در حاشیه‌ی سریال مدیری و اعتراض پزشکان

سریال در حاشیه یا «اتاق عمل» سابق مهران مدیری، طبق انتظار موجب نارضایتی پزشکان شد. رییس نظام پزشکی هم نامه‌ای به رییس صدا و سیما نوشته و اعتراض صنفش را به تصویر سیاه و منفی پزشک در تلویزیون یک بار دیگر علنی کرده. به نظرم رسید چند نکته را برجسته (های‌لایت) کنم و در مقام یک چوب دوسرطلا (سینما و پزشکی) خاموش نمانم:

– مهران مدیری چند سالی‌ست چنته‌اش خالی از خنده و نوآوری در عرصه‌ی طنز است. در ورطه‌ی خودبسندگی و مجیزخواهی گرفتار شده و طبعاً اطرافیان مجیزگو هم نمی‌توانند منتقدان خوبی برای او باشند. اهل فن بر این نظرند که روند فرودی مدیری با جدا شدن پیمان قاسم‌خانی از او (یا برعکس) شروع شده یا دست‌کم شتاب گرفته است. شخصاً با این نظر همراهم هرچند همکاری این دو عزیز همیشه هم شاهکار نیافریده. پس از قهوه‌ی تلخ حضور مدیری در شبکه‌ی خانگی آن‌چنان وجدآور و دل‌انگیز نبود. ته کشیدن کمدین، پدیده‌ای طبیعی است مضاف بر آن‌که وقتی دست‌مایه‌‌ی اصلی خندان یعنی شوخی با امور جنسی که همه‌ی کمدی‌سازهای زمین از آن بهره‌ی کامل می‌گیرند، در قلمرو ممنوع باشد، خنده گرفتن با شوخی‌های اجتماعی بسیار دشوار و به‌راستی ضخیم و یبوست‌زاست آن هم در شرایطی که خطوط قرمز سیاسی امکان گام برداشتن را به‌شدت محدود می‌کنند. چاره در لودگی است و ساختن تیپ‌های به‌شدت اغراق‌شده و کاریکاتوری (کاری که مدیری در آن کم نمی‌گذارد). در چنین شرایط قزمیتی، اعتراض پزشکان به سریال در حاشیه آخرین میخ بر تابوت کمدی‌ساز بی‌رمق این سال‌هاست. احتمالاً خود او هم مثل بنده درگیر این پرسش است که: در این سرزمین گل و بلبل درباره‌ی چه موضوعی می‌شود کمدی ساخت که به تریج قبای کسی اصابت نکند؟

– حساسیت پزشکان مشخصاً مربوط به سریال بی‌دروپیکر  و بی‌ارزش در حاشیه نیست. نطفه‌ی این نارضایت‌مندی فراگیر (به عنوان یک پزشک در متن این مناسبات هستم و از میانه‌ی میدان برای‌تان گزارش می‌ذهم) با رویکرد عجیب و عوام‌فریب وزیر ظاهرالصلاح بهداشت جناب دکتر‌هاشمی‌شکل گرفته است (هرچند در بستر یک شوخی سیاه، خود او در جریان ساخت این سریال اعتراضش را علنی و مدتی هم روند پروژه‌ی مدیری را آشوبناک کرد). جناب‌هاشمی‌در رویکردی که با مشی دولت دیپلمات‌‌مآب و سیاست‌ورز روحانی فرسنگ‌ها فاصله دارد و بیش‌تر یادآور دولت معجزه‌ی هزاره‌ی سوم است، به جای اصلاح نظام‌مند فساد موجود در بخش کوچکی از جامعه‌ی پزشکی (در بسیاری از جوامع دیگر کشورمان فساد بخش بزرگ‌تر و غالب است و پزشکان از این بابت به‌راستی روسفیدند) در باب مسائلی مثل زیرمیزی و… آن را در بوق و کرنا کرد و لشکرکشی رسانه‌ای راه انداخت و دست تطاول به روی هم‌صنفان خویش گشود و عجیب ناشیانه اندک اعتماد مردم به پزشکان را دود پراکنده کرد. خردمندان بر این باورند که موج احساسی برآمده از این عوام‌فریبی هرچند موجبات قهرمان‌‌‌بازی گذرای یک مدیر را فراهم می‌آورد اما در نهایت او مته به جان قایق خود گذاشته و باید سطل سطل گرداب خودساخته‌اش را خالی کند. بن‌مایه‌ی گستاخی بی‌حدومرز در حاشیه همان قهرمان‌بازی‌های جناب وزیر است که کار اساسی را وانهاد و به پوپولیسم چراغ سبز داد.

