این نامهی الکترونیکی وارده را که دیروز به دستم رسیده، بدون نام فرستندهاش منتشر میکنم. نامههایی به این مضمون، بسیار دریافت کردهام و اعتراف میکنم هرگز پاسخ درستی برای هیچکدامشان نداشتم ولی حالا که یک سرخوردهی محض از مناسبات نقد و سینما هستم و همهی زحمتهایم کمترین ارج و قربی برایم به بار نیاورده و در یک قدمیاز دست دادن تمام زندگیام هستم بد نیست به عنوان یک آینهی عبرت زنگار زده اینها را منتشر کنم. راستش شور و هیجان جوانها برای ورود به سینما فقط و فقط خاطرات تلخ و تاسف انگیزم را زنده میکند و میدانم که رهاورد اغلبشان از این همه شور وشوق فقط سرخوردگی و از کف رفتن روزگار خوش جوانی و یک بیلاخ بزرگ از سوی صاحبان زر و زور و تزویر است.
نمیدانم، شاید یک عدهی خیلی اندک شانس بیاورند. قبلا هم گفتهام که لطفا با آگاهی کامل وارد این بازی باخت/باخت بشوید چون ممکن است خیلی چیزها را ببازید و آخرش حتی از خود سینما هم متنفر شوید و همان لذت فیلم دیدن را هم از دست بدهید. با آگاهی وارد این کار بشوید چون ممکن است از زور بیپولی یا به طمع جاه و نام، قلم فروش و روسپی ژورنالیستی شوید.
یک عمر گول صورتکها را خوردیم و لابهلای خطوط و پشت این پردهی چرک نقرهای را ندیدیم. بازگفتنش هم یاسین به گوش خر خواندن است چون آن کس که خر است یا خود را به خر بودن میزند هیچ رقم دوست ندارد واقعیت را ببیند. آخرین ضربه را جوانی بر پیکر موریانه زدهی باورم وارد کرد که پس از آنکه مطلبی را که برای آدم برفیها فرستاده بود آنچنان خواندنی دیدم که برای نشریهای بفرستم تا منتشر شود، گفت: فلان منتقد از من تعهد گرفته که بدون اجازهی او هیچ جا مطلبی منتشر نکنم!!! با خود گفتم چه فکر میکردی و چه فکر کرد. اینجا بازار فروش عزت و مسلخ اخته کردن فکر و شرافت است.
نامهی الکترونیکی وارده:
سلام آقای کاظمیوقت بخیر. اول من یه عذرخواهی کنم چون سیستمم مشکل داشتو نتونستم وارد کامنتها بشم و ایمیل دادم. راستش منهم قصدم اینه که کمیهمدردی و درد و دل کنم خوب اینکه دیگه بدیهی است که شرایط وحشتناک است مخصوصا شرایط فرهنگی و مخصوصا سینما. من۱۸سالمه و واقعا به شدت به سینما علاقه دارم و دارم بخاطر اون زندگی میکنم ولی به دلیل همین مشکلاتی که برای یه هنرمند وجود دارد به اجبار دارم ریاضی میخونم تا اینکه روزی اگه خواستم فیلمیبسازم حتی کوتاه بتونم خودم خودمو جمع وجور کنم ولی واقعا سخته خودمون میدونیم که راهی که داریم میریم منظورم سینماس همینجوری فوقالعاده سخت هس چه برسه به وضعیت من و شما. من واقعا دارم اذیت میشم و در جوانی پیر شدم گاهی خودمو غرق در فرمولهای بی سرو ته میبینم و از خودم سوال میکنم جای من اینجاس ولی متاسفم درجایی زندگی میکنم که کمتر کسی جای خودش هست.
