این بار گفتم که دو تا یکی کنم و دو پست «در پایان سال…» و «در آغاز سال» را یکباره بگذارم و بگذرم.
سالی که گذشت: ۹۳
مهمترین درس سالی که گذشت، برای من، این بود که بهتر است کمتر حرف بزنم و کمتر از برنامهها و کارهایم بگویم، چون هر بار که حرف میزنم نتیجهاش خراب میشود. برای همین در سالی که گذشت کمتر دلنوشته یا مطلب شخصی در این سایت گذاشتم و بیشتر سعی کردم نوشتههای انتقادی/ اجتماعی در واکنش به بعضی از رخدادهای روز ایران و جهان بنویسم. بارها فرصتی پیش آمد که بنویسم و ننوشتم اما در کل از فعالیت وبلاگیام در سال ۹۳ راضیام و از کامنتگذاری مخاطبان بهشدت ناراضی. کار به جایی رسیده که دوستانی که در شبکههای اجتماعی بسیار فعالاند و دائم در حال لایکزنی و کامنتگذاری، از نظر دادن در این روزنوشت بهشدت اکراه دارند. دست بر قضا همین میتواند خوراک تحلیلجانانهای باشد اما هر تحلیلی وضعیت دوستی کمرنگ و بیجان ما و این رفقا را از این بدتر خواهد کرد. پس بهتر است هرکدام کار خودمان را بکنیم: ما همچنان بنویسیم و آنها همچنان لایک بزنند.
در سال ۹۳ در عرصهی سیاست و اقتصاد و ورزش و سینما و… اتفاقهایی افتاد که هیچکدامشان برای من جدی یا جالب نبودند. به باورم هیچ اتفاق مهم و تعیینکنندهای در هیچ زمینهای برای ایرانیان رقم نخورد و توپ فقط در زمین مذاکره با آمریکاست. گویا قرار است معجزهای رخ دهد؛ ای بابا… یاد از آن روزگار که عطاءا… مهاجرانی به دلیل «صحبت از امکان گفتوگو با آمریکا در آینده» به صلابه کشیده شده بود. چهقدر نگونبختیم ما. امروز هم همان بلا در عرصههای دیگر بر سرمان میآید: از تنگنظری روزافزون در حوزهی فرهنگ، تا فیلترینگ فلهای همهی سایتها و تأکید بر هوشمندانه (!!!!) بودن این فیلترینگ و واقعیتهای توهینآمیزی از این دست. جزیرهی ایران، به شکل غمانگیزی از مناسبات اقتصاد و فناوری و گردشگری دنیا دور است و ما قربانیان بیچارهی این دورافتادگی هستیم. کسی دلش به حال ما نمیسوزد و ما هم یاد نگرفتهایم با هم مهربان باشیم تا این شرایط بد و موهن را اندکی تحملپذیرتر کنیم.
یادواره: خیلیها در سال ۹۳ مردند و مرگ آنهایی که میشناسیم (چه سرشناس و چه سرنشناس) ناراحتکننده است چون مرگ خودمان را به ما نهیب میزند. همین دیروز آقای امیری صاحب بقالی سر کوچه که مردی محترم و نازنین بود سکته کرد و مرد. مرگ هنرمند غمانگیز است اما اگر سن و سالی داشته باشد و کارش را در حد توانش کرده باشد و عمرش را به هرزگی نگذرانده باشد جای افسوسی نمیماند. از دست دادن هنرمند جوان مستعد از همه غمانگیزتر است. در آخرین پنجشنبهی سال دوباره یاد مرتضی پاشایی (عاشقانهخوان فقید) را گرامیمیدارم. پیشتر از او نوشتهام و گمان میکنم حق مطلب را بهتر از هر کس دیگر بیان کردهام. هنوز هم به بعضی از ترانههای او گوش میکنم و لذت میبرم. یادش برای من گرامیاست.
سالی که پیش روست: ۹۴
قدرت پیشگویی که ندارم. برنامههای شخصی خودم را هم که بنا ندارم اعلام کنم. پس به آرزوی سالی خوب و بهتر از سال قبل، برای همهی ایرانیها بسنده میکنم.
امیدوارم در سال ۹۴ هم پرچم وبلاگنویسی را بالا نگه دارم و به شمار خوانندگان این روزنوشت هم افزوده شود هرچند همین حالا هم تیراژ خوانندههای سایت شخصی من بسی بالاتر از بیشتر نشریات است.
