متن خبر: در سال ۲۰۱۳ موسسه گالوپ گزارشی مبنی بر بررسی وضعیت خشنودی و خوشحالی در بین ۱۳۸ کشور منتشر کرد که بنا به این گزارش، عراق نخستین کشور غمگین جهان معرفی شده است. بعد از عراق، کشورهای ایران، مصر، یونان و سوریه به ترتیب به عنوان ناشادترین کشورهای جهان معرفی شدند.
حاشیهای بر خبر:
تکلیف عراق و سوریه که مشخص است. یونان هم به دلیل تنگنای اقتصادی در وضعیت بسیار بدی قرار دارد. مصر هم که پایگاه ترانه و طرب و سینمای عرب بود به دلیل برقراری حکومت بنیادگرای محمد مرسی و کودتای متعاقبش به خاک سیاه نشسته اما تردید نکنید که اگر بنیادگرایان بگذارند به روزهای خوبش باز خواهد گشت. کیست که نداند عراق با همهی مصایب حضور صدام، در زمان آن دیکتاتور دیوانه بهمراتب کشور امنتر و شادتری بوده است؛ قصهی لیبی و دیکتاتور روانپریشاش نیز از این دست است. حساب بنیادگرایان که جداست و آنها برای ارزشهای مطلوبشان تا نابودی کرهی زمین و تمام بشریت هم پیش میروند و شادی و آسایش و رفاه در لغتنامهشان جایی ندارد اما کدامیک از مردم عادی این کشورهای عربی اگر زمان به عقب برگردد حاضرند دوباره علیه دیکتاتورهایشان فریاد خشم سر دهند؟
اما قصهی ایران چیست؟ چرا همیشه در این رقابتهای بیمار ما سرآمد و بالای جدولیم؟
گردانندگان امر در جمهوری اسلامیایران، بیشتر از همه به یأس و دلمردگی حاکم بر مردم ایران آگاهاند و گمان نمیکنم به آن بیاعتنا باشند. اما مسأله این است که برای تزریق نشاط به جامعه و رهایی از این فضای اندوهزده، اراده و نیت کافی نیست. وضعیت ریشهدارتر و پیچیدهتر از این است. گردانندگان میدانند که مصرف مواد مخدر و الکل صنعتی و غیرصنعتی در میان ایرانیها چهقدر است. میدانند دقیقا چه میزان مواد روانگردان صنعتی تولید و مصرف میشود و هر از گاهی محمولههایی از این مواد را کشف و منهدم میکنند. گردانندگان میدانند که میزان سرقت و جنایت در ایران نسبت به اغلب کشورها چهقدر بالاست. ما هم میدانیم چون همه مجبوریم پنجرههای خانهمان را با میلههایی زشت به شکل زندان دربیاوریم و روی دیوار خانههای ویلایی، شیشههای تیز و برنده بچسبانیم تا خطر حضور دزد را کمتر کنیم. در هیچ کشوری دیوارچینی خانه به اندازهی ایران اهمیت ندارد چون فرض بر این است که حتما کسی برای سرقت به سروقت خانه خواهد آمد و میدانیم که همینطور هم هست؛ حتما خواهد آمد!
گمان میکنم ما نهفقط مردمانی غمگین که مردمانی با آمار بسیار بالای دروغگویی، سرقت، کمکاری، رشوه، اختلاس و… هم هستیم و بهزودی در بالا رفتن سن ازدواج و افزایش نرخ طلاق و رشد منفی جمعیت هم سرآمد جهانیان خواهیم شد. گردانندگان نمیتوانند این همه مصیبت را (که خودشان هم سهمیدر ایجاد یا تقویت آنها داشتهاند) یکشبه یا حتی طی چند دهه برطرف کنند. وضعیت بسیار بد اقتصادی فقط یکی از فاکتورهای غمناکی ملت ایران است. از آن مهمتر، انزوای تقریباً کامل ایران در میان کشورهای جهان است که باعث شده سفر به کشورهایی دیگر (بهجز چند استثنای حقیر مثل امارات و ترکیه و مالزی و فاحشهخانهی تایلند و…) برای شهروند معمولی ایرانی از محالات باشد. شهروندان کشورهای دیگر هم دلیلی برای سفر به ایران ندارند چون دلیلش را خودتان میدانید… ! ممکن است معدودی پیر و پاتال که عاشق معماری اسلامیو ایرانی هستند رنج سفر به ایران را به جان بخرند اما هیچکس برای خوشگذرانی به ایران نخواهد آمد و سهم ایران (با این همه جاذبهی گردشگری از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب) از درآمد سرشار گردشگری حقیر و مضحک و شایستهی پوزخند است. کلا تعاملی میان اکثریت غالب ایرانیها و مردمان کشورهای دیگر جهان وجود ندارد و کمترین روزنهی امیدی هم به چشم نمیآید که اوضاع بهتر شود. تعامل در زندگی واقعی بخورد توی سرمان؛ فیلترینگ شدید و اغلب کورکورانهی اینترنت حتی اجازهی تعامل در فضای مجازی را هم به ایرانیها نمیدهد.
