این نوشته در شماره ۴۰۸ مجله فیلم منتشر شده است.
بزرگمرد کوچک
اجازه بدهید نوشتن درباره فرهادی را با ذکر یک شبه خاطره از او آغاز کنم: جشنواره فیلم فجر سال ۱۳۸۴ است. وقت نمایش چهارشنبه سوری در سینما عصر جدید( که با رفتن هوشنگ کاوه و انتشار خبر تخریبش دیگر رسماً به خاطرهها پیوسته است. یادت بخیر سینمای محبوب من!). هنوز چند سالی مانده تا مرتکب نقدنویسی شوم، فکرش هم در دورترین آسمان ذهنم وول نمیخورد. بعد از نمایش فیلم، از سینما خارج میشوم، منتظر دوستم هستم که اهل سینما نیست و قرار گذاشته فیلم که تمام شد بیاید دنبالم و برای شام با هم برویم بیرون. به ماشینی تکیه میدهم. سیگاری میگیرانم. تماشاگران در حال خارج شدن از سالناند. مردی ریشو و ریزقامت، حدوداً چهل و پنج ساله با کیفی بر دوش، میآید به همان ماشینی که من تکیه دادهام تکیه میدهد. او هم سیگاری میگیراند. از میان تماشاگرانی که از سینما خارج شدهاند، پانتهآ بهرام را به جا میآورم که به سوی او میآید. بهاره رهنما و پیمان قاسم خانی هم از راه میرسند و با آنها خوش و بش میکنند. خانم رهنما با اشاره به خانم بهرام به شوهرش میگوید: «نزدیک اون نشو این آدم خطرناکیه!» و این چند نفر میزنند زیر خنده و گپ میزنند. مرد ریشو در بین این همه حرفی که رد و بدل میشود چیزی نمیگوید و حتی به زحمت لبخند میزند. یک آقای میانسال طاس – که دیگران او را آقا رضا صدا میزنند – از راه میرسد و با مرد ریشو دست میدهد و میگوید: آقای فرهادی! افتخار بدین گاهی به استخر و سونای ما تشریف بیارین!… پس این مرد چهل و پنج ساله ریشوی بی سر و صدای ریزه میزه اصغر فرهادی کارگردان همین فیلم است. تصویرش را قبلا ندیده بودم یا شاید توجه نکرده بودم. به هر حال چهارشنبه سوری را دوست داشتم ولی…(کات)
در این چند سال همین برداشت اولیهام از فرهادی، مدام دستخوش سورپرایز و تغییر شده است. اول اینکه حالا میدانم او هنوز هم به چهل سالگی نرسیده و در آن شب بخصوص، احتمالا سنش بیشتر از ۳۳ سال نبوده است. قیافهاش به کنار، مهم این بود که متانت و پختگی فیلمش نشان از جوانی و هیجان زدگی نداشت. چند سال بعد دوباره میبینمش، سینما صحرا، سر نشست مطبوعاتی فیلم کنعان، آرام و بی سر و صدا در حالی که انگار به آن دورها نگاه میکند و حواسش به حرفهای توی سالن نیست. ریشش هم البته پروفسوری شده. یکی از فیلمنامهنویسان آن فیلم است. همان شب یا شب بعدش( دقیق یادم نیست) یادداشت تند و تیز و جسورانهای از او در اعتراض به عدم نمایش دایره زنگی( فیلم پریسا بخت آور همسر فرهادی که فیلمنامهاش را فرهادی نوشته بود) خطاب به مسؤولان سینمایی وقت میخوانم. یعنی این متن سهمگین را همین آدم سر و ساکت نوشته است؟ پس حتماً وقت نشست مطبوعاتی در فکر نوشتن آن شکوائیه بوده و ما خبر نداشتیم.
