تا نقطهی صفر
در یکی از سکانسهای پایانی فیلم ارزشمند کندو (فریدون گله) قهرمان فیلم به نام ابی (با بازی وثوقی) لت و پار و درب و داغان از خوان آخر بیرون میآید. دوستانش با ماشین دنبالش آمدهاند تا جسد نیمهجانش را از مهلکه در ببرند اما او که به یک صندلی بدجور گیر داده تا چند متر صندلی را همراه ماشین با خودش میکشاند و دلش نمیآید رهایش کند. سکانس مشابهی را از بانو فیلم درخشان و تأملبرانگیز داریوش مهرجویی میتوان به خاطر آورد؛ جایی که بانو که بهراستی از زشتی رفتار آن خانوادهی کذایی به سرپرستی قربانسالار (با بازی استادانهی عزتالله انتظامی) به ستوه آمده آنها را از حریم خانهاش بیرون میکند اما قربانسالارِ زمینگیر در همان حال که با برانکار به بیرون برده میشود به اسباب و اثاثیهی خانه چنگ میزند تا مگر در آخرین لحظهها غنیمتی به همراه ببرد! حالا حکایت چنگ انداختن عجولانهی برخی مدیران و سینماگران بیاخلاق و فرصتطلب به خانهی سینما در فاصله یکی دو هفته مانده تا پایان دوره این دولت که قاعدتا باید صرف معارفه و انتقال شود یک جورهایی شبیه نمونههای ذکر شده است. وجه شبه در این است که کسی فکر کند چیزی که به عاریت در اختیارش است وقتی مشمول مرور زمان شود حالت ارث و میراث شخصی به خود میگیرد یا بدتر از آن فکر کند که در ازای ناکامیهایش باید از مال و اموال دیگران غنیمت بردارد. وقتی «خدمتگزاری» که در حرف و شعار پربسامد و مطنطن است در عمل به مفهومیدروغین و بیارزش تبدیل میشود و نشانههای تمامیتخواهی و چنبره زدن را بروز میدهد، بی هیچ تردیدی میتوان حکم به بطلانش داد. آن که رفتنی است بیگمان رفتنی است و بر هیچ کودکی پوشیده نیست که هر قانونی که از سر استیصال و لجبازی در این زمان کوتاه گذار وضع شود به سادگی آب خوردن در اولین فرصت ملغا خواهد شد و رنگ اجرا و تحقق را نخواهد دید. با این وصف، این همه لجبازی و خرابکاری دقیقه نودی کمترین توجیه عقلانی ندارد و فقط بیش از پیش نشانگر شخصیت و هویت واقعی گروهی است که شوربختانه در این چند سال عرصهی فرهنگ را با همین رفتارهای تخریبی و لجبازانه آلودهاند. این رویکرد فقط مختص به فرهنگ نبوده و مجموعه اجرایی با دستپاچگی و شتابی حیرتانگیز در حال ابلاغیه دادن، و بذل و بخششهای خلقالساعه و غیرمنطقی در قالب هدیهها و موقوفات است. در همهی این سالها حاصل این همه تکانش و تنش چیزی جز فرسایش نبوده. برای ترمیم این همه ویرانی در نهادها و مناسبات فرهنگی، باید در دولت بعدی رنج مضاعفی به جان خرید؛ تا تازه برسیم به نقطهی صفر.
اما در سوی دیگر، شاید نخستین بار است که اعضای خانواده سینمای ایران اینقدر همدل و دلسوز پای حیثیت و حریم حرفهای خویش ایستادهاند و اعتراض خفته و سرکوفتهی این چند سال را از سر کلافگی و استیصال ابراز میکنند. آنها بهدرستی دریافتهاند که سکوت بیش از این، مترادف خواهد بود با تحقیر بیش از پیش شأن و جایگاهشان که در دو دوره چهارساله هیچ انگاشته شده و به هر بهانه و مناسبتی به بازی گرفته شده است. تصمیمگیریهای شتابزده و محیرالعقول مدیران سینمایی در این سالها واقاً هیچ حد و مرزی نداشته. مدیری که در مواجهه با افتخار بزرگ اصغر فرهادی برای سینمای ایران در کسب اسکار بهترین فیلم خارجی سعی در مصادره کردن این رخداد تاریخی دارد، و حرفهایش موجب ریشخند و استهزای هر مخاطبی با هر گرایش سیاسی میشود، پیش از هر چیز درک نادرست خود از شأن و منزلت هنرمند را به نمایش میگذارد. مدیری که برای تسویهحساب شخصی با مدیر یک نهاد صنفی، حاضر است کل خانواده بزرگ سینما را به تعطیلی و انزوا بکشاند و با هیچ ترفند و وعدهای موفق نمیشود بخش اندکی از این خانواده را به موازیکاری و فعالیت علیه پایگاه دیرین صنفی خودشان بکشاند، اگر اندکی از صداقت و انصاف بهره برده باشد باید بپذیرد که دیگر فرصتش برای محقق کردن نیاتش به پایان رسیده و بهتر است این چند روز باقیمانده را به آرامش و صلح و صفا بگذراند تا کارنامهاش در نگاه آیندگان تیرهتر و غمانگیزتر از این که هست، نشود. این روزها تماشای چهره اندوهناک و مبهوت هنرمندان بزرگی که برای فرهنگ این سرزمین عزیز، رنج به جان خریدهاند و آموزگار اخلاق و هنر بودهاند و حالا در سرپناه دلخوشیشان تخته شده، بهراستی عبرتآموز و تلخ است.
منبع: روزنامه شهروند http://shnn.ir
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
درود خداوند بر همه ی خانواده سینما که این طور جانانه پای شرافت خود ایستاده اند…
فارغ از بحث سینمای محتضر ما، قیاست شروع مطلب شاهکار بود مرد
———
پاسخ: شاهکار خودتی که هم بینش داری و هم اهل پژوهشی 🙂