پای قلیانهای دو سیب
مشق عشق تحریر کردند
روی انگشتهای پوسیده
نتهای بی صدای ویولونسل
من همان نوجوان کوچههای بی مهتابیام
چند هزار بار این زمین لعنتی چرخید
و سیب قصههای مادربزرگ توی هوا
تا من هنوز زیر تیر چراغ برق
از درد پاشنهی این پای خسته بنویسم
از چشمهایی که دست برنمیدارند
از لحظههایی که دست به سر میکنم
که هنوز هم این بیهوده مردن را
با خیال تو سر میکنم
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
خسته ام , گردونه گردان خسته ام…….
خسته ام , ای خسته جانان خسته ام……..
چرا اینجا این قدر سوت و کور شد؟
——————
پاسخ:چون پای شعر به میان آمد. این نقطهی افتراق بزرگ من و دوستانم است.
خب به جاش هروقت پای شعر به میان میاد سرو کله ی من پیدا میشه 🙂
زیبا بود
و پر احساس
مثل تمام شعرهات
خیال او
تسلی خاطرمان است
در نبرد با بیهودگی
در نگرانی این لحظه های یاس
که سایه ها دراز می شوند
وشب با قدمهای کوتاه …
که هنوز هم این بیهوده زیستن را
با خیال تو سر میکنم
————–
پاسخ:این اسمش زیستن نیست هومن جان. مردنه. جون کندنه.
درضمن منتظر باقی یادداشتات هستم
reza az sob zang mizanam khamushi. negaranetam. ye khabari az khodet bede
——————
پاسخ: خرابم مسعود. خراب خراب. حالم بهتر شد خودم بهت زنگ می زنم
سلام ….
چه شعر زیبایی ، چه حالی داد !
سلام من کمی دیر آمدم اما میدونید که پای ثابت شعرهاتونم.
—————-
پاسخ:قربان معرفتتان. سلام.