تلویزیون جمهوری اسلامی(رسانهی ملی) بیشترین نقش را در نهادینه کردن دوگانگی در زندگی ایرانیها داشته و دارد. از نشان دادن اقلیت به جای اکثریت تا اخبار شدیدا گزینشی و اغلب دستکاریشده و سانسور شدید و توهینآمیز (از فیلم تا مسابقهی والیبال) تکلیف را یکسره کرده است. کسی این تلویزیون را جدی نمیگیرد و برنامههای بهراستی بیارزش و مبتذل ماهواره مشتریهای فراوان دارد و سلیقهی شهروند ایرانی به خاک سیاه نشسته است. آمارهای رسمیدر خصوص ماهواره، مسخره و بیارزشاند وقتی دیش ماهواره را در هر کوی و برزن از کلانشهر تا دورافتادهترین روستا و ایل و عشایر به چشم میبینیم.
هر سال با گرم شدن هوا عدهای دلواپس حجاب میشوند و پاییز که میشود دلواپسی نابود میشود. اما کسی دلواپس فساد اخلاقی رو به گسترش ایرانیها نیست. چشمپاکی و پاکدامنی به عنوان ویژگیهای اصیل شرقی و ایرانی، در هر پوششی کمرنگ و کمرنگتر میشود اما همه نگران چند تار مو و چند سانتیمتر از ساعد زنان هستند. کسی به فکر هرزهدریهای نوجوانها نیست. خواهر و مادر هیچ کسی از شر حشریت جوانان بیادب و بیشرف در امان نیست. کسی نگران معناباختگی وفاداری در زندگی مشترک نیست. کسی دلواپس اخلاق نیست. گمان نمیکنم به صرف دلواپسی خشمآلود و ضربههای باتوم، پاکدامنی و اخلاق را بشود در ذهنها نشاند. گردانندگان اینها را هم بهتر از امثال من میدانند اما واقعا کاری از دستشان ساخته نیست چون به نقش آموزش و زیرساخت باور ندارند و دنبال اقدامات تکانشی و ضربتی هستند.
اتفاق خوب وقتی میافتد که مدرسهها عاری از ننگ وجود آموزگاران بیحکمت و بیسواد و مدیران و ناظمان مسألهدار و بیاخلاق شوند. یک کودک هفتساله حتی اگر پدری بیسروپا و بیاخلاق بالای سرش باشد یا حتی مادری بدکاره داشته باشد، میتواند در مدرسه به شکل عملی بیاموزد که آشغال ریختن در خیابان، رانندگی جنونآمیز، دروغگویی، بیوفایی، خودفروشی و… چهقدر دور از انسانیت و تمدن است. اما بچهای که معلمش را فردی حقیر و کمطاقت و سطحینگر و آلوده به انواع ویژگیهای زشت میبیند هیچ تأثیری از او نمیپذیرد. خودمان را که نمیخواهیم گول بزنیم. اکثریت غالب آموزگاران مدرسههای ایرانی، کسانی هستند که قابلیت تحصیل در رشتههای شیک و لوکس و پردرآمد را نداشتهاند و با اکراه و اجبار سر از آموزگاری درآوردهاند. اکثریت غالب آموزگاران ایرانی در این روزگار، نه ضریب هوشی بالایی دارند نه قدرت تعامل درست با کودکان و نوجوانان. یک راه حل ساده و بخردانه (که قطعا گردانندگان از آن طفره میروند) این است که آموزگاری یکی از شغلهای پردرآمد و شیک بشود. به این ترتیب، بعد از یک دهه شاهد حضور نسلی باهوشتر و کاریزماتیکتر از آموزگاران خواهیم بود. آن وقت است که میشود روی نسلهای آینده تأثیر گذاشت و ذهنیت انسانها را از کودکی به زندگی متمدنانه و عاری از کثافات اخلاقی (که بهشدت گریبانگیر ایرانیهاست) نزدیک کرد.
