بسیاری از نویسندهها (مطبوعاتی و غیرمطبوعاتی) وقتی با این پرسش مواجه میشوند که «آیا تا به حال در اینترنت چیزی نوشتهاید؟» با شعف و افتخار میگویند: «نه! هرگز!».
بگذارید عریانش کنیم: معنی واقعی چنین شعفی این است که تا به حال جز برای پول و حقالتحریر هرگز دست به نوشتن نبردهاند. این جور آدمها (بی هیچ استثنایی) در نگاه من نه نویسندهاند و نه از بابت نوشتههایشان احترامیبرمیانگیزند. حتما استثناهایی هم هستند که نیازی به حقالتحریر حقیر مطبوعات ندارند و فقط برای دیده شدن و تحسینطلبی در ویترین عمومی، در جاهای اسمورسمدار مینویسند. اما باز هم در اصل قضیه فرقی نمیکند. اینها هم همانقدر برای من نامحترماند، چون نویسندگی برایشان امری ذاتی و ضروری نیست (و بدبختانه اغلب همان نوشتههای تحسینطلبانهشان هم واقعاً حاوی هیچ تحلیل بکر و راهگشایی نیست که احترامیبرایشان به بار بیاورد).
تصویری که من از نویسندگی در ذهن دارم (و ابداً اصراری ندارم کسی را با آن همراه کنم) جریانی است بیوقفه که زمان و مکان نمیشناسد، ضرورت انتشار نمیداند، و نسبتی با حسابگری ندارد
برای من خودِ «نوشتن» فارغ از محتوا و بروندادش، امری ضروری و حیاتی است. نوشتن دلیلی نمیخواهد. خودش مهمترین دلیل است برای استمرار زندگی و تجدید توان برای پیمودن راه. به تجربه آموختهام نباید نگران مخاطب بود. هر متنی سرانجام مخاطبش را پیدا خواهد کرد. نویسندگی تنها در این چارچوب برای من تعریف میشود. نسبتی با حسابگری ندارد. سایت شخصیام و شمار قابل توجه نوشتههایی که قابلیت انتشار در نشریات را دارند اما اساساً فقط برای انتشار در همینجا نوشته شدهاند، گواه ادعایم است.
اما از این وجه سرشتی که بگذریم، بیگانگی با رسانهی سترگ اینترنت، این حادواقعیت مطلق و غالب زمانه که سیری تصاعدی و بیمهار دارد، جدا از حقارت حسابگری، حقارت بزرگتری را به دوش میکشد. تأخیر در واکنش به واقعیت زمانه و جا ماندن از تغییری اینسان بزرگ و هولناک، نهفقط نشانهی کرختی و کاهلی که بیش از آن دلیلی بر کندذهنی و واماندگی است. ستیز دگماندیشانه با هر پدیدهی نوبنیاد، و درجا زدن در باور رنگوروباخته به اصالت چرخدنده هم از عوامل تأثیرگذار این پسماندگی هستند.
با این وصف، دلیل افتخار به بیگانگی با اینترنت و خوارداشت آن را ابداً درک نمیکنم. شاید اگر کسانی حاضر میشدند به حساب چنین «نویسنده»هایی برای نوشتن در وبلاگ شخصی هم پول واریز کنند، نظر این نانویسندهها دربارهی اینترنت زمین تا آسمان فرق میکرد.
اما واقعا چهطور کسی که تمام نوشتنش محدود به کمتر از ده بیست نوشتهی حقالتحریری در سال است میتواند دغدغهی «نوشتن» داشته باشد. از این منظر، یک مفسر سیاسی، اجتماعی، فرهنگیهنری، اقتصادی، ورزشی و… که خود را صاحبنظر میداند، شاید صاحبِ نظری هم باشد (فقط شاید) اما هرگز نویسنده نیست.
با سیطرهی مهارناپذیر اینترنت، نویسندگی (و بهتبع آن مطالعه)، به مرحلهای بهشدت بحرانی رسیده. میل بیمارگونه به نقل یا در بهترین حالت، آفرینش گزینگویه و جایگزین کردن گزینگویه با نوشتار، نشانهی یک بیماری بزرگ فرهنگی است. باید در مجالی مناسب باب این بحث را باز کرد. نیازی به پژوهش و آمار نیست تا بدانیم نوشتن در فضای اینترنت چه اندازه کمرنگ شده و شبکههای اجتماعی با ابزاری چون استاتوس/گزینگویه به شکلی غریب و بیعاقبت، جانشین نوشته/مقاله/ نوشتار شدهاند.
