غمیدر خلوت تلخ خیابانهاست
هراسی در سکوت تلخ هر کوچه
یکی از دستهای خالیاش میخواند
«چه بد شد زندگی، جفتش همش پوچه»
***
دیر شد
برای چشم زن
از لابهلای این همه سیاهی
دالان کابوس
زن خسته بود
دیر شد
و شاعر
توی سیاهی کابوس پیر شد
***
از روزگار من بگو
که درد…
از دستها
که سرد…
تنها و دور وسط ازدحام تلخ
با این همه سیاهی لشکر
لاشههای سیاه
شاید دوباره قارقار کنم
***
هنوز تمام نشده
این دیر ناتمام بغض
شاید دوباره گریه…
هنوز بلدم
تمام.
***
فکر پلید: که تو را عشق در سر است
تصویر دور:همهی چشمها تر است
تعبیر خواب: که به ناگاه میرسد
تفسیر شعر: نرو! این بار آخر است
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
سلام . من عقب ماندم.
————–
پاسخ:سلام.