سفرهی دل را که واکنم…
ببین که ته گرفتهام
از سوراخ این آبکشها رد نمیشوم
سوراخ هیچ قفلی نیستم
کلید هیچ دری
نقشهی گنج را لیلیپوتیها دزدیدند
فلرتیشیا را گالیور
توی زخم بستر میلولم
مثل شراب چهل ساله ملولم
دیروز اسکار یک عمر را
دادم به توالت فرنگی
امروز برای پس گرفتنش
با کبریت اسبنشان
توی فاضلاب یورتمه میزنم
این شعرهای لعنتی را
آدمهای لعنتی لایک میزنند
این روزهای بیشرف را
آدمهای بیشرف share میکنند
شیخ بی چراغ
نشسته کنار کافهی مهر و موم
سیگار زر بار میزند
دل داده به ناخنهای لاکزدهات
زخمههای حضرت رحمانش آرزوست
خط توی خط میشود
لابهلای این همه خط
خط تو را گم کردهام
بوی تند پارفیومت
توی تاکسیهای بی پیر، سرگردان است
تن پاره پورهات
زیر آخرین متروی بهارستان
و عکس آخرین خندهات را
تماشاگران داربی بلوتوث میکنند
آخرش شیپورچی
پسر شجاع را …
آخرش خانم کوچولو
با خرس قهوهای فرار کرد
آخرش من قهوهای شدم
نشستم روی برج میلاد
تا تلخترین آواز شهر را
روی ماسک سرخوشیات تف کنم
اینجا ایران، هزار و سیصد و هشتاد و نه
اینجا من، درست مثل یک تکه کیک گ…
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
……
————–
پاسخ: حسین جان من جوکت رو منتشر نکردم. خوشحال میشم انگیزهت رو بدونم.
۱- عمو رضاسلام ، این روزا تلختر از همیشه شعر میگی ،
۲- صداها و ریسمان باز رو دیدم.خوب بودند همین ، این روزا حال و احوال سینما خیلی خرابه ، چند سالیه که دیگه فیلمی که بشه باهاش زندگی کرد شده کیمیا ، درباره الی نشد اونی که باید بشه ،( شایدم من عوض شدم ) چشمام رو میبندم و تمرکز میکنم تا یادم بیاد آخرین بار کی یه ” نفس عمیق ” کشیدم.
۳- کیفر تا اینجا به نظرم بهترین فیلم سال بوده ، کاستی کم نداره ولی حداقل تلاش میکنه داستانی روایت کنه. هوای تازه ای که سینما بهش احتیاج داره ، خدایا چرا ما تریلر نمیسازیم.
۴- عمو رضا کار خودته ، ایشالا شروع کنی به فیلمسازی و از فیلمهای جنایی و معمایی سیرابمون کنی.یا علی
۵- یه طرح داستانی نوشته بودی راجع به اینکه دو فرد A و B میخوان همدیگه رو بکشند ، خیلی جالب بود واسم ، میشه دوباره بزاریش اگه داری؟
——————-
پاسخ:این روزها بدبختتر از همیشهام
فیلمسازی که هیچ فعلا همین دو تا فیلمنامه مون افتاده دست چند تا آدم بیمرام که دارن بازیم میدن و در حالیکه واقعا به پولشون نیاز دارم و دارم با فلاکت زندگی میکنم هی این دست و اون دست میکنن و قول میدن و زیر قولشون میزنن. ذرهای احساس مسوولیت و تعهد اخلاقی در وجود این جور آدمها نیست. اینها میذارن امثال من فیلم بسازن؟ عمرا
اون طرحم پیداش کنم چشم.
راستش داشتم فکر میکردم چه خوب شد که همهی آرشیوم بر باد رفت. سایتم هم شده مثل زندگیم. ته گرفته.
