گذشتهی اصغر فرهادی را دیدم و در کل به نظرم فیلم خوب و دلپذیری آمد. زمانش کمیطولانی است و برخی توضیح واضحات در دیالوگها احتمالاً دلیلی جز رعایت حال و هوش مخاطب عام ندارد. پایانبندی فیلم هم متاسفانه به دلم ننشست. کاش وقتی قدمهای سمیر در راهرو بیمارستان ناگهان کند میشود فیلم تمام میشد. چه پایانی میشد اگر میشد.
شخصاً قصهی همجواری اجباری دو مرد از گذشته و حال یک زن را بیشتر از قضیهی خیانت و خودکشی دوست داشتم و به نظرم میتوانست به طور مجزا یک فیلم کامل را شکل بدهد. اما در هر حال این اصغر فرهادی است؛ بهخوبی آخرین فیلمش. او استاد پیچاندن چندین و چندبارهی قصههایش است و گاهی خودش هم در این پیچوخمها گم میشود.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
زیبا بود
اما نه به اندازه ۳ فیلم قبلی اش
به نظرم اگر طمع نخل طلا نبود این فیلم را بهتر می ساخت!
ممنونم رضا جان از این چند سطر ساده و زیبا
————
پاسخ: فدای تو فرهاد عزیز