خداحافظ استاد!

 

خبر مرگ فیلیپ سیمور‌هافمن برای من غم‌انگیز بود؛ فقط به یک دلیل: از تماشای بازی تماشایی‌ دیگری از او از این پس محروم خواهم بود. سینما یکی از بهترین بازیگرانش را از دست داد و من یکی از معدود دلخوشی‌هایم در‌هالیوود را. برای منی که سینما را محصول نویسنده و کارگردان می‌دانم و بازیگر را زیاد جدی نمی‌گیرم در این سال‌ها فقط چند بازیگر‌هالیوود دلیل کافی برای رفتن به سروقت فیلم‌های امروز و دیروزشان بوده‌اند یکی همین جناب بود و دیگر کوین بیکن و ویلم دفو و مایکل شانون.

باز هم یک هنرمند بزرگ اوردوز کرد و رفت. این نکته کمی‌آسوده‌خاطرم می‌کند که لااقل طرف، کمی‌پیش از لحظه‌ی مرگ (وقوع فتق چادرینه) احتمالا حال خوشی داشته. دست‌کم آرزو می‌کنم این‌طور بوده باشد. آمین.

5 thoughts on “خداحافظ استاد!

  1. پیش از انکه شیطان بداند مرده ای !
    صد حیف و امان از اور دوز !
    یاد نقش محشرش توی master و نقد محشر تر شما افتادم
    —————-
    پاسخ: 🙁

  2. این رو توی صفحه‌ی فیسبوک خودم نوشتم، گفتم محض هم‌دردی این‌جا هم بگذارمش:

    کم پیش می‌آید بازیگری موفق به دریافت جایزه‌ی اُسکار شود و هم‌چنان مهجور خوانده شود ولی این آقا به نسبت استعداد و توانایی خارق‌العاده‌اش یکی از کم‌قدردیده‌ترین بازیگران تاریخ سینما بود… بله، متأسفانه «بود».
    همیشه در بحث‌های فرسایشی «بهترین بازیگر مرد» که اکثر قریب به اتفاق موارد منجر به شکل‌گیری دوقطبی بدون منطق «آل پاچینو دربرابر رابرت دنیرو» می‌شد، یک نام را می‌گفتم: فیلیپ سیمور هافمن. و حالا واقعاً ویران‌کننده است که ببینی بازیگری که عاشق نقش‌های ریز و درشتش بوده‌ای و آن‌قدر برایت خصوصی بوده که در گنجینه‌ی دلت پنهانش کرده بودی و حتی مخفیانه به این وجه خاص بودنش بالیدی این‌قدر مفت و مجانی از دست رفته باشد. آن منتقد سخت‌گیر موسیقی راک‌ در «تقریباً مشهور» کامرون کرو را مگر چند نفر می‌توانستند با این طراوت بازی کنند؟ لستر بنگز را می‌گویم که در توصیف بفروش‌های صنعت موسیقی عبارت جاودان و هم‌چنان کاربردی «تاجران آشغال» را به‌کار برد. یا اسکاتی «شب‌های عیاشی» را که به‌نظرم از تصویر‌های کمیابی‌ست که در سینما از همجنس‌گراها و فوبیای آن‌ها ارائه شده. فیل پارما «مگنولیا» چه؟ آرزو نداشتید در بستر مرگ‌ چنین انسان خوش‌قلب، دوست‌داشتنی و نازی بر بالین‌تان می‌بود؟!… ناکردار در هر فیلمی و هر نقشی که بازی می‌کرد، همه چیز و همه کس در اولویت دوم قرار می‌گرفت؛ چه مثل «مرشد» و «پیش از آن‌که شیطان بداند مرده‌ای» برون‌‌فکن و دینامیت‌وار بود و چه هم‌چون «کاپوتی» و «ساعت ۲۵اُم» آرام و موقر… خودش بود و در هر شرایط بهترین.

  3. در «جفت چهار» پل تامس اندرسون کل حضورش در فیلم دو دقیقه هم نمی‌شود. ولی غوغا کرده در همان دو دقیقه، غوغا…

Comments are closed.