عمو رضا باور کن خیلی ناراحت شدم.شاید باورت نشه اینجا تنها جاییکه فارغ از همه مسائل وقت میکنم چند لحظه ای به اون چه دوستش دارم یعنی سینما فکر کنم. در حد همون چند لحظه ، راست میگی این روزا دغدغه ها بیشتر از اونیه که آدم بخواد فکر کنه ببینه بهترین فیلم سال چی بوده و هست. عمو با خودت نگی این چقدر دلش خوشه میاد اینجا راجع به فیلمایی که دیده کامنت میزاره ، نه ، باور کن اینطوریام نیس
سینما؟؟؟؟ یادش بخیر
—————–
پاسخ: کدوم سینما؟ دردسر بزرگ؟ پسر تهرونی؟ چهارچنگولی؟ هر چی خدا بخواد؟ اینا چه فرقی دارن با این نمونههای مشابه سینمای قبل از انقلاب: بده در راه خدا، چاکرتیم اوستا کریم، گلی به جمال آق رضا و … آشغال آشغاله و ابتذال هم ابتذال. کدوم سینما برادر؟
در ضمن من اصلا دربارهی تو و دوستای دیگه اینجوی فکر نمیکنم. تو هر چی که خودت دوس داری باید بنویسی نه اون چیزی که من دوس دارم. مخلصت هم هستیم.
سلام رضا
این روزا حبس امن تره
باورکن وضع ماهم بهتر از تو نیست. شاید وضع مالی تو خیلی خراب تر باشه اما توی اینکه زندگی پر استرس دست از سرمون ور نمیداره عین همیم.
به قول شاعر: آه…
یابه قول شاعر: عمریه غم تو دلم زندونیه. غم و غصه دلو تو میدونی
بازم به قول شاعر: دلم از خیلی روزا با کسی نیست. تو دلم فریاد و فریادرسی نیست
شدم اون هرزه گیاهی که گلاش. پرپر دستای خار وخسی نیست.
جدیدا فیلم هم بهم خیلی حال نمیده نمیدونم چه مرگم شده. حس میکنم همه چی سوت و کوره (همه چی آرومه)
نمیدونم شاید به قول خودت یه روزم نوبت ما بشه. یعنی میشه؟ اگه بشه چی میشه
——————–
پاسخ:تهیه کننده ای میشناسم که از زور بدهی و بدبختی گریه میکنه. یکی دیگه رو میشناسم که به خاطر بدهی اونم به خاطر توقیف فیلمش، توی زندونه و خبرش هم بیرون درز نکرده. فیلمسازی میشناسم که افسردگی حاد گرفته و سر به جنون زده. با یه تهیه کننده صحبت میکردم میگفت منتظریم هدفمند کردن یارانهها اجرا بشه ببینیم چه بلایی سر سینما میاد. قیمت نگاتیو دو برابر شده. سینماها پر از فیلم مزخرفه. مجلههای سینمایی هم بی انگیزه و بی رمقان. جز یه چند نفر که ظاهرا اکس بالا انداختن و همیشه سرخوشن صدی نود دارن نابود میشن. این وسط امثال من کم نیستن. خیلیها صداشون درنمیاد. منم صدام توی سایت خودم در میاد . حقمه و حریم خودمه. اگه یه چند خط دلتنگی ننویسم خیلی زود دقمرگ میشم. مدام خودمو جای مجید فیلم پنهان میبینم. یه لحظه تیغو بکش روی جای درست و خلاص. پول به کنار. من دوست دارم کار کنم. خلق کنم. بنویسم. بسازم. اگه نکنم انگار نفس نمیکشم.
راستش نفهمیدم مگه من گفتم ننویس. من که باهات همدردی کردم.
—————–
پاسخ: من صرفا وصف حال خودمو نوشتم. در جواب تو نبود بهمن جان. قربان معرفتت
سلام دکتر
وضع امثال من خیلی بدتره.
چون به نظر میرسه شماها در جستوجوی یک آرامش هستید و اگه شرایط آماده بشه، به اون آرامشتون میرسید.
اما من حال بدتری دارم.
اصلاً فرض کن چیزی آرومت کنه که میدونی سراسر دروغه.
اونوقت، آیا اون دروغ به خاطر اون آرامشه است و یا اون آرامشه محصول اون دروغ؟
من اینطوریام الان.
بخشید نمیخواستم حالگیری کنم. همینجوری درددل کردم.
شرمندهام
————————
پاسخ: سلام آقای نعمت اللهی.
چقدر درد داره این نسل. چرا درددل نکنیم؟ من راستش چیز زیادی واسه زندگیم نمیخوام چون اساسا به پوچ و بی معنی بودن زندگی اون هم در این کشور جهان سومی ایمان دارم. فقط میخوام بی حاصل نباشم تا از کاری که میکنم انرژی به دست بیارم. اواسه همین فکر میکنم ین روزهای اجباری عمر بهتره که در یک آرامش هرچند دروغین بگذره تا اینکه در غم و پژمردگی.