنیم، از خاطرات شیطنتمان بگوییم که که دامنهاش از کودکی تا همین سالها پیش آمده و انگار جزء لاینفک وجودمان است. از عاشقیت، «از عشق که میگی…»، از مراد و نامراد زندگی. و فکر کن که چند فیلم خوب هم در چنته داشته باشی و با پس زمینهی صدای باران تماشا کنی. و سیاهی شب آنقدر کش بیاید که یک دور به یاد کودکی شهر قصه را از سر نو گوش کنی و … عجب!
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
سفر یه شعره سفر یه قصه س
سفر رهایی از فصل غصه س
اتفاقا دو سه روز پیش یه سفر اومدم تهران..سفر خوبی بود .. خاطرات دوران دانشجویی تداعی شد ..تئاتر شهر هم رفتم و خواستم تئاتر ببینم که بلیتش گرون بود و بی خیال شدم (الان پشیمونم چرا نرفتم.آخه از سیما تیرانداز خیلی خوشم میاد) بلیت مترو دوسفره شده بود ۵۵۰ تومن!!قبلا فکر کنم ۱۵۰ تومن بود!! یحتمل به قیامت نزدیکیم نشونه ش همین گرونی … قسمت عجیب سفرم این بود که باز نمایش پهلوون اکبر رو دیدم. دم ترمینال جنوب (برای چهارمین بارمه که می بینم) .دقیقا مثل نمایشای قبلیش بود بی هیچ کم و کاستی .هر چهار بار دیدم که اشک چند نفرو درآورده.. واقعا یه آرتیسته .. نمیدونم نمایشش دیدین یا نه ؛ اگه یه فیلم ساز بودم از دل نمایش پهلوون اکبر حتما یه داستان در می آوردم و به خیلی چیزا تعمیمش می دادم(به سبک کیارستمی)
” می خوام این زنجیرو دور بازوم ببندم.سه تا زنجیره ..از پشم نیس از آهنه.. آهن خیلی بی مروته! خنجر شد فرق علی رو شکافت، شمشیر شد گلوی حسینو برید. به پهلوون اکبر هم رحم نمیکونه…”
تو یه ساعت حداقل صد تومن کار کرد . . .