انواع و اقسام پکیجهایی شامل گزیدهای از برنامههای تلویزیونی دههی نکبتآمیز شصت یا تصاویری از کتابهای درسی و لوازم رایج آن روزگار، در شبکههای بنجل ماهوارهای تبلیغ میشوند. چند سالی است در اینترنت با چماق «شما یادتون نمیاد!» همین یادگارهای رنگ و رو رفتهی یکی از سیاهترین روزگاران تاریخ معاصر ایران (جنگ و ویرانی و سقوط آزاد اقتصادی و…) را به رخ نسلهای بعدی میکشند و زیر عنوان نوستالژیبازی از آن ماسماسکها و کارتونها یاد میکنند. و هیچکس صدایش درنمیآید که چه کشکی چه پشمی؟! کدام نوستالژی؟ کدام گذشتهی خوب که چیزی جز بدبختی نبود و زمینهساز امروز شد؟ مگر نسل جوان کارمندان کمکار، بازاریهای کمفروش و مدیران بیلیاقت و بیکفایت محصول همان دوران طلایی نیستند؟ خودمان را عرض میکنم.
برای من تماشای دوبارهی کارتونهای بهاصطلاح نوستالژیک و فیالواقع بنجل و آبکی و بهشدت قیچیشدهی دههی شصت، تهماندهی خاطرهی خوبشان را هم زایل میکند. نسخهی «نوستالژیک» شهر موشها هم کمترین جذابیتی برای تماشا ندارد چه رسد به این جنگولک اخیر که… بگذرم. و اصلا نگران نیستم که همراه جمع نوستالژیبازانِ از درون پوسیده و بهظاهر سرخوش نیستم.
این روزها محبوب قدیمیمن و خیلیهای دیگر، پرسپولیس را مثل فاحشهای سفلیسی، دست به دست میکنند. چند آدم یالغوزتر از یالغوزان پیشین، شدهاند هیأت مدیرهی تیم که نه احترام اعتبار و کسوت سرشان میشود و نه آداب و رسوم مدیریت میدانند. گردنشان را تبر نمیزند و قلدربازی را اکران عمومیکردهاند. البته علی دایی از آغاز لیگ کاری از پیش نبرد و همه میدانند که اگر تا پایان فصل هم همهی بازیها را میباخت محال بود خودش استعفا بدهد چون در روزگار بازی کردنش هم بارها ثابت کرده بود که چنین معرفتی در وجودش یافت مینشود. او همیشه تا جایی ادامه میدهد که همه به جان هم بیفتند و آبرویی برای کسی باقی نماند. این بار هم به هدفش رسید تا کسی فرصت نکند به نتایج فجیع او گیر بدهد و دعوا را شیفت کرد به کوچهی علیچپ. غرورش را حدی نیست و تحمل باخت و پذیرش انتقاد را ندارد که ندارد که ندارد. اما شکل اخراج او اصلا در حد و اندازهی اعتبار نام او و احترام نام پرسپولیس نبود یا دستکم یالغوزهایی که حالا در صدرند در آن حدی نبودند که چنین بیمحابا به دایی بیاحترامیکنند و بهانهای کارآمد به او بدهند تا از پاسخ دادن به انتقادها به این آسانی بگریزد.
کوتاه سخن اینکه نوستالژی حی و حاضر بسیارانی همین محبوب سرخجامه است که پیش چشمان دهها میلیون دوستدار، هرجاخواب کس و ناکس شده و دیگر کسی به لطیفهی بیمزهی ششتایی کردن تاج هم نمیخندد. حالا حتی بچههای پیشدبستانی هم میدانند که داشتم داشتم حساب نیست… . جمع کنید این بساط را کرگدنهای محترم! به قول مرحوم امینپور: آبروی ده ما را بردید… .
