من شارلی عبدو نیستم چون اگر بودم حتما مرتکب یک حماقت بیثمر میشدم: انبار باروت را آتش میزدم و سپس از گرم شدن هوا اظهار ناخرسندی میکردم. من شارلی عبدو نیستم چون معتقدم وقتی مسلمانها به خودشان تحت هیچ شرایطی اجازهی اهانت به دیگر پیامبران را نمیدهند یک مسیحی یا یهودی هم نباید عامدانه سراغ اهانت به پیامبر آنها برود. من شارلی عبدو نیستم چون حاضر نیستم شخصی مثل محمد بن عبدالله را که در متن جاهلیت و بربریت، منادی رحمت و مودت بود عامدانه کریهالمنظر تصویر کنم (تصویری بی کمترین شباهت به مستندات تاریخی) و انتظار هیچ واکنشی از سوی پیروانش نداشته باشم آن هم وقتی از دستور صریح دین اسلام در برابر این رفتارهای ایذایی باخبرم. من آنقدرها هم ابله نیستم که فکر کنم موسی چیزی در مایههای چارلتون هستون بوده، مسیح جیم کاویزل بوده و حالا این تصویر موحش و موهن «کاریکاتور» پیامبر اسلام است. اینقدر میدانم که کاریکاتور (یا در این مورد به قول آدمهای نکتهسنج؛ کارتون) حالت اغراقشدهی یک چهرهی واقعی است نه اینکه هرگونه اعوجاج خیالپردازانه را به هر شخصیت تاریخی که خواستیم نسبت بدهیم.
بهرغم این پیشفرضها، من هم کشتن آدمها به خاطر عقایدشان را محکوم میکنم اما ضمناً کشته شدن چند ده پناهندهی بیگناه در نروژ به دست یک نژادپرست را هم محکوم میکنم. کشته شدن یهودیها به دست هیتلر را محکوم میکنم. کشته شدن بیگناهان در حلبچه به دست صدام را محکوم میکنم، کشته شدن شهروندان عادی فلسطینی به دست اسرائیلیها و برعکس را محکوم میکنم و… و… و… .
سر سپردن به جریان فراگیر همدردی با کشتهشدهها قطعاً وسوسهبرانگیز و ارضاکنندهی حس انساندوستی است. نمایش باشکوهی از مدنیت و آزادی در جریان است. ولی مشکل اینجاست که فقط «نمایش» است و بسیاری از این نمایشگران دقیقاً نمیدانند کجای داوری تاریخ ایستادهاند. بگذارید از یک حرکت خشونتآمیز تمامعیار مثال بزنم که جلوی چشم چندصدمیلیون نفر صورت گرفت: ضربهی سر زینالدین زیدان مسلمان به سینهی ماتراتزی ایتالیایی (دینش را نمیدانم و مهم هم نیست). آیا ساده است که حرکت زیدان را وحشیانه و خشونتآمیز بدانیم و حق را به ماتراتزی بدهیم؟ نه. نه. نه. اینجا جای مناسبی برای لیبرالبازی نیست. آنقدرها هم ساده نیست. آدمیزاد باید در موقعیتی قرار بگیرد که کسی بیدلیل، مادرش را فاحشه بخواند و بعداً ببیند چندمرده حلاج است و چه واکنشی نشان خواهد داد. قطعا برای فرهنگی که دشنام «مادربهخطا» نقلونباتش است کمتر کسی به چنین توهینی واکنش شدید نشان میدهد. باید در چنین فرهنگی، سراغ چیزهایی رفت که کیفیت حساسیت و التهابشان در حد مفهوم مقدس مادر در فرهنگ مسلمانان است. مثلاً بعید است به همسر یا دختر کسی نسبت فحشا بدهی و جان سالم به در ببری. و اگر جرأت داری علیه هولوکاست زبان باز کن و بگو به جای x میلیون، x-1 میلیون کشته شدهاند. بله، هر فرهنگی نقطهی جوشی دارد؛ یک خط قرمز مرگبار. هر فردی هم نقطهی جوشی دارد. و خشونت هم فقط کشتن با تفنگ نیست مثلاً میشود کسی را بایکوت کرد؛ از همهی حقوق اجتماعی و انسانی محروم کرد؛ میشود به باور کسی توهین کرد.