سادهترین توجیه غمگین بودن ایرانیها این است که بگوییم به دلیل حاکمیت اسلام، امکان اندکی برای شادمانی وجود دارد. اما این خودفریبی بزرگی است. گذر زمان نشان داده که سختگیریها نقش مهارکننده برای هیچکسی ندارند و هرکس راه فرعی خودش را برای رسیدن به مطلوباتش پیدا میکند. ما شاد نیستیم چون قانون درستی بر ادارهی کشورمان در کار نیست و امکان تخلف و دزدی و اختلاس و کمکاری بدجور مهیاست. ما به همین قانونهای نیمبند هم پابند نیستیم. مدام حق هم را ضایع میکنیم. مدام به همسایگانمان ظلم میکنیم. در هر بار پشت فرمان نشستن بسیارانی را تا حد مرگ آزار میدهیم. شدیداً دروغگو و فریبکار و حسود و بددلیم. هیچ کاری را درست انجام نمیدهیم و همیشه میخواهیم بمالیم درش. از دادن مالیات فرار میکنیم. کنتور برق خانهمان را دستکاری میکنیم تا کمتر پول برق بدهیم. احتکار میکنیم. همه چیز را به چشم طلا میبینیم و حتی خرید پنیر دو هفته پیشمان را به قیمت بالاکشیدهی امروز میفروشیم. دنبال سودهای هنگفت و قلمبهایم. شهر و طبیعت را تبدیل به زبالهدان میکنیم. هنگام استفاده از دستشوییهای عمومی(بین راهی باشد یا یک هتل پنجستاره فرقی ندارد)، تمام در و دیوار را مزین به کثافت وجود خودمان میکنیم و یادگاری هم میگذاریم و پوزخند میزنیم. به عنوان یک زن به حیا تیپا میزنیم و اگر به ضرورتی وارد دستشوییمردانه شویم، خون متعفنمان را بیهیچ پوششی در معرض دید کس و ناکس میگذاریم. کودکانمان را در خیابان به قصد کشت کتک میزنیم چون از ما بستنی یا اسباببازی خواستهاند. به خاطر پولی حقیر و ناقابل، بهترین کارمندانمان را اخراج میکنیم تا ابلهی بیتوقع را بیاوریم و از او بیگاری بکشیم و بعد که او هم توقع حقوق معقول داشت عذرش را بخواهیم و ابلهی دیگر را بیاوریم. خانهها را به نکبتآمیزترین شکل میسازیم و به خلقالله میاندازیم. و… و… و… .
و هنوز که هنوز است یک سیستم دادرسی وجود ندارد که بشود موارد اجحاف و کمکاری و ظلم و… را با خیال راحت و در زمانی کوتاه پیگیری کرد. کاغذبازی و کاغذبازی و… همه را فرسوده کرده و ما همچنان از سیستماتیزه شدن و الکترونیکی کردن طفره میرویم چون در آن صورت امکان اختلاس و رشوه و دزدی از بین میرود.
چرا نباید غمگین باشیم؟ پایمان به بیمارستان برسد باید فاتحهمان را بخوانیم. کارمان به شکایت برسد باید تا دم مرگ بدویم و اسیر کاغذبازی باشیم. وقتی اوضاع این است و ما اینگونهایم باید خاک مرگ بر سر خودمان بریزیم؛ غمگین بودن که شوخی است.
پینوشت: مردمیکه با باخت تیم ملی کشورشان هم به خیابان میآیند و لودگی میکنند، نهفقط غمگین که غمانگیزترین مردم جهاناند!
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
نکته ای که در نوشته شما بود کاملا بجاست، اون هم نقش خود ماست در این فلاکت. چیزی که عموما بعلت فرافکنی به حکومت -که صد البته نقش بسیار زیادی هم در این وانفسا دارد- نسبت داده میشود.
