واقعیت، چندان شیک نیست
گفتگو با لوران کانته کارگردان فیلم کلاس / برنده نخل طلای کن ۲۰۰۸
بچههای خود شما در یکی از فیلمهای قبلی تان یعنی « تایم اوت» بازی میکردند. احتمالا آنها الان باید هم سن بچههای فیلم «کلاس» باشند. برای ساختن فیلم کلاس از بچههای خودتان الهام گرفتید؟
من متوجه شدم وقتی فرزندانم خارج از محدوده دید من هستند چیز زیادی از آنچه بر آنها میگذرد نمیدانم به خصوص وقتی که در مدرسه هستند. چون مدرسه یک جورهایی جای اسرارآمیزی است. بچهها دوست ندارند درباره مدرسه صحبت کنند چون میخواهند از حریم مستقل و شخصی خود محافظت کنند و شاید هم فکر میکنند صبحت از مدرسه برای کسی جذابیت ندارد. جایی از فیلم کلاس یکی از دخترهای فیلم در واکنش به انشایی که قرار است درباره زندگی شان بنویسند میگوید: «چه چیزی میتوانیم بگوییم؟ صبح از خواب بلند میشویم.صبحانه میخوریم. به مدرسه میآییم و بعد میخوابیم، همه اش همین است!». من کنجکاو بودم که بدانم در این کلاسهای درس چه چیزهایی رخ میدهد و تاثیر فرزندان خودم در این میان بسیار مهم و غیر قابل انکار است.
چقدر از فیلمنامه بر اساس کتاب فرانسوا بگودیو ( بازیگر اصلی فیلم )است؟چقدرش بداهه سازی شد و چقدر ساخته و پرداخته شما است؟ جایی خوانده بودم که شما فیلمنامه ای درباره سلیمان نوشته بودید یعنی همان پسر نوجوان اهل مالی در فیلم که دچار دردسر میشود.
وقتی کتاب فرانسوا با عنوان «بین دیوارها» را خواندم پی بردم که فرانسوا یک نقطه دید تازه به من داده که پیش از آن نداشتم. من به توصیفهای فرانسوا از خودش در کتاب خیلی علاقمند شدم؛ شیوه ای که او بچهها را وادار به واکنش و تکاپو میکند و به آنها کمک میرساند تا رشد کنند. تصمیم گرفتم وقت زیادی را در مدرسه بگذرانم و ببینم در آنجا چه چیزهایی رخ میدهد تا بتوانم رابطه میان معلمها و بچهها را درک کنم. قبل از خواندن کتاب فرانسوا روی داستان سلیمان کار میکردم و میشود گفت سلیمان و قصه اش پایه اصلی و اولیه فیلمنامه ام بود. ما تصمیم گرفتیم که داستان سلیمان را با درونمایه کتاب فرانسوا در هم بیامیزیم چون کتاب او واقعه نگاری یک سال تحصیلی اش در کلاس درس بود و اگر ما این خط داستانی را وارد نمیکردیم حاصل کار، یک فیلم مستند صرف میشد. وقتی که فیلمیمیسازم سعی میکنم نگاهم را از خلال قصه و نقش پیشبرنده کاراکترها بیان کنم. برایم مهم بود که این خط داستانی را اضافه کنم و فرانسوا پیشنهادم را پذیرفت. تا نیمه فیلم، سلیمان فقط یکی از دانش آموزان کلاس است و پس از آن قصه کم کم روی او متمرکز میشود.
شما پیش از این جایی گفته اید که نسبت به فیلمهایی مثل« انجمن شاعران مرده» که در آنها معلمها حضور خدایگانی دارند نقد دارید. آیا فیلم کلاس، واکنشی به آن دسته فیلمها بود؟
من نمیخواستم یک معلم قهرمان گونه خلق کنم که همه چیز را میداند و هر وقت که دانش آموزان مشکل دارند به آنها کمک میکند.برایم مهم بود که معلمیرا نشان دهم که یک انسان است و با انسانهای دیگر سر و کار دارد و میتواند دچار اشتباه هم بشود.من در هیچکدام از فیلمهایم قهرمان مطلق ندارم یا کسی که همه چیز دان باشد و از پس همه چیز بر بیاید.من آدمها را تا این حد زیرک و توانا نمیبینم.
به نظر میرسد مساله آموزش در همه فیلمهای شما جای دارد هر چند نه به عنوان هسته اصلی همه آثارتان. به عنوان یک فیلمساز چه جذابیتی در این موضوع میبینید؟
مهم است که به دوران گذار زندگی مان نظر بیندازیم تا ببینیم که در یک سیستم غیر پویا و راکد امکان رشد و کارآیی وجود ندارد. من قبلا در فیلم «منابع انسانی» پدر و پسری را نشان داده ام که در رابطه میان شان شکاف عمیقی وجود دارد. در آن فیلم هم تصور من این نبود که پدر بخواهد فرزندش شبیه او بشود.باور من این است که دنیا سریعتر از آنچه مردم فکر میکنند، در حال تغییر است. ما همیشه پشت سر تغییراتی حرکت میکنیم که شیوه زندگی بر ما تحمیل میکند.
