چند روز پیش در خبرها از کودک پنجسالهای یاد شده بود که یک سال است گم شده و پدر و مادرش در هجرانش اندوهگین و فرسوده شدهاند. ضمن آرزوی اینکه همه گمشدههای عزیزشان را پیدا کنند، میخواهم یک بحث علمیخیالی را بگذارم وسط سفره.
لابد برایتان پیش آمده که در خانهی خودتان ندانید گوشی موبایلتان را کجا گذاشتهاید. احتمالا بعد از کمیجستوجوی کورکورانه راهحل ساده و منطقیتری به ذهنتان میرسد. با تلفن ثابت یا یک تلفن همراه دیگر (قربانش بروم نصف جمعیت ایران بیش از یک گوشی موبایل دارند) شمارهی آن گوشی گمشده را میگیرید و از روی صدای زنگش جایش را یافت میکنید! غالبا هم ور دلتان بوده و از چشمتان مخفی مانده. اما وامصیبتا اگر گوشی سایلنت باشد؛ جستوجو بهراستی سختتر میشود. اگر شب باشد میشود چراغهای خانه را خاموش کرد و دنبال نور گوشیِ در حال زنگ خوردن گشت اما در روز گرفتاری بیشتر است. این هم یک بدبختی فرعی که سر خودم آمد: هنگام خروج از سالن سینما متوجه شدم که گوشیام طبق معمول از جیبم سر خورده و روی زمین افتاده. جستوجوی اولیه و شتابزده در مکانهای محتمل نتیجهای نداشت و درماندهوار از کسی گوشیاش را طلب کردم و شمارهام را گرفتم اما… بله به تقلید از انسانهای متمدن هنگام تماشای فیلم گوشی را بیصدا (سایلنت) کرده بودم و حالا پنجشش سال از آن روز میگذرد و من بدجور با تمام وجود معتقدم: خلق را تقلیدشان بر باد داد/ ای دو صد لعنت بر این تقلید باد.
حالا یک گام به پیش: اگر کمیاهل خیالپردازی باشید این یکی برایتان جالب است. انگشترتان یا هر چیز کوچک و ریزهمیزهی دیگر، گم میشود و پیش خودتان فکر میکنید کاش میشد مثل موبایل، شمارهی انگشتر را گرفت و با رهگیری صدای زنگش، جای اختفایش را پیدا کرد. یا شاید بد نبود به هر چیز ارزشمند و گرانقیمت، به سیاق فیلمهای جیمز باند ریزتراشهای وصل شده باشد و بشود از طریق جیپیاس یا مکانیاب، محل دقیق قرارگیریاش را پیدا کرد. البته تعیین محل دقیق قرارگیری اگر خارج از خانه باشد در کشوری مثل ایران اغلب به درد لای جرز هم نمیخورد. در مورد همان گوشی مرحوم بنده، با رهگیری مخابرات معلوم شد محل دقیق قرارگیری گوشی بنده جیب کدام سارق محترم است اما چه سود از دستگاه دادپروری ناکارآمد که جز کاغذبازی هیچ کاری از آن برنیاید. بگذریم. امروز بسیاری از لپتاپها و تبلتها و گوشیهای هوشمند، امکانات پنهان کارآمدی برای شناسایی محل قرارگیری در اختیار کاربرشان میگذارند و نیازی هم به رهگیری مخابرات نیست. منتها در ایران عزیز، باید به محض شناسایی مثل قیصر پاشنه را ور کشید و شخصاً دخل دزد محترم را درآورد که آن هم از امثال چلمنهای کمزوری مثل بنده ساخته نیست.
و یک گام جلوتر: دور از ذهن نیست که در آینده استفاده از دستبندهای حاوی ریزتراشه برای کودکان و سالخوردگان و کلا کسانی که توانایی عقلانی یا جسمانی کافی برای محافظت از خود ندارند اجباری شود. اینطوری میشود محل دقیق قرارگیری آنها را با استفاده از مکانیابهای ماهوارهای، مشخص کرد. اما به احتمال بسیار زیاد جناب دزد بهسادگی دستبند را از دست کودک در خواهد آورد و کارش را با خیال آسوده ادامه خواهد داد!
