۹۴ درصد باسواد و روزگار ما

یک مقام مسئول نهضت سوادآموزی یا چنین چیزی، دو روز پیش اعلام کرد که در ایران ۱۹ میلیون بی‌سواد و کم‌سواد داریم و البته ابراز خوش‌حالی کرد که آمار باسوادی به ۹۴ درصد رسیده است. با توجه به جمعیت حدوداً ۷۵ میلیونی ایران برای این‌که این دو آمار با هم جور دربیایند تنها یک توضیح وجود دارد: بسیاری از باسوادان امروز ایران درواقع کم‌سواد هستند. کم‌سواد هم یعنی کسی که خواندن و نوشتنش در حد بسیار ابتدایی است.

حالا این پرسش به ذهنم گیر داده که دموکراسی با ۱۹ میلیون کم‌سواد و بی‌سواد یعنی ۲۵ درصد جمعیت کشور چه‌گونه قابل‌تحقق است؟ بله من هم می‌دانم که اساسا نظام حاکم بر کشوری که اجبارا در آن به دنیا آمده‌ام اعتقادی به دموکراسی به معنای واقعی‌اش ندارد و مفهوم تازه‌ای به نام دموکراسی اسلامی‌را جای‌گزین آن کرده که هرچه هست قطعا دموکراسی نیست. اما همین دموکراسی اسلامی‌با همه نظارت‌های استصوابی‌اش به هر حال متکی بر انتخابات است و انتخابات با یک‌چهارم جمعیت بی‌سواد و کم‌سواد قطعاً چیز غم‌انگیزی است. چرا رأی فلان استاد دانشگاه و فلان بقال بی‌سواد باید ارزش یکسان داشته باشند؟ احتمالا به همین دلیل است که گاهی سیب‌زمینی نقش مهمی‌در معادلات سیاسی بازی می‌کند. البته هیستری دسته‌‌جمعی ممکن است فریب‌مان بدهد. ممکن است گاهی چنان جو روانی‌ای ساخته شود که فیلم‌ساز، فیلسوف و نویسنده با سپور، راننده کامیون و چاقوکش محل، هم‌رأی شوند و اجماعی شورانگیز شکل بگیرد. اتفاقاً همین شور است که آخرش درمی‌آید و انگشت شست را به نشانه‌ای جز «موفق باشید» به همان عزیزان هم‌رأی نشان می‌دهد.

2 thoughts on “۹۴ درصد باسواد و روزگار ما

  1. ۱ اینکه دموکراسی خوب است یا بد، البته جای بحث دارد ولی چون بنده جزو کم سوادان هستم در اینباره نظری نمیدهم… از سیاست مداری پرسیدند: بهترین شیوه حکومت کدام است؟ پاسخ داد: فعلا دموکراسی!
    ۲ به نظرم یکی از دلایل شکل گیری «اجماع شورانگیز» را میتوان در مطلبی (۲۶ شهریور امسال) که در همینجا نوشتید (در بخش دومش)، یافت. بگذریم! لذت بردم، تشکر.
    ————-
    پاسخ: فرضم بر این است که کسانی که این پست را می‌خوانند پست‌های قبلی‌‌ام را خوانده‌اند یا بهتر بگویم این دسته از مخاطبان برایم مهم‌ترند. قبلا نظر منفی‌ام درباره دموکراسی را بارها نوشته‌ام. این پست قرار بود گواهی بر آن ادعایم باشد.

  2. سلام…
    اساسادموکراسی لفظی ست که بازیچه بده بستانهای سیاستمداران جهان سوم شده
    دموکراسی در کشوری قابل تحققه که دارای ساختار منسجم وسیستماتیک باشد..
    در کشور ما با تغییر ریس جمهور نام خیابانهاهم تغییرمی کنه اعمال سلیقه شخصی در اداره امور کشور وتسویه حسابهای جناحی چند دولت بودن و وعده های دم انتخاباتی وبکارگماردن مدیران نالایق و رانت …ودیدگاه شدیدا امنیتی و واپس گرایی نخبگان و نیمه بشر بحساب آوردن نصف ملت راه را برهر روزنه ای از از تابش دموکراسی بستند.
    ….. …..
    روزگارتون پرازشادی باد.

Comments are closed.