این پاییز احتمالا نخستین پاییزی بود که در آن هیچ شعری نسرودم (منظورم از روزی است که مرتکب شعر شدم نه از روز تولد) و حالا در آستانهی رسیدن زمستان جوجههایم را میشمارم و البته نتیجهاش قابل عرض نیست!
چند وقت پیش با قصد خیری مشغول مرتب کردن شعرهایم بودم و متوجه شدم که پاییز بیشترین بسامد را در شعرها دارد. شاید روزگاران قدیم پاییز طور دیگری بوده اما حالا راستش مالی نیست. شاید در آینده دوباره پاییز طور دیگری بشود. کسی از فردا خبر ندارد.
در هر حال، زمستان امسال هم برای من شکل زمستان سالهای اخیر نیست. هر سال در این روزها آمادهی جشنواره میشدم اما امسال یقین دارم که برای تماشای هیچ فیلمیبه جشنواره نخواهم رفت چون کارهای مهمتری برای انجام دادن دارم و وقتی برای وقتکشی ندارم. آدمیزاد در پیچ و خم کوچههای زندگی خودش خبر ندارد چه چیزی سر پیچ بعدی در کمینش نشسته. سال قبل همین موقع در چه مختصاتی از هستی بودم و حالا کجا؟ و سال بعد کجا خواهم بود. و اصلاً خواهم بود؟
آخر پاییز برای من ایرانی، یک هنگامه است. یک نقطهی نشانگذار در طول سال است چون من شب یلدا را نه به دلیل طول حماقت بار سیاهیاش بلکه به دلیل محتوای شاعرانه و گردهمآیی صمیمانهاش دوست میدارم. و جشن دقیقاً همان چیزی است که در این هوای مصیبتبار کم داریم و غالباً به هر ترفندی از ما دریغ میکنند.
آخر پاییز است و مهم نیست که جوجهای برای شمردن در کار نیست. من یکی که ترجیح میدهم به جای جوجههای رقتانگیز، دانههای انار را بشمرم و به جای پی بردن به حکمت پروردگار در برداشتی رحماندوستانه (!) و گزافههای پیامدداری از این دست، سعی میکنم با اندکی گلپر و نمک نوش جانشان کنم و به زمستان خوشآمد بگویم. خوش آمدی زمستان! اگر این را نگویم چه غلطی بکنم!؟
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
امان از زندگی، امان از کار، امان از پول در آوردن … زندگی اینجوری هم خودش یه فیلمه، شاید وسط های فیلم یه اتفاق عجیب منتظرمون باشه