تنهایی

یک

خیابان خیس باشد و بوی خوش خاک باران‌خورده توی هوا باشد و دلت خوش نباشد و پا خسته باشد و کسی در خانه منتظرت نباشد و جیبت خالی باشد و دستت توی جیبت باشد و دنیا به فلانت نباشد. این آغاز یک پرسه‌ی تنها و سرگردان شبانه است. ما رفتیم. تنها.

دو

همه چیز تازه‌اش خوب است مگر دو چیز: رفیق و عشق.

سه

اندر دل بـی وفا غم و مـاتـم باد
آن را کـه وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد؟
جز غـم که هزار آفـریـن بر غم باد
(مولانا)

چهار

این روزها دختر سیدجواد دم ترمینال جنوب فال حافظ می‌فروشد. چادر هم که از سرش بیفتد حرجی نیست. چون یک لاخ مو برایش نمانده. با صدای بی‌دندان می‌گوید: «همه‌ش تقصیر اون فروغ پتـیاره است. خدا بیامرزدش.» (خدا بیامرزدش)

پنج

مونولوگ: من جونم بسته به غمه. تو هم این بار شدی بهونه. تو نباشی به حال خودم گریه می‌کنم. باشی به هر حال هردومون.

شش

می‌خوام از دست تو گهواره بسازم/ سر بذارم روی دستات به سعادتم بنازم…. (فرمان فتحعلیان)

هفت

رها کن پسر! تقدیر تو تنهایی است.

2 thoughts on “تنهایی

  1. تنهایی، پای خسته‌ی بی‌گریز، پرسه، جیب خالی، سوت نازک، نگاه خالی، احساس درهم و برهم، تصاویر تو در هم، آینده مبهم، امید خالی، معشوقه ای نابینا، ذهنی خالی، دست سرد تنها، گذشته ای پرملال، حال بی هال، آینده‌ی با حال؟!

Comments are closed.