و حتی جلوتر: بعید نیست ریزتراشهای سازگار با بافت و نسج بدن انسان طراحی شود که بشود از بدو تولد یا در چند ماهگی آن را در جایی بیخطر از بدن کودک کار گذاشت. به این ترتیب هر انسان یک کد منحصربهفرد خواهد داشت و در هر شرایطی به یمن مکانیابهای ماهوارهای قابل رهگیری خواهد بود. البته چنین ریزتراشهای احتمالا در مرحلهی نخست مخصوص کودکان خانوادههای متمول خواهد بود اما به دلیل اهمیت استراتژیک رهگیری شهروندان احتمالا بسیاری از دولتها، با تقبل هزینهی نصب این ریزتراشه استفاده از آن را برای همهی متولدین اجباری خواهند کرد. این راهکار به شکلی باورنکردنی، مطمئنترین شیوهی کنترل انسانها و حفظ امنیت ملی کشورها خواهد بود. در مرحلهی بعد، احتمالا انسانهایی یاغی سر برمیآورند که پس از گذر از کودکی و رسیدن به بلوغ عقلانی، حاضر به تحمل چنین خفتی نخواهند بود و سعی میکنند به هر ترتیبی شده (مثلا با جراحیهای غیرقانونی و زیرزمینی) ریزتراشهی خودشان را بیرون بیاورند یا جوری دستکاری کنند که پیغام اشتباه بدهد (مثل عزیزانی که سرعتسنج یا کیلومترشمار اتوموبیل یا کنتور برق منزل خود را دستکاری میکنند!). احتمالا دولتها هم برای پیشگیری از بروز چنین تخطی سنگینی، شهروندان حامل ریزتراشه را ملزم میکنند که هر شش ماه یا سالی یک بار با مراجعه به دفاتر خدمات ریزتراشهای و… ریزتراشهی خود را بهروز و رگله کنند! اگر اثبات شود کسی اختلالی در کار ریزتراشه ایجاد کرده به جرم اختلال در امنیت ملی به حبس ابد یا اعدام محکوم خواهد شد یا در بهترین حالت از حقوق شهروندی (گرفتن گواهینامه رانندگی، حق ازدواج، باز کردن حساب بانکی، حق اشتغال و…) محروم خواهد شد. به این ترتیب بسیاری از کسانی که قصد یاغیگری دارند پانشده میخوابند و میروند جا. اما در هر حال کسانی هم هستند که فاتحهی حقوق شهروندی را میخوانند و ضمن امحای ریزتراشه، به زندگی مخفیانه و چریکی خو میکنند یا به کوه و کمر میزنند و متواری میشوند.
در هر حال دزدها هم علوم و فنون مربوط به ریزتراشهی مزبور را با بردباری و تیزهوشی، فراخواهند گرفت و در صورت ربودن کودکان اگر قصدشان قاچاق اعضای بدن طفل بدبخت باشد فیالفور بچه را به تیم متخصص میسپارند و آنها هم اول ریزتراشه را نابود میکنند و بعد سروقت بقیه اعضای حیاتی میروند. اگر هم قصدشان صرفا کودکآزاری و تجاوز یا آدمربایی برای اخاذی یا تربیت نیرو برای دستفروشی سر چهارراهها باشد باز هم به تیم متخصص متوسل میشوند با این تفاوت که باید با ظرافت ریزتراشه را بیرون بیاورند تا طفل برای مصارف بعدی زنده بماند. اگر هم کسی بچهاش نمیشود و میخواهد بچهی مردم را آتش اجاق کور خودش کند باز هم باید سریع اما ظریف با او رفتار کند.
حالا پرسش این است: بهترین مکان برای جاگذاری ریزتراشه کجاست؟ اصلا نگران نباید بود. احتمالا خود پزشکان در این زمینه بهترین تصمیم را خواهند گرفت.
بعید نیست عملگراها با خواندن این نوشته به این نتیجه برسند که دستکم استفاده از دستبندهای زیبا و مخصوص برای کودکان (تا یک سنی) عملیتر و از هیچی بهتر است. اما لطفا دستبندها را جوری سفارش بدهید که نشود بهآسانی اره کرد یا برید. در این صورت هم ممکن است جناب دزد برای خلاص کردن خودش از شر دردسر، آش را با جاش ببرد و فیالفور اقدام به قطع دست کودک دلبند کند.