ما قطعا مردم بی فرهنگی هستیم که این شرایط و این حکومت را بر روزگار خود برنشانده ایم.
———–
پاسخ: با توجه به اینکه تردیدی ندارم هوش بالایی داری لطف کن و طوری بنویس که فیل تر نشوم عزیز دل. این سایت تنها دلخوشی من است. تیزترین انتقادها را میشود طوری نوشت که به مرگ و زندگی گره نخورد. حتما این را به فراست میدانی.
یکی از بزرگترین (شاید هم تنهاترین) حسرتهایم در زندگی این است که چرا به مدرسه رفتم؟! البته خام بودم (همچنان که هستم) و بیاختیار (همچنان که هستم). همنشینی با همکلاسیها دلنشین بود، ولی از آنها هم کسی برایم باقی نمانده؛ پس دستاورد این همه سال مدرسه رفتن چه بود؟ هیچ!
فقط خدا را شاکرم که فهمیدم مدرسه هیچ نفعی برایم نداشته و از آن دوران هیچ ندارم و مهمتر اینکه هیچ نمیدانم (این ندانستن با ندانستن سقراط فرسنگها فاصله دارد). بنا بر این سعیام بر این است که بدانم؛ به هزار دلیل.
«در نظام آموزشِ طوطیپرور ما – که تنها کار آن انباشتن ذهنها از مشتی “محفوظات” است – هرگز چیزی به نام “اندیشیدن” و روشهای آن – که بنیادِ آموزشِ مدرن است – طرح نشده است. بنا بر این، خود باید آستین بالا بزنیم و آنچه را که هرگز به ما نیاموختهاند، بیاموزیم.» داریوش آشوری
————-
پاسخ: باور دارم که ریشهی اغلب گرفتاریهای ما مدرسه و نظام آموزشی است. حالا که به عقب نگاه میکنم آموزگاران ما اغلب انسانهایی سستعنصر و عقدهای و کمخرد و بیحکمت بودند. حساب مدیران و ناظمها با رفتارهای ضدبشریشان سواست. اگر آموزگاری با حکمت و دنیادیدگی و وسعت نظر همراه باشد قطعا اثری بیبازگشت بر دانشآموز میگذارد. این همان تأثیریست که در مدارس ما نزدیک به صفر است و میزان بالای قانونگریزی و خشونتورزی در امور بنیادی و روزمره (از خشونت آشکار تا پنهان) متأثر از همین فقدان است.
خیلی از چیزهایی رو که گفتی قبول ندارم. معیار شادی و شاد بودن همون طور که در زندگی شخصی ادم ها متفاوته، در جوامع و فرهنگ های مختلف هم متفاوته.
در این نوع نظر سنجی ها ، خیلی از معیارها و ملاک هایی که شادی با اونها اندازه گیری می شه، اصولا در جامعه و کشور ما به عنوان یک ناهنجاری و خط قرمز محسوب می شه.
مثلا ازاد نبودن هم جنس بازی در ایران همیشه به عنوان یکی از معیارهای عدم ازادی و البته شادی در ایران توسط رسانه های غربی ترویج می شده.
وقتی چند سال پیش فیلم American pie اومده بود و تو دبیرستان ها و دانشگاه ها و بین جوان ها دست به دست می شد، بعضی از جوان ها و نوجوان ها با دیدن سبک زندگی نوجوان های امریکایی توی فیلم حسرت می بردند که اینا عجب تفریحاتی دارند ، عجب حال می کنند، عجب شادن!
اصولا american pie سبک زندگی امریکایی بود.
این تیپ ادم ها دور و بر خودم هم هستند که مدام دز مراسم عروسی در حال رقص هستند، روابط ازاد جنسی دارند، مشروب استفاده می کنند، هر چند ماه یکبار دبی می رن و اونجا حال می کنند و خودشون رو ادم های شادی می دونند و من که هیچ وقت با اونا همراه نیستم ، ادم غمگینی محسوب می شم.
اگر سکس و شراب حتی برای یک مقطع زمانی کوتاه از دسترس این افراد دور نگه داشته بشه اون وقت میزان شادی و نشاط بشدت پایین خواهد اومد و شاد بودن این افراد با عناصری مثل روابط آزاد جنسی و مستی حاصل از مشروبات الکلی شرطی سازی شده.
