زمان انتخابات ریاستجمهوری پیشبینی کرده بودم که در صورت بر سر کار آمدن یک رویکرد اصلاحطلبانه (بخوانید اعتدالی) بار دیگر شاهد حضور هیجانزده و مشعوف گروههای فشار خواهیم بود. تجربه اخیر جشنواره فیلم فجر نشان داد که خیلی زود این پیشبینی محقق شده است. جنجالسازی بیمورد با قصههای رخشان بنیاعتماد شروع شد که بنده حقیر هرچه گشتم نشانی از فتنهجویی در آن ندیدم. فیلم را دوست نداشتم و با آن ارتباط برقرار نکردم اما متوجه نشدم که چرا بلافاصله فشارندگان به رهبری «فارس» فریاد وااسلاما سر دادهاند. همان شب برنامه هفت میزبان نمایندهای از «فارس» بود که هیچ درکی از هنر و بهخصوص سینما نداشت و اتفاقا همین شد که بسیاری از منتقدان قید حضور در آن برنامه را زدند و بعضی از آنها در گفتوگوهای خودمانی همین قضیه را نشان وادادگی زودهنگام برنامه هفت میدانستند و حضور در آن برنامه را مایه بیآبرویی. قصهها فقر و نکبت موجود در بخشی از جامعه (که قربانش بروم اصلا بخش کمینیست) را نشان میداد و فساد موجود در سیستم اداری را، بهعلاوهی دلمشغولیهای شخصی فیلمساز دربارهی شخصیتهای فیلمهای قبلیاش. این چه ربطی به فتنه دارد؟
در آخرین روزها عصبانی نیستم رضا درمیشیان در سینمای رسانهها (برج میلاد) با جابهجایی ناگهانی سانس از ساعت ۱۶ به ۱۰ صبح منتقل شد تا جلوی تنش و آشوبی که فشارندگان وعدهاش را داده بودند گرفته شود. فیلم را دیدم و به گمانم از هر حیث فیلم درخشانی بود. بغض درمیشیان را اصلا دوست نداشتم و آن را متظاهرانه و خام میدانستم اما این بار او توانسته بود رنجوری و عصبیت قهرمان قصهاش را با میزانسن و تدوینی حسابشده به تصویر بکشد و جلوههای تنشآلود فیلم به هیچوجه از قراردادهای متن بیرون نمیزد. باز هم متوجه نشدم این فیلم چه ربطی به فتنهجویی دارد. در هر حال فیلم قصه یک دانشجوی ستارهدار است که مثل بسیاری از جوانهای دیگر درگیر بدبختیهای اقتصادی است و همین نداری چنان فلجش کرده که نمیتواند قدم از قدم بردارد (مثل بسیاری از جوانهای سرزمین مقدس ایران) و حتی به وصال دختر محبوبش برسد. شمار دانشجویان ستارهدار در سالهای اخیر چنان بالا و قابلتوجه بوده که در مناظرههای انتخابات ریاستجمهوری، نامزدها بارها و بارها به آن پرداختند و تقریباً همه وعده دادند که باید به این داستان نامبارک و ناگوار فیصله داد و به سمت آشتی و مودت گام برداشت. فیلم یکی از آن ستارهدارهای بیستاره را نشانمان میدهد و فارغ از این هم، درد و بلای چیره بر زندگی این جوان، قصهی آشنای بسیاری از ما جوانهاست که هرچه میدویم نمیرسیم و آخرش سیب سرخ (از محبوب بگیر تا موقعیتهای اجتماعی و شغلی و…) گیر شغال بدسگال میافتد. کجای این قصه ربطی به فتنه دارد؟ رییسجمهور قبلی از سوی همه گروههای سیاسی متهم به دروغگویی و نارواگویی شده است و فیلم همین وعدهها و حرفهای توخالی را دو بارهایلایت میکند. چهگونه است که در زمان انتخابات و پس از آن حتی تا امروز همهی اصولگرایان از رییسجمهور قبلی برائت جستهاند و سعی میکنند هرگونه علقه و علاقه به حضرت ایشان را انکار کنند اما وقتی کارگردانی یکی دو مورد از حرفهای بیپشتوانه و نسنجیدهی همان جناب را که باعث بخش مهمیاز بدبختیهای امروزمان است (که قربانش بروم کم هم نیست)، در فیلمش میآورد حامیفتنه میشود؟ اگر فراموش نکرده باشم ماجرای فتنه معطوف بود به ادعای تقلب در انتخابات و آشوبهای پیامد آن. کجای عصبانی نیستم ربطی به انتخابات و حواشی آن دارد؟ نکند تعریف فتنه عوض شده و دوباره جناب پدیده هزاره سوم محبوبالقلوب شده و هرکس از او کمترین خردهای بگیرد عین نجاست و معاند و فتنهجوست! جمع کنید این هوچیگری را. نکند تازگی به این نتیجه رسیدهاید که جوانهایی که در کهریزک کشته شدند و خود حکومت آن رخداد دردناک را بارها محکوم کرده پستتر از سگ بودهاند و حتی یاد کردن از آنها معادل فتنهجویی و معاندت است؟
اینها همه بهانه است. امسال اولین دورهی برگزاری جشنواره در دولت جدید بود و فشارندگان هنوز همبستگی و یکدلی لازم برای فشار دادن را پیدا نکرده بودند. از سال آینده اوضاع بهیقین بدتر خواهد شد. دوستان ارشاد هم بهخوبی نشان دادهاند که با هر تشری میروند جا. اصلا فتنه و اینها، بهانه است؛ بهانهای جانانه برای به هم ریختن کافه و تخلیه هیجانات فشاری. این نمایش وامصیبتا تازه شروع شده و عین چهار سال دولت روحانی با قوت تمام ادامه خواهد داشت.
سؤال: اگر رستاخیز را کسی جز احمدرضا درویش (که رابطهاش با اصلاحات بر کسی پوشیده نیست) ساخته بود این همه جاروجنجال علیه آن به پا میشد؟ ناسلامتی این فیلمیست جانانه دربارهی همان اسوهی آزادگی که از آن دم میزنید. سلام بر حسین و همه آزادگان دورانها.
پینوشت: ۲۹ اسفند روز ملی شدن صنعت نفت در راه است. درود بر همه بزرگانی که برای استقلال و آزادی این کشور از آسایش رخوتناک زندگانی بیمقدار آدمیزاد دست شستند؛ از محمد مصدق تا رزمندگان دلاور و پاکباختهی هشت سال جنگ تحمیلی.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
عصبانی نیستم…عصبانی نیستم…عصبانی نیستم…
بسیار عالی…….خسته نباشی
زنده باد آقای کاظمی…عالی عالی عالی
افرین عالی بود