شبکههای اجتماعی جدا از اینکه به شکلی پارادوکسیکال، تسهیلگر فروپاشی پیوندها و مسبب ژرفای تنهایی انسان شدهاند (که این خود تحلیلی جدا میطلبد)، معیار مناسبی هستند برای درک واقعیت مفهوم «تودهها»؛ به همان معنای تلخانگارانه و بدبینانهای که ژان بودریار نوشته. (ر.ک به کتابِ در سایهی اکثریت خاموش)
کسانی که خود را نویسنده میدانند و حضور فرصتطلبانهشان در اینترنت، خلاصه شده به رویکرد تنپرورانه و عیاشانهی گزینگویهنویسی در شبکههای اجتماعی (به آن معنا که تو خود دانی)، همدست بزرگ نادانی و ناآگاهی فزاینده در نسل بیمطالعهی امروزند. تاریخ بر این غفلت تاریخی قضاوت خواهد کرد.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
«نادانی و ناآگاهیِ فزاینده در نسل بیمطالعهی امروز». راست میگویید؛ نه کتاب میخوانند، نه مجله، نه روزنامه. ولی پاش بیُفتد، همهجور نظری درباره همهچی میدهند. اینها دانشمندانِ عصرِ جدیدند؛ شما اشتباه میکنید 🙂
آدمها زیادی هستند که در نتیجهی اعتماد به نفس بسیار خرکی به خود اجازه می دهند درباره هر موضوعی سخنرانی کرده و اظهار نظر کنند.
یکی از این موضوعات که در فضای بی در و پیکر اینترنت دست مایهی نویسندگان سردبیر وبلاگ قرار می گیرد و به هر بهانه احمقانهای آن را موضوع بحث های عجیب و غریب خود قرار می دهند، شغل روزنامه نگاری است.
من نمی دانم واقعا چه کسی گفته هر کسی صاحب یک وبلاگ شد و توانست چهار تا کلمه را در اینترنت کنار هم قرار بدهد، لزوما خود را نویسنده و روزنامه نگار معرفی کند؟
————-
پاسخ: ممنون. البته متوجه منظورتان نشدم. کاش صریح تر می نوشتید تا شاید من هم چند کلمه ای توضیحی بنویسم بر دو خط اول کامنت تان.
…
——————–
پاسخ: کامنت مفصلت را منتشر نکردم چون قبلا هم گفته ام که کسی را با نام یک دوست به جا نمی آورم و نمی توانم گفتگویی جدی با یک شبح داشته باشم (و راستش دوست دارم جدی و بی پرده صحبت کنم). اصلا همین حضور شبح وار مخفی در اینترنت را مصداق نامحترمی می دانم؛ مصداق رویکردی به شدت عقب مانده در قبال فرصت ناب این رسانه. اگر دوست داری با نام کامل خودت (که طبعا می شناسمت) آن را دوباره برایم بگذار تا من هم پاسخ مشروح و مفصلی به آن بدهم. تعارف را هم کنار بگذار و رک و راست بنویس. من هم بی کمترین ملاحظه و تعارفی پاسخ خواهم داد. ممنون
پی نوشت: من از هر گونه دیالوگی با هر کسی در این باب استقبال می کنم چون برایم بسیار مهم و بی تعارف است. اصلا حاضر به مماشات نیستم.
نوشتن ، خالی از هر نتیجه و عاقبت و منفعتی ، چیزی است که در درجه اول ، به نویسنده “نیرو” می دهد . و همین شاید برای نوشتن کافی باشد . اما ، همین خود نوشتن هم ، ملزوماتی می خواهد ؛ قلم و کاغذی و اتاق خلوتی و مقداری پول برای گذران عمر ؛ شرایط طوری است که برای فراهم کردن همین ملزومات بدوی هم باید جان کند و جان کند و آنقدر جان کند تا خیال نوشتن هم از سرت برود ؛ مگر اینکه این ملزومات بوسیله خود نوشتن بدست آیند و به فرض محال اگر هم بدست آیند ، تازه محکوم می شوی به نوشتن برای پول و برای خانه و برای تهیه مایحتاج زندگی و برای گذران عمر . . .