گفتی ” کسی به فکر هرزهدریهای نوجوانها نیست” ولی نگفتی که طبق اخرین نظر سنجی ها در همون کشورهایی که در این نظر سنجی ها خیلی شاد محسوب می شن امار تجاوز به زنان و خشونت چقدر بالاست.
————–
پاسخ: وقتی پای آمریکایی را نشانهی فرهنگ آن کشور بدانیم طبعا نتایج اشتباهی به دست میآوریم. ایالات متحده در میان تمام کشورهای غربی بیشترین ارزشگذاری را بر بنیان خانواده و باورهای مذهبی دارد. هالیوود هیچ ربطی به سبک زندگی غالب مردم آن کشور ندارد. عرض کردم که لودگی و دختربازی و عرقخوری و… نشانهی شادی نیست بلکه کسانی که در ایران به این سبک زندگی درمیافتند عمیقاً بیهدف و افسردهاند. شادی در سایهی امنیت اقتصادی و روانی حاصل میشود. امنیت روانی مهمترین چیزی است که نداریم.
اقا رضا سلام
به شخصه معتقدم مهمترین دلیل این وضعیت وحشتناک که به تفسیر توضیح دادی عدم باور جامعه(دولت،ملت،…) به فردیت و اصالت شخصه تا زمانی که بخواهیم نقش و ازادی انسان برای به ثمر رسوندن استعدادش رو زیر خروارها فرهنگ و رسوم پوسیده ملی و …
از جمله تعریف یک شکل و سوسیالیستی موفقیت و خوشبختی و پیشرفت و هزار درد دیگه دفن کنیم .اش همین اشه و کاسه همین کاسه.
از ما که گذشت لا اقل از بچه ها شروع کنیم. بزاریم خودشون باشن برفرض اگه گفت میخوام نجار بشم به هش چوب بدیم نه اینکه با هزار کلاس و کوفت وزهرمار دیگه بخوایم دکترش کنیم گه اگه بشه هم یه دکتر ریا کار زیرمیزی بگیر میشه.
فردیت و فردیت. تنها راهه و همونطور که گفتی از اموزش درست بیرون میاد نه از اجبار.
یاحق
این سوال ربط مستقیم به نوشته ات نداره، ولی شما که می گی “ایالات متحده در میان تمام کشورهای غربی بیشترین ارزشگذاری را بر بنیان خانواده و باورهای مذهبی دارد” می شه بگی میلیون ها سایت پورن در امریکا ( که طبق امار به ازی هر ۴ نفر یک سایت پورن در امریکا وجود داره) و “۴۰ میلیون آمریکایی بازدید کننده ی منظم سایتهای پورن هستند” یعنی چه؟
می شه بگی این امار یعنی چه؟ ” سود سالانه سایتهای پورن در امریکا ۲٫۸۴ ملیارد دلار است و ارزش صنعت پورن در جهان ۴٫۹ ملیارد دلار است”
و بعدش هم گفتی “هالیوود هیچ ربطی به سبک زندگی غالب مردم آن کشور ندارد.” این هم حتما شوخی بود دیگه؟
چطور ربطی نداره؟
هالیود یک ابزار استراتژیک بسیار قدرتمند در اختیار حکومت امریکا برای ارسال سبک زندگی انسان امریکایی به سراسر جهانه.
———-
پاسخ: اگر بخواهم به اینها پاسخ بدهم خودش میشود یک مقالهی مفصل و متاسفانه فعلا دل و دماغش را ندارم. پس صرفا بر سطحی و نادرست بودن حرف شما تاکید میکنم و شما را به خدای بزرگ می سپارم.
کاملا با نوشته ات موافقم رضا جان
خودم به شخصه با بیشتر نکات ریز و عمیقی که اشاره کردی برخورد داشته ام و تجربه شان کرده ام
خصوصا آموزگاران ،ناظمان و مدیران بی کفایت
ما این چنین هستیم که گفتی
از ماست که بر ماست
این نوشته رو کلمه به کلمه شو باید با آب طلا نوشت.
————
پاسخ: بیخیال مرتضی جان. به جاش اگه یه هندونه بدن بهم خوشحال میشم که مدتهاست هندونه نخوردم.