ویژهنامه نوروزی آدمبرفیها
نوروز تنها مقطعی از سال است که بعضی از دوستان و همکاران آدمبرفیها در سالهای گذشته، دیداری تازه میکنند و به لطف همین گردهمآیی مجازی سالانه توانستهایم سنت انتشار ویژهنامهی نوروزی را همچنان پابرجا بداریم. جذابترین بخش این ویژهنامه انتخاب سالانهی منتقدان و نویسندگان و همکاران آدمبرفیهاست از بهترین فیلمهایی که در سال گذشته دیدهاند. و در کنار آن مرور فیلمهای توجهبرانگیز و مطرح سال در قالبی فشرده که در ضمن، یک جور بسته پیشنهاد نوروزی برای سینمادوستان هم است. و البته سنت بهاریهنویسی که با همه فراز و فرودهایش همچنان حفظ شده و پنهان نمیکنم که این رویکرد دلنشین را وامدار بهاریههای مجله «فیلم» هستیم و از آن دوستان الگو گرفتهایم (و چهبسا آنها از دیگران).
بهترین فیلمیکه در سال ۹۳ دیدیم (به انتخاب منتقدان و نویسندگان آدمبرفیها)
ضمناً به صفحهی اول آدمبرفیها بروید و از بقیه نوشتههای نوروزی سایت هم حتما دیدن بفرمایید.
هدیه نوروزی
این ترانه را با گوشی موبایلم ضبط کردهام و در واقع اتودی بیش نیست ضمن اینکه از ترس همسایهها امکان بلند خواندن نداشتم! صدای اصلیام چند پرده بالاتر از این است. حالوهوای بهاری دارد و البته حزنانگیز است. اگر دوست داشتید بشنوید. (مثل بارهای قبل خواهشم این است که با هدفون بشنوید چون کیفیت ضبط بسیار پایین است)
آپدیت: فایل با کیفیت تازه جایگزین شد.
اگر خواستید فایل را روی گوشیتان داشته باشید، شماره موبایلتان را در بخش کامنتها بگذارید (منتشرشان نمیکنم) تا برایتان با «واتساپ» بفرستم.
با بهترین آرزوها
سال نو مبارک. نوروزتان پیروز
رضا کاظمی
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
۱ با نظر شما کاملاً موافقم؛ من هم تا جایی که ممکن باشد و حواسم سر جایش، از برنامههایم به کسی نمیگویم. به دو دلیل: ۱- اطرافیان مستقیم و غیرمستقیم مرا به خاطر تصمیمهایی که میگیرم سرزنش و نکوهش میکنند: «داری اشتباه میکنی!» و… ۲- اگر به هر دلیلی برنامهها و اهدافم محقق نشوند اطرافیان سرخورده و خجلام میکنند: «دیدی گفتم نمیشه!» یا «از همون اولش هم میدونستم اینکاره نیستی!»
۲ خوشبختانه تا الان عضو هیچیک از شبکههای اجتماعی (بهجز یکی، آن هم ایرانی و به مدت یک ماه) و نرمافزارهای پیامرسان نبوده و نیستم. آنجا نه جای ماست!
این عبارت آخر را از سرِ تکبر و یا روشنفکرنمایی نگفتم، واقعاً هیچ علاقهای به آنجاها ندارم. شاید این روحیه برآمده از قشر و طبقهایست که در آن زندگی میکنم. من کارگرم (به معنای واقعیِ کلمه؛ یعنی کسی که با کار یدی ارتزاق میکند و نان بازویاش را میخورد) و بین همقطارانم بهندرت کسی را دیدهام که در شبکههای اجتماعی عضو باشد و فعالیت کند. البته این به معنای بد بودن آنجاها نیست در کل روحیهی کارگر جماعت با شبکههای اجتماعی جور در نمیآید.
کم الکی نیستیم که! هرچه نباشد مارکس ما را «زحمتکشان عالَم» خطاب کرده است.
————–
پاسخ: خسته نباشی دلاور. خدا قوت پهلوان
سال نو مبارک
وبلاگتان را همیشه میخوانم
پیروز باشید و همیشه بنویسید
———————-
پاسخ: مرسی مرتضی جان. لطف میکنی. سال نوت مبارک باشه و همیشه سرفراز و برقرار باشی
سلام رضا جان.
سال نوتون خیلی خیلی مبارک باشه.
به امید روشنی در سال آینده.