از فرهادی خبری نمیشود تا اینکه خبری کوتاه از فیلم تازهاش منتشر میشود. فرهادی «درباره الی» را خواهد ساخت. اسمش واقعا کنجکاوی برانگیز است. این فرهادی ریزه میزه باز هم میخواهد برگ برندهای رو کند. از نام بازیگران درست و حسابی فیلم که بگذریم، نام دو نفر دیگر حسابی جلب نظر میکند. مانی حقیقی و پیمان معادی. اولی فیلم هم ساخته و دومیرا مگر میشود با وجود آن همه جنجال دور و بر کافه ستاره سامان مقدم فراموش کرد؟ فیلم در سکوت خبری ساخته میشود. هیچ چیز به بیرون درز پیدا نمیکند( شبیه همین فیلم بعدی فرهادی که بدون کمترین هیاهویی فیلمنامهاش را تمام و کمال نوشته و از من بشنوید و نشنیده بگیرید که سورپرایز دیگری برای دوستدارانش خواهد بود). زمان جشنواره فرا میرسد و اما و اگر در کار نمایش فیلم میافتد. دلیل اصلیش را هم همه میدانید. خلاصه هر جوری که هست، خبر میرسد که قرار است فیلم را ساعت یازده شب برای منتقدان نمایش بدهند. در آن شب بخصوص در سینمای مطبوعات( سینما فلسطین) غلغلهای برپا است. جا برای سوزن انداختن نیست. چند کارگردان دیگر را هم میبینم که فقط برای تماشای فیلم فرهادی به سینمای مطبوعات آمدهاند.(جعفر پناهی، رخشان بنی اعتماد، رضا میرکریمی، مهرشاد کارخانی …). خود فرهادی و چند تا از عواملش (به استثناء آنها که قهر کرده بودند) به خاطر شرکت در جشنواره برلین در آلمان هستند. فیلم شروع میشود. فرهادی ستاره فیلمش، ترانه را مثل جنت لی روانی هیچکاک خیلی زود از فیلم حذف میکند. همه چشمهایشان گرد شده. من … برگی از تاریخ سینمای پس از انقلاب ورق میخورد. در پایان نمایش فیلم، سالن سینما از شدت تشویق در حال انفجار است. از فیلم خیلی بیشتر از چهارشنبه سوری خوشم آمده ولی… (کات)
مصاحبهای از فرهادی در جشنواره برلین میبینم: در حالی که خودش را خم و به دوربین نزدیک کرده انگشت اشارهاش را روی شقیقهاش میگذارد و آرام چند ضربه میزند و در همان حال میگوید:« آدم باید اینجاش کار کنه! ». دیگر حساب کار دستم آمده. این آقای فرهادی برخلاف ظاهر آرام و کم حرفش آدم رک و تند و بی تعارفی است. «اونجاش هم کار میکنه!» درباره الی، خرداد سال ۸۸ چند روز پیش از انتخابات ریاست جمهوری اکران میشود و تا مدتی بعد از آن ادامه مییابد. فرهادی، در آن بحبوحه متواضعانه حتی از کسی دعوت نمیکند که به تماشای فیلمش برود و پروپاگاندای مطبوعاتی به راه نمیاندازد. با این حال، فیلم به فروش بالای یک میلیارد دست پیدا میکند و پس از ورود به ویدیوکلوپها با استقبال چشمگیر خانوادهها روبرو میشود که این روند اخیر کماکان ادامه دارد. در نظر سنجی شماره چهارصد مجله فیلم، مجموع آراء منتقدان، درباره الی را در فهرست ده فیلم برتر تاریخ سینمای ایران قرار میدهد. من… (کات)
در سال ۸۸ نام فرهادی حوالی «فیلمیاز مسعود کیمیایی» نیز به گوش میرسد. حکایت همکاری فرهادی با کیمیایی هربار به گونهای متفاوت نقل میشود. یک بار صحبت از این است که ایده و طرح اولیه اثر از فرهادی است. بار دیگر میخوانیم که «فیلمنوشت» محاکمه در خیابان همان فیلمنوشت «شریک» است که کیمیایی پیشتر قصد ساختنش را داشته و فرهادی تنها پیشنهاد تفکیک دو روایت را مطرح کرده است و یکبار هم میشنویم که فرهادی فقط یک ایده سه خطی را به کیمیایی تحویل دادهاست آنهم …(کات)
درباره الی سازندهاش را رهسپار و برنده انبوهی از جشنوارهها کرده است. بعضیها پیشنهاد کردند او از همین حالا استاد خطاب شود، به دلیل مهارت و تسلط و پختگی قابل تحسینی که در فیلمهایش به چشم میآید… ولی به ریش حکیمانهاش نگاه نکنید، او هنوز شیطنت و سرزندگی مردی را داراست که به روزگار چلچلی نرسیده است. شاید هم پس از سرایت دادن ریشش به همکار سابقش سال آینده او را با سیمایی جوانانهتر ببینیم. او استاد «سورپرایز» کردن است. ولی مهمتر از آن، فیلم بعدیاش است که خیلیها مشتاق دیدنش هستند، از جمله نگارنده این سطور که…(کات)
پانوشت: کاتها از خودم است، راستش…(کات)
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
سلام آقا رضای عزیز…
به خدا باورم نمیشه..اون خاطره ی ابتدایی
اون روز من هم اونجا بودم ! همون شب جمعه ۷ بهمن ۱۳۸۴٫ جلو سینما عصر جدید
منم یه لحظه رفتم پیش آقای فرهادی که اون لحظه داشتند با خانم بخت آور قدم می زدن و می رفتن به سمت خیابون وصال….
…خدااااا
فلفل نبین چه ریزه
بشکن ببین چه تیزه
بـــــــــــــله