یک
یه سالی ماهی قرمز سفره هفتسینمون تا عید سال بعد زنده موند. اون سال هر وقت تو خونه تنها بودم و احساس تنهایی میکردم یهویی یادم میاومد که یه موجود زندهی دیگه هم توی خونهمون هست و تنها نیستم.
دو
چهارشنبهسوری را همیشه دوست داشتهام هرچند بدجور یادآور خاطرههای غمگین نوجوانی است. هرچند سالهاست رسمش را به جا نمیآورم. هرچند پیر و خستهدل و ناتوان شدم…
سه
حالوهوای عید را دوست دارم. دو داستان از کتاب کابوسهای فرامدرن هم در همین حالوهواست. امسال هم داستان کوتاهی نوشتهام که به نوروز ربط دارد و در بهاریههای مجلهی «فیلم» وبژهی نوروز منتشر خواهد شد.
چهار
بهار آن است که خود ببوید نه آنکه تقویم بگوید. (سلمان هراتی)
پنج
بهار، بهار، چه اسم آشنایی…
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
بهار، بهار، چه اسم آشنایی…
همین جمله کافیست.به تقویم چه حاجت است.