ممنون برای همه نوشته ها و یادداشت هایی که همیشه بسیار از اون ها یاد گرفتم. قلمتون استوار و پر درد، مثل همیشه
——————-
پاسخ: سلام فرهاد عزیز. مرسی که همیشه انرژی مثبت میدی. سال نوی تو هم مبارک باشه و بهترین اتفاقها در انتظارت باشند
درود بر تو رضای عزیز
من در سالی که گذشت نکات بسیاری از وبسایت شخصی ات آموختم
خسته نباشی مرد
آرزو می کنم سال پیش رو سالی سرشار از شادی و پیروزی در کارها خصوصا فیلم سازی و نویسندگی برایت باشد
صدا و نفست نیز همیشه برایم دلنشین و پر از خاطره بود و هست
دمت گرم
—————–
پاسخ: درود بر تو و خاندان مطهرت. شکستهنفسی میفرمایی. من چیزی برای آموختن به تو ندارم. ایشالا قسمت بشه باز هم با هم بریم لیتوانی.
عیدت مبارک و روزگارت سبز
سلام
در ایمیل ها هم البته سال را تبریک گفته بودم، اما گفتم برای اینکه موردِ غضب قرار نگیرم، اینجا، دوباره تبریک بگویم! 🙂 امان از این « لایک زنان » که تنبلی و به قول شما « آماده خوری » را به حد اعلا رسانده اند. فقط می خوانند و می روند. خیلی ریلکس و راحت. من هم دقیقاً همین مشکل را با این جماعت دارم.
اما امروز خیلی اتفاقی متوجه پستی قدیمی شدم درباره ی سفرتان به استانبول. از آنجایی که من یک جورهایی آنجا زندگی هم می کنم ( پدرم در دانشگاه استانبول تحصیل می کرد و من از بچگی عاشق استانبول شدم. می رفتیم و می آمدیم و خلاصه جاگیر شدیم تا این سال ها ) برایم جذاب بود که سفرنامه را بخوانم. بسیار لذت بردم و البته خندیدم. چقدر خوب توضیح داده بودید. چقدر تلفظِ کلماتِ تُرکی تان درست بود. لذت بردم. آن سال های اولی که آنجا بودم، از برخورد با ایرانی ها حذر می کردم و هنوز هم می کنم؛ حتی شدتش بیشتر هم شده است. بسیار با حرف هایتان موافقم. برخلافِ خیلی از ایرانی های ـ خیلی ببخشید ـ عقده ای که از زورِ توسری خوردن های تاریخی و حماقت های شخصی، به جاهای دیگر، به چشم تحقیر نگاه می کنند و فقط خود را صاحبِ تمدن می دانند غافل از اینکه (( داشتم داشتم حساب نیست، دارم دارم حساب است ))، شما بسیار منصفانه و درست همه چیز را بیان کردید. خیلی خوشم آمد. زیاد با این صحنه برخورد کرده ام که آقا و خانم، دست در دستِ هم، پیک مشروبی زده و لُپ های گل انداخته، خانم با شلوارکی بسیار کوتاه و یک رکابی نازک و آقا هم با یک شلوارکِ کوتاه و پیراهن هاوایی، در خیابان های استانبول قدم می زنند و به زمین و زمان فحش می دهند! یک بار خودم با گوش های خودم شنیدم که خانم از بی تمدنی « اینها » ( منظورش تُرک ها بود ) حرف می زد و اینکه اصلاً آدم نیستند. من آنقدر عصبانی شده بودم که همانجا برگشتم به آقا و خانم گفتم اگر شما اینهمه بدتان می آید، چرا اینجا هستید؟ می توانید بروید همان ایران، دست در دستِ هم بدهید. حسابی جا خورده بودند که ناگهان یک ایرانی آن وسط سبز شده. آقا آمد یک جوابی بدهد اما من عصبانی تر از آن بودم که اجازه بدهم. برگشتم گفتم اینقدر نمک نشناس نباشید. شما اینجا آزاد می چرخید و کِیف می کنید که حتی فکرِ این قضیه را در ایران نمی توانید بکنید، آنوقت نمک می خورید و نمکدان می شکنید؟ اگر اینقدر بدتان می آید خب نیایید اینجا. کسی که شما را زور نکرده. بروید ایران و در خیابان های آنجا با شلوارک بچرخید. من این ها را گفتم و با عصبانیت ازشان جدا شدم. طی این سال ها، بارها با این رفتارِ زننده ی ایرانی های توریست برخورد کرده ام و همچنان هم می کنم. ممنون از نگاهِ درست تان.