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
رضا جان
اتفاقات رخ داده روز چهارشنبه در کمپ پرسپولیس بیشتر شبیه یه نمایشنامه ابسورد از یونسکو یا بکت بود تا یه کودتای سیاسی(سیاسی اسم فامیل رییس هیت مدیره پرسپولیسه!!!) و حتی در مقایس فوتبال بی ابروی ما هم باورنکردنی.
یه سوال که اگه تونستی تو یه پست در موردش بنویسی خوبه
“چرا ما اینقدر پوست کلفت شدیم که دیگه هیچی برامون غیر عادی نیست؟ از خودکشی تا تن فروشی نوجوونا از فساد و رانت تا اختلاس میلیار دلاری و …. ”
منظورم واکنش یا اکت سیاسی و اجتماعی و این خزعبلات نیست بیشتر
چرایی قبول کردنش به عنوان یه امر عادی و مورد قبوله.
یا حق
پاراگراف اول و تقریبا دوم این مطلبتون همونطور که خودتون هم اذعان داشتید نقطه ی مقابل تمام اونچه بود که عموم از دهه ی ۶۰ به عنوان دهه ای نوستالژیک یاد می کنند. خب حقیقتش من یکی که فرزند انتهای دهه ی ۶۰ هستم و تا فهمیدم دور و برم چه خبره وسط دهه ی ۷۰ قرار گرفته بودم پس طبعا دهه ی ۶۰ رو ندیدم و فقط درباره اش شنیدم. خب چه مثبت و چه منفی خیلی میشه درباره اش صحبت کرد چون به هر صورت دهه ی بسیار خاصیه و میشه گفت پیکره بندی کشورمون در این دهه نسبت به قبل به طور ماهوی تغییر میکنه. اما به نظرم به جای تقدیس یا تقبیح بهتره به عنوان یه تجربه و بخشی از تاریخمون بهش نگاه کنیم و ازش بگذریم. به نظرم تقدیس یا تقبیح این دهه اون هم در سال ۹۳ یه جورایی آب در هاون کوبیدنه. هیچکدوم از مختصات اون دهه دیگه تکرار شدنی نیستند خصوصا مختصات فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی اون دهه چون اساسا وارد روزگار جدیدی شدیم. نوع پاستوریزه سازی فرهنگی و اجتماعی اون دهه امروزه دیگه با توجه به ورود چشمگیر رسانه ها و تعدد اونها و افزایش چشمگیر آگاهی عامه ی مردم و افزایش قدرت انتخاب و… مطلقا قابل تکرار نیست. حتی نوستالژی های اون دهه هم دیگه قابل تکرار یا بازسازی نیست و شاید به همین علته که منهای نوستالژی “شهر موشها۲” حتی برای افراد بالای ده سال سن هم ممکنه جذابیتی نداشته باشه. مخلص کلام اینکه این خشم نه چندان پنهان شما نسبت به این دهه در این متن قابل درکه اما ضرورتی هم برای بروز و ابراز نداشت چون سالهاست که دیگه از اون دوران کاملا عبور کردیم.
اما در مورد پرسپولیس اول از همه باید بخاطر پرسپولیسی بودنتون بهتون بگم دمتون گرم و بعدش هم ابراز تاسف کنم از اینکه سالهاست دست سیاسیون نابلد و ناکارآمد گلوی فوتبال مملکت رو گرفته و داره فشارش میده. زلزله های رخ داده در پرسپولیس امروز هم نمود بیرونی و بی پرده پوشی اونچه هست که در این لیگ ناپاک و یا به تعبیر دقیق تر فوتبال ناپاک این مملکت میگذره.