گاهی فکر میکنم اگه همه چی روبراه و فراهم بود چی ایا میتونستم موفق بشم واینم جوابش با توجه به علایق مردم منفی است چراکه منم عاشقهانکه ام و دوس دارم ریشههای فکری اونو بگیرمو راهشو ادامه بدم ولی ایا این مردم که عادت کردن چشم و ابروی چندتا بچه ژیگولو رو ببینن میتوننهانکه رو بفهمن وهانکه میتونه اینجا رشد کنه؟ البته جملات بالا فرضه ولا من کجاهانکه عزیز کجا درد ماها خیلی عمیقه گاهی سر کلاسهای درس یک معلم احمق که تعدادشون کم نیس بخاطر اینکه فلان مسئله رو نمیتونم حل کنم به خودش اجازه میده بهم توهین کنه اون نمیدونه که ممکنه من در یه عرصه خیلی مهمتر چه پتانسیلی دارم. واقعا متاسفم. اصلا احساس نمیکنم که دارم زندگی میکنم غیر از ساعاتی که دارم فیلمای خوب میبینم که الان مجبورم بخاطر کنکور کم ببینم تا هم وقت نگیره وهم حال وهوامو عوض نکنه. ولی نباید فراموش کنیم کسایی مثلههانکه لینچ و کیارستمیهم مشکلات فراوانی دارن ولی کارشون رو میکنن. امیدوارم شرایط بهتر بشه تا ماهم دل و رمق گپ زدن در مورد فیلمارو داشته باشیم. راستی گرچه روبان سفید نسبت به دو فیلم قبلیش کمیکمتر به دل مینشیند ولی مستحق نخل بود ومن معتقدم زیباترین فیلم در مورد تاریخ نزدیک است و دار و دستههای نیویورکی بهترین در تاریخ دور و قبل تر از ان را قبول ندارم.
…….
به امید بهتر شدن شرایط
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
جانا سخن از زبان ما می گویی
———————
پاسخ:لااقل وجدانم راحت است که آن چه را گفتنی بود گفتهام و به سهم خود کسی را فریب ندادهام تا بعدا به سرنوشتی مشابه گرفتار شود.
به نظرم خیلی بیمعرفتیه که اسم اون منتقد رو نیوردی. شاید عدهی کمی در جریان ماجراهای اینچینی باشند و بدونن منتقد بینام ماجرایی که گفتی …ه. خب از این نگفتن چه سود؟ از اینکه ایشون بخشی از حقالتحریر افرادی که براش مطلب مینویسن رو هم به جیب میزنه. بازم نگیم؟ بازم پردهپوشی کنیم؟ باز شرم و حیای ایرانیشرقی به خرج بدیم؟ باز از عواقبش واهمه کنیم و بترسیم؟ اون کسی که از بیرون شاهد ماجراست، همین هجده ساله نوزده سالههای عشق سینما که پاک و بیآلایش میآن جلو، نمیدونن چرا هیچکس با این حضرت والا بیشتر از یه سال کار نمیکنه و آدمای دور و برش انقد زود پراکنده میشن. اونایی هم که میدونن چیزی نمیگن. اونوقت تو چنین چرخهای فقط این جناب داره سود میبره. هی آدمای مختلف میآن و مورد سوءاستفاده قرار میگیرن و سرخورده میشن و از چرخه بیرون میرن و مغزهای جوان و جدید میآن سر سفرهی همایونی جناب قافیا- بر وزن مافیا و با استفاده از اول فامیلی طرف اینو ساختم-
اما دکتر اگه دوباره برگردی بگی نه بابا! فلانی دوستمه. رفیقیم و این حرفا چیه و خلاصه کی بود؟ کی بود؟ فلانی نبود؛ جدی به این نتیجه میرسم که جنابعالی هم یکی از اهالی زر و زور و تزویر هستی که داری به این موجودیت این چرخهی معیوب کمک میکنی.
————————-
پاسخ: حامد جان من اگه مطمئن بودم این ای میل خیلی خیلی سرراستی که گذاشتی ای میل خودته حتما مفصل برات می نوشتم. لطف کن یه ای میل بهم بزن من کلی حرف دارم برات.
سلام.کامنت آقای حامد باعث شد چند تا نکته رو خدمتتون عرض کنم.