متاسفانه از هر دری که وارد میشویم باز هم دزدها دست بالا را دارند. شاید بد نباشد مسأله را یک جور دیگر حل کنیم: شاید بشود نسلهای آینده را در مدرسه طوری تربیت کرد و اوضاع فرهنگی و اقتصادی را طوری سامان داد که دیگر این همه دزدی و تجاوز و … در کار نباشد؛ آن وقت نیازی به هیچ ریزتراشهای هم نیست.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
سلام اقا رضا
نتونستم بعد از خوندن نامه رضا درستکار به بهرام بیضایی واین همه بوی تعفن تملق و چاپلوسی برای بیضایی (که البته عزیز ما و خالق یک جین فیلم درخشان است) طاقت بیارم و هیچی نگم و کجا بهتر از اینجا برای بیرون ریختن این خشم از تن و جونم.
برای فهمیدن عمق فاجعه این متن نقل قول یک جمله از اون کافیه:
او با اشاره به فرزند او نیاسان، نوشته «باوری عمیق داریم که فرزند شما بودن، افتخاری بسیار بسیار بزرگ است»!
نوشتن در رثای یک کارگردان بزرگ با زدن به جاده خاکی توفیر داره اقای کاردرست!در بند بند این نامه حقارت نویسنده با کلمات به اصطلاح فاخر موج میزنه:این عریضه را مینویسم و الکن است زبان و تقاضایم استادا …
جز تاسف برای اضمحلال نام و جایگاه منتقد و کارشناس چیزی برای گفتن ندارم.گویا اوضاع خیلی خرابه و ما خبر نداریم رضا جان؟
یا حق
———
پاسخ: سلام تورج جان. از طریق کامنت شما متوجه وجود چنین نامهای شدم و جستم و خواندمش. اما راستش لزومی به این همه عصبانیت نمیبینم. اول اینکه من آقای درستکار را کموبیش از نزدیک میشناسم و او را انسانی صادق و فارغ از ریاکاری و تملق میدانم. او همیشه تندترین انتقادها را متوجه نظام فرهنگی موجود کرده و منتقد صاحبنظری هم هست. اینکه شیفتهی بیضایی باشد گناه نیست. مثلا خود من اگر هیچکاک زنده بود اصلا بعید نبود برایش نامه بنویسم و مراتب سپاس و ارادت خودم را بابت آثار سترگش به او اعلام کنم. در واقع من پیش از اینکه عنوان منتقد را به پیشانیام بچسبانم یک فیلمدوست هستم؛ یک شیفتهی سینما. و منصفانه نمیدانم کسی مرا از این شیفتگی و شیدایی برحذر بدارد و راستش به هیچ قیمتی زیر بارش هم نمیروم که در پوستهی نقد کز کنم و لذت مواجهه با هنر را دون شأن خودم بدانم. یکی از بزرگترین رنجهایم در دوران کوتاه نقدنویسیام همین بود و از این بابت خوشحالم که دیگر نقد نمینویسم(البته بالای نود درصد نقدهایی که مرتکب شدم هم در بازخوانی فیلمهایی بود که دوستشان داشتم و نقد منفی راست کار من نبود و نیست.). من ترجیح میدهم از هنر لذت ببرم و هنرمند راستین را ستایش کنم.
وجه ضمنی چنین نامههایی را هم از یاد نبر؛ به در گفتن برای ابلاغ پیام به دیوار سنگی! شاید من تا پایان عمر مرتکب چنین نامههایی نشوم (یک بار نامهای به مانی حقیقی نوشتم برای فیلم کنعان، دقیقا به قصد خرفهم کردن دیوار) و این به روحیهی خودم برمیگردد که دیگر نه کسی را شایستهی چنین مرحمتی از جانب خودم میدانم و نه اعتقادی به ارتباط فرامتنی یا حتی تمثیلی با هنرمندان دارم. اما دلیل نوشته شدن چنین نامهای از سوی رضا درستکار را کاملا درک میکنم و ایرادی بر آن نمیبینم. فرق است میان محتوای ارزشمند نامهی او (که شاید شتابزده خوانده باشیاش) و رفتار فلان منتقد زشتخوی بدکاری که رسما پادویی و نوکری فلان فیلمساز موفق را میکرد و خودش را روسپی بیآبروی سینما کرده بود.
آقای کاظمی این مدرسههای کابوسسازِ نفرینشدهی این مرز و بوم، اصلاحناپذیره. کار از اصلاح رد شده واقعا. ولی واقعا اگه مدرسه ها اصلاح بشن، چه مشکلاتی که حل نمیشه…