یک
ببین چقدر دستم هوای تو دارد
ببین که مشتم،پشتم، فقط باد هواست…
زیر چشمهایت خواب مانده
کنار روسریات ریش شده
انگشتهای اشارهات بند بند
لطفا کمیبخند
امروز را که بگذرم
از مرگ شاعر بیکتاب
از رنگ چشمهای تو در گریه
از لحن بیترانهی پاییز
یا خواب دیدهام
یا خدا !
اما کنار تو میشد کنار کشید
به این میلهها بند نکرد
راستی عزیز دل
بزنم به تخته، زندگیام بد نیست
شش و بش میزند گشاد گشاد
پشت این تخته، شطرنج است
آی عزیز دل
همهاش رنج است
دو
جلد ارغوانی شناسنامهام
یک من چرک گرفته
من ِتمام شده
سه
پهلوانان نم گرفتهی شهر
پشت هر خاک را به پوزه میمالند…
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
سلام.همه خوبند؟شرمنده کمتر سر می زنم.درس و مشق و هزار گرفتاری دیگه.اول این رو بگم که زیاد اهل شعر نیستم.ولی گاهی بعضی شعرها عجیب به دلم می نشیند.شماره یک این پست تا « لطفا کمی بخند » رو دوست داشتم.و اینکه تصمیم تون در مورد سایت آدم برفی ها، منطقی ترین تصمیم بود.خوبی سایت به نظرم همین است که مثل نشریات مجبور نیستی سر یک تاریخ خاصی مطالب اش آماده باشه.امیدوارم همچنان به کارتون ادامه بدید.
این روزها خیلی دلم برای فیلم دیدن تنگ شده.اما مگه وقت میشه.آخرین فیلمی که دیدم زیرزمین بود.قبلا دیده بودم ولی این بار با دوستی جلسه تحلیلی اش رو برگذار کردیم.چقدر خوب بود.
راستی منتظر نقد اینسپشن هستم.چون زیاد با فیلم ارتباط برقرار نکردم.دوست دارم دلایل این شیفتگی رو بدونم.و …. همین دیگه، فعلا.
سلام رضا جان
بسیار زیبا بودند..به خصوص۲ و ۳
امروز زادروز احمد شاملوی بزرگه…روحش شاد
….من در دورترین جای جهان ایستاده ام ,در کنار تو….
مثل اینکه پا قدم من زیاد خوب نیست.هر وقت اینجا کامنت می گذارم سوت و کور میشه!
آفرین
خیلی قشنگ بود. جدا لذت بردم. بازی زبانی آخرین بیتت شاهکار بود “پشت هر خاک را …”