هر وقت خیلی زیاد احساس روشنفکری کردید و با تمام وجود به این باور رسیدید که باید با شارلی همدلی کنید یادتان نرود که شما در جانب ماتراتزی ایستادهاید و البته این حق شماست. اما چرا باید بی هیچ دلیلی به مادر کسی نسبت فحشا داد؟ کمیبه زیدان فکر کنید. آیا حرکت او ارزش از دست دادن قهرمانی جهان را داشت؟ آه! این از آن پرسشهای خیلی اساسی است و پاسخش کاملاً متنوع.
چهطور میتوانم شارلی باشم؟ اگر شارلی بودم میتوانستم کلی یاوه دربارهی مسیح و مادرش بسرایم و دل مسیحیان را چرکین کنم. اگر شارلی بودم ابراهیم را پدری مجنون و بیعطوفت مینامیدم و برایش قصهها میساختم. اگر شارلی بودم هیبت بودا را دستمایهی رکیکترین جوکها میکردم. اگر شارلی بودم میتوانستم جوکهای بیشرمانهای دربارهی بزرگمردی همچون موسی بگویم. اگر شارلی بودم هر صفت زشتی را به آتئیستها نسبت میدادم. اما من شارلی نیستم و خوشحالم که شارلی نیستم. به عقیدهی همه احترام میگذارم و میتوانم رفتار یک گروه تروریستی حقیر دستپروردهی آمریکا را از اکثریت مسلمانان صلحطلب و و پیامبر عطوف و رئوفشان تفکیک کنم. من شارلی نیستم، چون با اهانت بیدلیل به باور دیگران، آنها را آناً به خشم و جنون نمیرسانم آن هم وقتی میدانم هر کس هرچهقدر هم کرخت و خونسرد باشد، نقطهی جوشی دارد.
حالا وقت تجاهل است. حالا وقت لیبرالبازی است. باید در شارلی بودن از هم سبقت بگیریم. باید بگوییم من هم یکی از شما غربیهای نازنین دوستداشتنی هستم… این بازی خطرناکی که در فرانسه به راه افتاده چشمانداز تاریکی دارد. آخرین شمارهی نشریهی شارلی عبدو، اهانت را فراتر از هر وقاحتی برده است. به گمانم حالا دیگر کشیدن چهرهی پیامبر اسلام مسألهی اصلی نیست، مهم کیفیت کشیدن آن و تداعی چندشآور و هرزهدرانهای است که منظور طراح این روی جلد بوده است (از توضیحش معذورم). نمیدانم این ماجرا به کجا ختم میشود. نشانهها خبر خوبی برای من ندارند. من هر خشونتی را بهشدت تقبیح میکنم اما خشونت فقط استفاده از سلاح سرد و گرم نیست؛ اهانت به باور دیگران، دستاندازی بیدلیل به حریم آرامشبخش باور دیگران، هولناکترین خشونت است. خشونت خشونت میآورد. عقل و منطق میگوید باید متوجه سرچشمهی خشونت باشیم. اگر علت را از میان برداریم، معلول خود بهخود از میان خواهد رفت (دستکم در این مورد).
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
تو شارلی نیستی چون غم نان داری چون یاد گرفته ای برای زنده ماندن باید خودت نباشی وباید چیزی را بگویی بابت خوشایند کسانی که رگ حیات تو را در دست دارند باشد نه برای حقیقت و برای دل خودت
———–
پاسخ: ممنون. اگر از گذشتهام بیخبری تعجبی ندارد. اما آینده نشان خواهد داد که من که هستم و تو که هستی. چهطور میتوانی این همه حکم قطعی دربارهی من بدهی و به جای من حتی فکر کنی؟ آن هم با ایمیل جعلی مربوط به دامنهی ghag.com. جل الخالق. درست همان لحظهای که فکر میکنی انسانی خاص و روشناندیش هستی، یکی از انبوه تودههای فریبخوردهای. بونژوق موسیو.
صراحتی مؤمنانه.
سلام. هرچن شما تحلیل میکنید، اما امیدوارم به مرحله ای نرسیده باشید که تحلیلاتون رو مطلقن درست فرض کنید. درضمن مقایسه توهین مستقیم دو شخصیت حقیقی با نقد یک باور کلی به زبان هجو و هزل یعنی چی؟!
نوشته ای بدون ریا و روشن فکر نمایی جریان روز
نوشته ای از ته دل
درخشان و همه گیر
۵ ستاره
موافقم
من هم شارلی عبدو نیستم
خیلی زیبا بود آقای کاظمی
به نظر من کار تروریستها به هیچوجه قابل توجیه نیست اما وقتی کسی دست می کنه تو کندوی زنبورا باید منتر عواقبشم باشه