برای لیلا جان
ای عشق عزیز خوب پاییزی
لب تر کنی از ترانه لبریزی
ای قصهی بیخیال بارانی
وقتش شده غصه را بیاویزی
من مستترین خمار این شهرم
من تشنهلبم چرا نمیریزی؟
باید به هوای خانه برگردی
از این شب بیهوار بگریزی
اندوه زمین را به خدا بسپار
تا از دل سرد خاک برخیزی
معنای بلند آسمان با توست
کافیست که با مغاک بستیزی
من همقدم تو میشوم تا صبح
یا جفت تو در شب همآمیزی
ای عشق عزیز، قصد باران کن
تو نابترین غم دلاویزی
من با همهی وجود غمگینم
تو نغمهی خستهی غمانگیزی
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
ایول…
خیلی خوب بود آفرین
——–
پاسخ: نوکرم ناز
سلام . دمت جیز
آقایی داش رضا. زبان ساده و بی ادا اطوار شعراتو دوس دارم. جایی که می گی «لب تر کنی از ترانه لبریزی» کاملا می فهممت. لحنت آشناست. ولی نمی دونم اون «با مغاک بستیزی» وسط این همه بی تکلفی شاعرانه چی می گه !
————
پاسخ: ایشالا در بازنویسی بعدى اینم درست میشه. ممنون