۱- اولا که باید تکلیف خودمون رو روشن کنیم که بالاخره به راه و روش شخص یا اشخاص خاصی ( اینجا منتقد سینما ) انتقاد داریم یا نه.این نمی شه که با یکسری کد و نشونه دادن به مخاطب بخواهیم حرفمون رو بزنیم.هر چند که بگویید کسانی که در جریان نقد سینمایی این مملکت هستند می دانند منظورمون چی کسی است.از این نظر با آقای حامد موافقم.
۲- بیایید یاد بگیریم مستند حرف بزنیم و تا مطمئن نیستیم کسی رو به چیزی متهم نکنیم.این که می گویید آقای ایکس ( کارت رو راحت کردم آقا رضای گل ) بخشی از حقالتحریر افرادی که براش مطلب مینویسن رو هم به جیب میزنه رو از کجا می گویید؟من مخاطب چطور باید بپذیرم؟
۳- بعد اینکه من بالاخره نفهمیدم، پولی تو نقد سینمایی هست که بخشی از اون رو آقای ( شاید هم خانم ) ایکس از افرادی که براش مطلب مینویسن بگیره یا نه؟
۴- اما تا اونجایی که من می دونم طبق مشاهداتم از سایت و وبلاگ و نوشته های آقای ایکس و اطرافیانشون که حالا اطرافشون نیستند، علت جدایی آنها نگاه سیاسی اجتماعی آقای ایکس در این یک سال و اندی بوده که زیاد خط کشی شده نبوده نه آن چیزی که شما می گویید من می دانم و شما هجده ساله نوزده سالههای عشق سینما ( که نیسنم ) نمی دانید.
و در آخر اینکه امیدوارم نگویید که تو هم از نوچه های آقای ایکس هستی و این حرفات یا از سر پاچه خواری یا از سر علاقه کور.
مخلص.
———————-
پاسخ: والا من بحثم دربارهی فروشندهی شرف بود نه خریدارش. واسه همین توی این بحث شرکت نمیکنم.
منم اول چیزی نگفتم که.به قول تو وقتی بحث خریدارش وسط آمد این چند خط رو عرض کردم.روی صحبتم با شما نبود استاد.
آقا وحید. اگه منظور شما از اثبات کردن، اوردن مدرکه که باید بگم چنین چیزی وجود نداره. این روش درخواست مدرک، روشیه که امیر قاف هم ازش استفاده میکنه تا زیر بار اتهامات نره- آقا رضا! منظورم امیر قلعهنوییه!- و قضیه پول دادن به بازیکنها و خرید داورها رو رد کنه. اینجام مدرکی وجود نداره به جز آدمهایی که در جریان هستن. که نمیدونم شهادتشون میتونه کسی رو قانع کنه یا نه. همین نمونه که آقای کاظمی گفته؛ فکر میکنید به خاطر چی اون منتقد به نویسندهی جوان گفته به کس دیگهای مطلب نده؟ از رو همین نشونهها میشه خیلی چیزا رو فهمید.
نکتهی دوم دربارهی نقد نویسی که پول داره یا نداره. فکر نمیکنم داشته باشه اما دوست عزیز! شک نکن که قلمفروشی یا به قول دوستمون روسپیگری ژورنالیستی پول خوبی داره.
نکتهی آخر. فکر میکنم افراد زیادی که از ایشون جدا شدن، قبل از جریانات سیاسی و انتخابات و این چیزها جدا شدند. نمیتونم اسم ببرم چون مطمئنم آقا رضا حذفشون میکنه اما خودت برو اسما رو نگاه کن و ببین هرکدوم چه زمانی از این آقا بریدن و رفتن و بعد به علتش فکر کن.
جناب دکتر! من ایمیلم رو برات گذاشتم اما فکر میکنم خیلی حرفها وقتی ارزش پیدا میکنه که در ملاءعام زده بشه؛ این مملکت حرف زیر پتو و تو پستو زیاد داره
.———————
پاسخ:ممنون که ای میلتو گذاشتی حامد جان. از اعتمادت ممنونم. فردا اختصاصا برات خواهم نوشت.