کلاس فیلم شما فرهنگهای مختلفی را در بر میگیرد و زبان یک نکته کلیدی و تسهیل کننده ارتباط در این فیلم است . به نظر شما تفاوتهای فرهنگی به سوء تفاهمها دامن میزنند یا پیشرفتهای تکنولوژیک؟
من تردید دارم که این مساله ربط چندانی به تکنولوژی داشته باشد. فکر میکنم مساله اصلی، بیشتر درباره قابلیت پذیرش آدمها نسبت به یکدیگر است. البته در چند دهه قبل ما نمیتوانستیم به این شکل که در گفتگوی میان فرانسوا و بچهها در فیلم میبینیم با یک معلم حرف بزنیم. فرهنگ خیابانی جای خود را تا حدی باز کرده و وجودش را نمیتوان انکار کرد. این فرهنگ ، سوء تفاهمهای بیشتری در بین نسلها و طبقههای اجتماعی به وجود آورده است.
آیا این شکاف میان نسلها در استقبال و بازتاب فیلم کلاس هم خودش را نشان داد؟
در فرانسه بچههای زیادی برای تماشای فیلم به سینما رفتند و من از این بابت بسیار خوشحال بودم چون این قضیه نشان میداد که آنها تصویر بهتری را که این فیلم نسبت به تصویر رایج بزرگترها از بچهها ارائه میدهد درک میکنند . من واقعا دوست دارم آنها را بشناسم، بدانم چه میکنند، چه خلاقیتها و اندیشمندیهایی دارند . فکر میکنم آنها این موضوع را در فیلم حس کردند و به همین دلیل به تماشای این فیلم اشتیاق نشان دادند. این فیلم آینه ای برابر آنها میگذاشت که برایشان جذاب بود درست بر خلاف برخی از آموزگاران که از تصویری که فیلم از آنها ارائه میداد تا حدی ترسیده بودند.
بخش زیادی از این فیلم بر پایه بداهه پردازی بود. کی برای خودتان مسجل شد که در حال ساختن یک فیلم داستانی بلند هستید؟
از همان آغاز. من فیلمسازی هستم که همیشه در مورد کار خودم و آنچه جلوی دوربین رخ میدهد تردید دارم. این بار، درباره آنچه جلوی دوربین رخ میداد حس خوبی داشتم ، هرجند نمیتوانستم حدس بزنم که فیلم مهمیخواهد شد ولی میدانستم که همان چیزی میشود که انتظارش را دارم.
فرانسوا نقش خودش را بازی میکند و سکانسهای مربوط به کلاس درس خیلی رها و بر اساس بداهه است. آیا شما از بخشی از اقتدار کارگردانی تان به سود فرانسوا دست کشیدید؟
من یک فیلمساز مستبد و زورگو نیستم و همیشه تلاش میکنم دیگر عوامل فیلم را هم در روند فیلم سازی ام سهیم کنم. فکر میکنم رابطه من با فرانسوا رضایت بخش ترین رابطه ای است که تاکنون با کسی سر فیلمهایم داشته ام چون احساس میکردم همزاد من در در صحنه حضور دارد و دیالوگهایی را که میخواهم به خوبی و به شکل فی البداهه از بچهها میگیرد. این شیوه کار کردن برایم خیلی جذاب و سرگرم کننده بود. فرانسوا هم به سینما علاقمند است. او منتقد فیلم کایه دو سینما بوده پس ما میتوانستیم بدون هیچ مشکلی، درباره فیلم و آنچه باید انجام دهیم با هم بحث کنیم.
فیلم مسایل اجتماعی مهمیرا بیان میکند و اگر هدف اصلی شما نزدیک شدن به واقعیت بود چرا زندگی واقعی همین بچهها را در قالب یک مستند به تصویر نکشیدید؟
در یک مستند نمیشود همه اتفاقها یا کیفیت رخداد آنها را کنترل کرد. نمیشود سرانجام داستان و شخصیتهای آن را پیش بینی کرد. ترجیح میدهم که وقت فیلمسازی روی آنچه میسازم کنترل داشته باشم.
ولی شما از نابازیگر استفاده کردید. چطور روی نقش آفرینی آنها کنترل داشتید؟
میدانم که ممکن است عجیب به نظر برسد اما پی بردم که دخترها و پسرهای انتخاب شده برای این فیلم با تظاهر به بازی در نقش یک کاراکتر دیگر راحت تر کنار میآیند. حتی اگر ماهیت آن کاراکتر منطبق بر شخصیت خود آنها باشد. یک نیروی بازدارنده خاصی وجود دارد که حتی کسی را که قرار است نقش خودش را جلوی دوربین بازی کند وا میدارد که متفاوت از خود واقعی اش ظاهر شود.