اما خب حالا که داشتم داشتم حساب نیست امیدوارم اونچه که در قالب تیم ملی والیبال کشورمون داریم خوش بدرخشه و بتونه حقشو بگیره و نه اینکه صرفا بازنده ی سرافراز باشه. بازی دیشب ایران-لهستان اولش حس ناامیدی مضاعفی رو در انسان ایجاد میکرد. لهستانی انگار تمام قدرتشون رو برای این بازی گذاشتند و در دو ست اول ایران رو کوبیدند. در ست سوم هم ۱۳ به ۸ جلو بودند اما خب از نظر بدنی هم بازیکانشون تخلیه شدند و هم تماشاگراشون و البته بازگشت تیم ایران هم انصافا خیلی خوب بود و چه لذتی داد بردن ست های سوم و چهارم مقابل تیمی که تا دقایقی قبل از اون نفس کشیدن رو به ما سخت کرده بود. اما خب نتیجه نهایی به شخصه سرخورده ام کرد. بچه ها واقعا زحمت کشیدند و روی یک اشتباه میرزاجان پور بازی رو واگذار کردند. اما خب به هر حال باختیم و باز هم به جای برنده بشیم شدیم بازنده ی سرافراز و طنین اون جمله ی کلیشه ای در گوشم که : ((هیچی از ارزش های بچه های ایران کم نمیشه)). واقعا بسه دیگه. مگه کم بازنده ی سرافراز بودیم؟ چرا نباید یه دفعه برنده ی سرافراز باشیم؟ چرا باید اونقدر فقیر بمونیم که با وجود باخت به شدت تراژیک تیم ملی فوتبال بریزیم توی خیابان ها؟ مگه مردم عربستان صعودی وقتی با گل دقایق پایانی ۲-۱ به هلند در جام جهانی ۹۴ باختند ریختند توی خیابان ها؟ یا اینکه اونقدر به مبارزه ادامه دادند تا بلژیک رو شکست بدند و با شش امتیاز از گروه صعود کنند و حقشون رو بگیرند؟ الان هم بدترین آفت برای ما اینه که صرفا اکتفا کنیم به گفتن اینکه در این دوره از مسابقات نتایج خوبی گرفتیم و بعدش هم به عنوان بازنده ی سرافراز مسابقات رو ترک کنیم. به هر حال امیدوارم نتایج بازی آرژانتین-آمریکا و لهستان-فرانسه کمک حال ما باشه تا با پیروزی بر صربستان صعود کنیم و حقمونو بگیریم و انقدر فقیر نمونیم. بخدا قسم که زیادی قانع بودن خودش یه آفت بسیار بزرگه که همیشه هم گرفتارش بودیم.
به هر حال تشکر بابت تحمل این طومار طولانی و چه بسا بی خاصیت
یا حق
فوق العاده بود.مرسی
تلوزیون
سینما
فوتبال …
کاش فقط همین چیزها مشکلاتمان بودن… !
سلام،
دیدن حال و روز پرسپولیس به این شکل دیگه یه داستان تکراری و کهنه شده، تقریبا در شش هفت سال اخیر آش همین بوده و کاسه نیز همین،
به نظرم سال به سال از طرفدارای پرسپولیس کمتر و کمتر شدن و نسل جدید دیگه نمیتونه طرفدار تیمی باشه که همیشه در کمرکش جدوله، بازی جذابی ارائه نمیده، پر از بازیکنای معمولیه و جنجال و حاشیه کمرشو خرد کرده، نسل دهه شصت بیشتر طرفدار قرمزها بود چون تو دوران ابتدایی و راهنمایی اون دوران پرسپولیس بیشتر استقلال رو می برد و بازیکنای معروفتری داشت. الان نزدیک یکدهه است که اضاع کاملا برعکس شده و استقلال تیم سرتره، اقا رضا کری نیست واقعیته
———–
پاسخ: سلام. طرفداری که ربطی به سر بودن یک تیم نداره. من پرسپولیسیام و خواهم بود حتی اگر دسته سه بازی کنه.
این همه اتفاقات اعصاب خردکن این چند ساله پرسپولیس برای مقداری فاصله گرفتن از تعصب کافیه… از دور تماشا کردن بهتره تا اینکه حرصشو بخوریم.
کاش این آقایون جدید اندکی خرد داشتن تا علی دایی رو درست و حسابی کنار بذارن تا دوباره مثل چماق رو سر پرسپولیسیها هوار نشه!