از طرفی ، به نظرم شرایط برای نوشتن همیشه مهیا نیست ؛ حسی است که باید بیاید تا کلماتی روی کاغذ بنشینند ــ این حس هممیشگی نیست ، دم دست نیست ، هر وقت آمد قدرش را باید دانست ؛ به نظرم وقتی آمد بهتر است به شعر ، به داستان ، به فیلمنامه ، به چیزی تبدیل شود که بماند . گرچه نوشتن از روزمره ها و خاطرات و دلنوشته ها ، نه برای نویسنده خالی از لطف است و نه برای خواننده ، ولی این کجا و آن کجا ــ از این منظر شاید گزیده گویی چیز خوبی باشد .
حالا یه چیزِ جالب تعریف کنم؛ طرف اومده توی صفحه ی «یک منتقد»ِ مجله ی بیست و چهار مصاحبه کرده بعد می گه اینترنت، جای تین ایجرای عشقِ گلزار و بِرَند های پوشاکه و اصلن هیچ آدم درست و حسابی نمی ره توی فضای مجازی نقد جدی بنویسه و الخ. حالا طرف چی کاره س؟ سردبیرِ یکی از مطرح ترین سایت های سینمای ایران با کلی بازدید کننده. تصور کن یه سردبیر بیاد سطح آگاهیه مخاطباشو ببره زیره سوال. حیرت انگیزه. جدن حیرت انگیزه!
حالا در مقابل یه نویسنده ی دیگه میاد توی همون مجله(پرونده ی جایگاه نقد فیلم در سینما) در جوابِ این پرسش که آیا رسانه مجازی رو ترجیح می دی یا رسانه ی کاغذیو، می نویسه حتی یک بار هم توی فضای مجازی ننوشته(بگردید لینک یکی از یادداشت هاش رو پیدا می کند که از قضا یادداشت خیلی خوبی هم هست) و اینو جوری می گه انگار گفتن تو رفتی زنگِ درِ خونه ی همسایه رو زدی و فرار کردی.
چند وقت پیشا یکی اومد گفت ایمان می خوایم یه کمپین راه بندازیم در حمایت از نویسنده های سینماییِ سایبر. این یکی دیگه محشر بود.
——————
پاسخ: و در هر حال مایه خوشحالیه که انسان های آگاهی مثل تو وجود دارند که در عین جوانی و کم تجربگی به درستی متوجه وضعیت حماقت بار موجود هستند. همین که میدانیم واقعیت چیست خودش یک دنیا می ارزد.
ممنون رضاجان
سلام جناب کاظمی.
در مورد دو خط اول کامنت من، توضیحاتی خواستید.
لعنت به من اگر منظورم شما باشید.
حتماً برای شما هم پیش آمده که در مورد برخی مسائل، به سایت شما سر میزنند و کامنت میگذارند و اظهارنظر میکنند.
منظور من آدمهایی است که با کپی و پیست چند تا خبر، فکر میکنند که خبرنگار و روزنامهنگار شدهاند و به خود اجازه میدهند در مورد تمامی جنبههای مترتب بر رفتارهای حرفهای روزنامهنگاری، اظهارنظر کنند.
مثلاً خانمی که از محدودیتهای موجود در حوزهی حقوق مدنی زنان ناراضی است، به یکباره قبای «مدافع حقوق زنان» و «فمینیسم» را بر تن میکند و آرمان برابری و تساوی حقوق زن و مرد را سر میدهد.
یا خانم دیگری که از نوع پوشش اجباری خانمها ناراضیست، یکشبه نظریهپرداز علوم اجتماعی میشود و کسوت یک جامعهشناس را به خود میگیرد.
یا آقای دیگری که به لطف و مدد وضعیت افسارگریختهی اقتصادی در این کشور، به آلافو الوفی رسیده، ناگهان ردای یک اقتصاددان را بر دوش میاندازد و در مورد بحران اقتصاد جهانی و راههای برونرفت از این وضعیت سخن میگوید.
اینجور آدمها در محیط وبلاگستان و این فضای بیدر و پیکر اینترنتی خیلی زیاد هستند.
منظور من آنها بود.
به هر حال تشکر میکنم.
راستی من هنوز پیگیر آن نقد فیلم کنعان هستم…
آیا قطع امید کنم یا هنوز امیدی هست.
دستتان درد نکند و با احترام
—————–
پاسخ: ممنون از توضیحاتتان. نه واقعا فکر نکردم منظورتان من هستم. فقط میخواستم بگویم ویژگی اینترنت و حسنش این است که هر کسی بتواند رسانهای برای بیان نظراتش داشته باشد و بهتر است در عین مخالفت با نظراتشان از این امکان استقبال کنیم. نقد کنعان هم روی چشم. همین یکی دو روزه تقدیمتان میکنم.