اما دو نکته هم بگویم: یکی درباره ی قضیه ی زبان که نسل جدیدِ ترکیه، اکثراً زبان بلدند و پیشرفت قابل ملاحظه ای داشته اند طی این چند سال اخیر.
و نکته ی دوم اینکه این تظاهرات و اجتماعاتِ اغلب آرام در « ایستیکلال جاده سی »، همیشه و تقریباً هر روز برقرار است. کسی از دیدن شان تعجب نمی کند و پلیس هم همیشه به شکلی نمادین این اعتراض کنندگان را مشایعت می کند. این راهپیمایی های آرام، بخشی از حیاتِ این جاده ی معروف است.
ببخشید زیاد حرف زدم.
—————–
پاسخ: سلام. سال نوی تو هم مبارک باشه دامون عزیز. غضبمون کجا بود. ممنون از توضیحات خواندنیات. استانبول را واقعا دوست دارم
آقای کاظمی سال نو مبارکتون باشه
سال خیلی خوبی رو براتون آرزو می کنم
——————–
پاسخ: سال نوی شما هم مبارک باشه. سرفراز و تندرست باشید.
درود رضا جان . خوندم و لذت بردم. تو صدای به این خوبی داشتی و نمی دونستیم ؟ آقا ترانه برای خودته ؟
—————–
پاسخ: درود. قربانت بهنام عزیز. بله
سلام، عیدتون مبارک.
ضمناً چهقدر با این ایدهی عیدی دادنتون که تو Status نوشتید حال کردم. حتماً اگه روزی خودم عیدی بده شدم این کار رو میکنم.
——————–
پاسخ: سلام. ممنون. سال نوی شما هم مبارک
سلام بر جناب کاظمی و همه ی دوستان
سال نو مبارک
امیدوارم در سال جدید شاد و کامروا باشید.
کار بسیار خوبی میکنید که راجع به برنامه هاتون با کسی صحبت نمیکنید ! امیدوارم اینجا فقط خبر اکران فیلماتون و انتشار کتاباتون رو بخونم.
در ضمن ماشالله چه صدای خوبی دارید. خیلی بهتر از کسانی که خودشون رو یه پا “idol” میدونند ! بدون تعارف. ممنون میشم اگر باز هم ترانه هایی رو با صدای خودتون منتشر کنید.
———————–
پاسخ: سلام. سال نو بر شما مبارک جناب سجادی عزیز. بهترینها را برایتان آرزو دارم.
لذّت بردم از شنیدنِ صداتان. برقرار باشید و سربلند
————————–
پاسخ: ممنون محمد جان. تو هم برقرار و سربلند باشی. ایشالا سال ۹۴ سال بهتری برات باشه. خودمون میدونیم دربارهی چی حرف میزنیم.
سالی
پر از سلامتی ،
جیبی پر از پول ،
فیلمی اماده ی اکران
و نوشته های درجه یک فراوان را برای شما و البته تمام دوستان نادیده وبلاگ خواستارم
—————
پاسخ: مرسی تورج جان. تندرست و سرفراز باشی و شیرینی فارغالتحصیلی هم فراموش نشه لطفا 🙂
به استیتوس توجه نکرده بودم، چه حسن تصادفی! ما هم امسال برای بروبچِ فامیل کتاب گرفتهایم. باور بفرمائید از روی دست شما تقلب نزدیم. نشان به آن نشان که چند ماه پیش به مناسبتِ بیمناسبتی به یکی از بچههای فامیل کتاب بابا لنگدراز را هدیه دادم خوشش آمد و دو بار خواندَش. بعد به خاطر چراغ سبزی که نشان داد کتاب شازده کوچولو را بهش قرض دادم و آن را هم بلعید. البته کتابهای عیدی را مادرِ بزرگوارم خریده است.
بهاریهتان را در سایت فیلم خواندم. با نظرتان مخالفم. در مجموع سینمای چندین سال اخیر برایام خوشایند و دلپذیر نیست. دستکم در قیاس با گذشته. شاید بگویید این مقایسه عادلانه و منصفانه نیست؛ نمیشود این چند سال را با چندین دهه مقایسه کرد طبعاً آنور گزینههای بسیاری برای دستچین کردن هست. بسیار خب. بیایید سینمای ۷۵ تا ۹۵ را با ۹۵ تا ۲۰۱۵ مقایسه کنیم – خیلی مختصر و تلگرافی، و از منظر ژانر.