وقتی جلوی دوربین یک مستندساز میایستید احساس امنیت میکنید ولی در یک فیلم داستانی مثل این، بچهها باید در قالب کاراکترها فرو میرفتند تا با ایجاد این احساس امنیت ، صمیمیتر جلوه کنند. اگر قالب کلی این کاراکترها وجود نداشت این اتفاق رخ نمیداد. بچههای فیلم کلاس، خودآگاهی چندانی ندارند و چندان به کاری انجام میدهند و تاثیری که میگذارند فکر نمیکنند چون به خیال خود در حال ایفای نقش کاراکترهایی به جز خود هستند حتی اگرهمنام آن کاراکترها باشند و مسایل شخصی شان با آنها یکی باشد و دیالوگهایی را به صورت بداهه از جانب خود بگویند. فکر میکنم فرانسوا بهترین گزینه برای ایفای نقش معلم بود، چون او در واقعیت هم یک معلم است و فقط چنین کسی میتواند درک درستی از فضای کلاس و رابطه میان معلم و دانش آموز داشته باشد.
ما با دانش آموزان زیادی دیدار داشتیم از آنها درباره زندگی و دلمشغولی شان پرسیدیم.این روند تقریبا یک سال طول کشید و ما با این بچهها کار میکردیم و داستان را بر اساس بداهه پیش میبردیم و سرانجام گروهی را که در فیلم میبینید از میان آن گروه اولیه انتخاب کردیم. والدین واقعی آنها را هم برای ایفاء نقش آوردیم. در واقع همه چیز این فیلم واقعی بود. دانش آموزان و خانوادههایشان خیلی دوست داشتنی بودند و با دل و جان همکاری کردند و یک خرده اجتماع چند فرهنگی فرانسوی مدرن و چالشهای درون آن را به نمایش گذاشتند.
درباره شیوه کار سرصحنه توضیح دهید.
الان درست یادم نیست. موقع فیلمبرداری من به فرانسوا اعتماد کردم که صحنه را خودش کارگردانی کند. ما با سه دوربین فیلمبرداری کردیم تا بتوانیم فضایی واقعی از کلاس درس نشان دهیم.هروقت احساس میکردم که صحنه چیزی کم داشته کات میدادم و کمیبحث میکردیم، توضیحاتی میدادم و دوباره کار را را از سر میگرفتیم. میخواستم یک فیلم واقع نمایانه بسازم که تماشاگر هرگز نتواند مطمئن شود آنچه میبیند یک مستند است یا یک فیلم داستانی. فکر میکنم به چنین هدفی در فیلم رسیده ام.
فیلم شما شبه مستند است و مسایل اجتماعی مهمیرا همچون مسایل نژادی و آموزشی مطرح میکند بدون اینکه بخواهد آنها را حل کند یا با یک پایان خوش سر هم بیاورد عنوان فیلم هم به نظر دوپهلو میآید هم به کلاس درس اشاره دارد و هم به کلاس و طبقه اجتماعی – اقتصادی. آیا همین قصد را داشتید؟
خب این عنوان انگلیسی فیلم است و من هم فکر میکنم معنای دوگانه ای دارد. در فرانسه عنوان فیلم «بین دیوارها» بود که هیچ ابهام و معنای دوپهلویی ندارد. عنوان کتاب فرانسوا هم همین بود… به نظرم ما به عنوان افراد اجتماع باید بیشترین تلاش را برای کنترل دنیای دور و برمان به خرچ دهیم ولی بعضی وقتها درگیر اتفاقاتی میشویم که از آنها سر در نمیآوریم و کنترل شان از توان ما خارج است. به عنوان یک فیلمساز هیچ عقیده و ایدئولوژی خاصی را تبلیغ نمیکنم. من تنها به واقعیت دلبسته ام. به نمایش واقعیت و موقعیتها و کاراکترهای واقعی و باور پذیر.در دنیای واقعی، قصهها چندان منزه و شیک نیستند.
ترکیبی از دو گفتگو
ترجمه از رضا کاظمی
لورن کانته – متولد سال ۱۹۶۱ فارغ التحصیل از مدرسه سینمایی ایدک
فیلم شناسی:
کلاس (۲۰۰۸)
رو به جنوب( ۲۰۰۵)
تایم اوت (۲۰۰۱)
منابع انسانی( ۱۹۹۹)
خون آلود (۱۹۹۷)
بازیهای ساحلی( ۱۹۹۵)
همه به صف (۱۹۹۴)
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز