دغدغههای یک هنرمند درباره هنر ، آزادی و مام میهن
صدای رسای سالهای سکوت
خیال خام نگارنده این سطور از روزگار کودکی چنین بود که هنرمندان باید آدمهای خاصی باشند؛ خاص به معنای واقعی کلمه. طبعا در دنیای معصومانه کودکی نمیشد راه چندانی به معنا برد و مهمترین مظهر خاص بودن یک انسان، شمایل و جلوه حضور او بود.
راستش هرچه زمان گذشت و دریچه حقیری هم به درک معنا برای نگارنده گشوده شد باز هم این طرز تلقی دست نخورد و هنوز هم خلافش اثبات نشده. گذر زمان نشان داد که خاص بودن یک صفت ذاتی است و با هیچ جد و جهدی اکتساب نمیشود. هنر را خصایلی است که هنرمند را چه به ظاهر و چه به باطن از خیل انسانهای دیگر جدا میکند و خدا میداند بهمن فرمانآرا یکی از آن مردان خاص روزگار است.
جلوه و شمایل هیچکاکیاش که عبوسی و طنازی را توامان دارد و کلاه ملویلی و آراستگی لجوجانهاش در روزگار ارزش شمردن بدریختی به کنار، او نمونهای منحصربهفرد از رویکرد روشنفکرانه در سینمای ایران است که نه همسفر هیچ موجی بوده و نه در طیف و محفل خاصی از روشنفکری قرار میگیرد.
در اوج خفقان دهه ۵۰ و ابتذال حاکم بر آن سینما در حالی که بسیاری از فیلمهای متفاوت سینمای ایران به هر دلیلی (از وفاداری به فرهنگ عامه تا فریب مخاطبان) نشانهها و دستمایههای معمول فیلمهای لمپنی را به کار میگرفتند (از قیصر تا کندو) او به سروقت ادبیات پیشرو و گرانمایه رفت و به اقتباس از متن سترگ شازده احتجاب زندهیاد گلشیری دست زد.
امروز گفتنش آسان است اما کافی است لحظهای به واقعیت حقیر فرهنگ غالب آن روزگار بیندیشیم تا به عمق جان دریابیم فرمانآرا در آن مقطع تاریخی چه کار کارستانی کرده. سایههای بلند باد اقتباس دیگر او از قصه ارزشمند معصوم اول گلشیری نشانگر تداوم و اندیشیدگی کار فیلمساز بود و جای شبههای باقی نگذاشت که فیلم قبلیاش ژست و ادا و ناخنک زدن به روشنفکری نبوده است.
در همان برهه، کارنامهاش در حیطه تهیهکنندگی از این هم پربارتر و درخشانتر است و شاید کمتر تهیهکنندهای در تاریخ سینمای ایران این تعداد فیلم بهشدت متفاوت و ارزشمند را در چنته داشته باشد: شطرنج باد (محمدرضا اصلانی)، ملکوت (خسرو هریتاش)، دایره مینا (داریوش مهرجویی) و گزارش (عباس کیارستمی) .
اما همه این کوششهای ارزشمند نتوانستند ضامن ادامه فعالیت سینمایی او در ایران شوند و این فیلمساز صاحباندیشه از سایههای بلند باد (۱۳۵۷) تا بوی کافور، عطر یاس (۱۳۷۸) بیش از دو دهه در محاق ماند. او در بازگشت هنریاش، راوی تشویش مرگ و فراموشی شد و از دغدغههایش درباره هنر، آزادی و مام میهن فیلم ساخت.
در خانهای روی آب، یک بوس کوچولو و خاکآشنا هم با رویکردها و کیفیتهایی متفاوت همین مفاهیم والا را به تصویر کشید. اما کار مهمتر او در دوران مغتنم بازگشتش به عرصه فعالیت هنری در سرزمین مادری، ارائه و حفظ پرسونای یک منتقد فرهنگی دنیادیده و مجرب بود که دلش تنها برای اعتلای فرهنگ و مردمش میتپد، میانهای با منفعتطلبی و مصلحتاندیشی ندارد و از بیان کژیها و کاستیها ابدا نمیهراسد. آری، او بهراستی هنرمندی یکه و خاص است و این خاصبودگی از جلوه دیگرگونش تا مشی و مرام هنری و انسانیاش هویداست.
منبع: روزنامه اعتماد ۲۷ تیر ۹۲
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
بی نقص بود. مختصر و به شدت مفید. سخته با چند کلمه محدود هم شان فرمان آرا حفظ شه هم شان رضا کاظمی. دمت گرم داداش
————
پاسخ: 🙂 صفای وجودت داش علی