بر سرِ (سابژانری چون) پارودی چه آمد؟ پارودی که زمانی همه را هجو میکرد و به سخره میگرفت اکنون خودش مضحکهی خاصوعام شده و به دام ابتذال افتاده است. لابد باید دلخوشِ (scary movie(s، کُنگ پو، هیرو مووی و… باشیم در مقابلِ هواپیما، اسلحهی برهنه، فوق سرّی، مانتی پایتن و جام مقدس، زندگی برایان. تازه، زینهای شعلهور و فرانکنستاین جوان را بهناچار نادیده گرفتم چون محصول ۷۴ اند. سینمای ترسناک چهطور؟ جیغ را فاکتور بگیریم، کجاست آن وس کریونِ نازنین؟ جان کارپنتر، جرج رومرو، داریو آرجنتو، کراننبرگ (بعد از ۹۵ فیلمهای بسیار خوبی ساخته، تصادف را دوست دارم ولی ترسناکهایش پیش از ۹۵ اند) یا «کری» دیپالما، «تلألو» کوبریک، «آروارهها» اسپیلبرگ. از وسترن میتوان چشمپوشی کرد به هر حال فرزند خلفاش (سینمای اکشن) همچنان بر پردهها جولان میدهد از حق نگذریم از ۹۵ به اینسو اکشنهای خوبی ساخته شده اما علمی-تخیلی چهطور؟ سرتان را درد نیاورم، کفهی ترازو به آنسو سنگینی میکند…
به گمانم آنموقع در فیلمها زندگی جریان داشت. فیلمهای امروز نه، چنگی به دل نمیزنند (بدیهیست که استثناها را باید کنار گذاشت). سینمای امروز را فراتر از ظرفیتاش تحویل میگیرند. بخشی از آن به لطف هرمنوتیک است. خدا بیامرزد پدرِ نیچه و هایدگر و دیگران را.
سلام
. سال نو مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشین امیدوارم که فیلمتون رو بسازید ، کتابتون رو منتشر کنید و همچنین توی مجله فیلم بیشتر بنویسید
—————
پاسخ: سلام . ممنونم محمد جان. بهترین رخدادها را برایت آرزو دارم
سلام به رضا کاظمی عزیز..
امیدوارم سال جدید سال پر بار و پر از سلامتی و مخصوصا پر از آرامشی یاشه ..
امیدوارم مشکلات مرتفع یشه و اولین فیلم بلند شما رو ببینیم ..
منم بتونم فیلم کوتاه اولم رو بسازم !
…
سپاس
بایت نثر قوی و دقیقت که بارها ازش یاد گرفتم..
مخصوصا در متونی که برای برادران کوئن و جیلان و سینمای روشنفکری نوشته بودی (گفتم که با انرژی بیشتری این قلم زنی رو ادامه بدید چون شخصا بارها مطالب شما رو به اشتراک گذاشتم با دوستان موافق و مخالف )
…
خوب باشی…یا علی ..
————
پاسخ: سلام حسام جان
سپاس برای مهرت
امیدوارم به آرزوهای کوچک و بزرگت برسی
هدیه ی نوروزی تان نمونه ی بارزی بود از اینکه اگر خودتان را دست کم نگیرید قطعا لایق بهتر از این نیز هستید.
با آرزوی سلامتی و موفقیت و دستیابی به هر آنچه مطلوبتان است :
سال نو مبارک
————-
پاسخ: ممنون کاوه جان
سال نوی تو هم مبارک. شاد زی، مهر افزون
درود بر «رضا»ی عزیزم… بارِ دیگر سالِ نو را خدمتِ تو رفیقِ شفیق و «لیلا» خانمِ گرامی شادباش میگویم… امیدوارم در کنارِ هم سالیانِ سال، شاد، تندرست و پیروز باشید…
دلام برایات خیلی تنگ شده…
جدا از اینها، اجرایات را هم خیلی دوست داشتم… به دلام نشست و چندینبار گوش دادم… کلک! نگفته بودی اینقدر خوب میخوانی…! 🙂
باید با هم بنشینیم و ترانههای پاپِ ماندگارِ ایرانی را زمزمه کنیم… :*
سالِ خوبی داشته باشی، عزیزم…
——————-
پاسخ: درود بر تو رفیق بامعرفت نازنین
آرزو میکنم امسال برایت سال پیروزی و تندرستی باشد
و کلی آرزوی خوب دیگر