غصه که دور برمیدارد
گیج میزنم
توی همین کوچهی بنبست هم گم میشوم
فراموشکار شدهام
نه اسم خودم یادم هست
نه خیابانی که خاطرهام را برد
قفل قفلم
و کلید تدبیر و امید هم
بازم نمیکند
ماشین قراضهام را
کنار خواب زخمیتو
با صدای آلن دلون، دوبله پارک میکنم
ببین
تابوت شعر را بر منقار جرثقیل
قبض روح را در اتاق بازرگانی
به جان مادرم
این جانمازی که من آب میکشم
هیچ دعای بیجوابی ندارد
قصه این است:
من و این شلوار جین چرک
بدجور خستهایم
میدانم این چسنالهها نخنما شدهاند
اما من همینقدر بلدم
شما لطف کن دماغ سربالایت را بگیر
در خواب خرگوشیام
هویج و چماق گرم مغازلهاند
خیال را که سرکوب میکنی
گاز اشکآور را بیخیال شو
وسط تیر
برفپاککنم کار نمیکند
من و شلوارم
میرویم تا نویز محسن چاووشی:
«به واللهِ که جانانم تویی تو
به سلطان عرب جانم تویی تو…»
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
«در خواب خرگوشیام
هویج و چماق گرم مغازلهاند»
فوقالعاده…
خیلی زیبا بود
دمت گرم رفیق. چسبید 🙂
همچنان زیبا