– نه فقط در ایران بلکه در تمام کشورهای عقب‌افتاده‌ی گرفتار شکاف گشاد طبقاتی، پزشکان قشری منفور برای عوام‌الناس‌اند. مردم با ایمانی راسخ، پزشکان را موجب اغلب بدبختی‌های موجود می‌دانند و محاسبه‌ی درآمد آن‌ها یکی از مشغله‌ها یا سرگرمی‌های‌شان است. پزشکان به دلیل داشتن شرایط مالی متوسط (با درآمدی بسیار کم‌تر از اغلب شغل‌های پول‌ساز) یک مشت دزد بی‌شرافت حساب می‌شوند در حالی که بنگاهی و دلال و بسازبفروش و پیتزافروش و جگرکی و لوله‌کش و سیم‌کش و بنا و نجار و آهن‌فروش و آجرفروش و طلافروش و پارچه‌فروش و کلاً اهل بازار و صراف و مکانیک و بقال و چغال و فوتبالیست و واسطه‌ و رشوه‌گیران پرشمار ادارات و بانک‌ها و نهادها و… که همه چندبرابر نود درصد پزشکان درآمد دارند جملگی شریف‌ترین موجودات‌اند و صاحبان همین مشاغل هم در کنار قشر متوسط رو به پایین و قشر محترم تهیدست، پزشکان را شیاطینی ملعون می‌نامند. اما نکته‌ی بامزه در رویکرد دوگانه (بخوانید دورویی) در مواجهه با پزشک است. اغلب مردم با پزشکان در نهایت احترام برخورد می‌کنند و در بدترین حالت به شکلی ناخواسته مرعوب جایگاه علمی‌آن‌ها هستند (به‌خصوص پزشکان باسابقه‌تر که مدرک‌شان را از دانشگاه پولی و غیرانتفاعی و چلغوزآباد و… نگرفته‌اند) اما تقریباً بیش‌تر همین مردم، به محض دور شدن از محدوده‌ی استحفاظی پزشک مورد نظر، او را لعن و نفرین می‌کنند و در بهترین حالت به باد تمسخر می‌گیرند. پزشکان هم از این واقعیت فرهنگی‌اجتماعی آگاه‌اند و چاره‌ای جز مدارا ندارند.

– حتما عده‌ای می‌رنجند اما پزشکی با هیچ شغلی قابل‌قیاس نیست؛ والاترین شغل است چون با جان آدمیزاد سروکار دارد و آدمیزاد بی‌جان اصلاً موضوعیت ندارد که به حیلت سیاست و عمران و اقتصاد و رفاه و باقی چیزها برسد. پزشکی دقیقاً شغلی مقدس است به همان معنای عوامانه‌ای که به خوردمان داده‌اند. باید بار سنگین هستی بر شانه‌های یک جراح در اتاق عمل یا تنهایی اندوه‌بار یک پزشک زحمتکش اورژانس را هنگام نجات جان یک هم‌نوع ببینید. باید دلشوره و اضطراب بی‌حدوحصر یک دانشجوی پزشکی در مواجهه با با مفهوم بیماری و اضمحلال و مرگ را تجربه کنید. باید احساس فرساینده‌ی غوطه خوردن در سیل بدبختی‌های انسان‌های دردمند را به عمق جان دریابید. آن قشر رو به انقراض پزشکان کراوات‌زده‌ی متمول لم داده بر مبل‌ ده‌بیست میلیونی در مطب شخصی را فراموش کنید. آن‌ها حتی دو درصد از کل پزشکان شاغل در سرزمین پهناور ایران نیستند. بسیاری از پزشکان به دلیل سوءتدبیر مسئولان در سامان‌دهی نظام پزشکی و بذل و بخشش مدرک پزشکی از هر دارغوزآباد، صورت‌شان را با سیلی سرخ نگه می‌دارند و به‌سختی جزو طبقه‌ی متوسط هستند. شاید یک پزشک عمومی‌با پانزده‌بیست سال سابقه‌ی کار درآمدی در حد یک کارمند باسابقه‌ی بانک داشته باشد اما با یک تفاوت اساسی: کارمند ساعت کاری مشخصی دارد و نیمی‌از شبانه‌روزش در اختیار خودش است اما پزشک بخت‌برگشته باید شب‌ها کشیک بدهد و پیوسته کم‌خوابی بکشد و روزی فقط یکی دو ساعت اوقات فراغت داشته باشد تا بتواند درآمدی نزدیک به آن کارمند بانک داشته باشد و البته از وام‌های بی‌بهره‌ی خاص کارمندان هم (که در کمال شگفتی چهار پنج ساله آن‌ها را صاحب خانه و اتوموبیل لوکس می‌کند) به‌کل بی‌بهره است!

– بدیهی‌ست که در این عرصه هم مانند تمام عرصه‌ها، آدم‌هایی فاسد و بی‌وجدان حضور دارند. چاره در فرهنگ‌سازی و نهایتاً بازرسی مدون و پیوسته و نامحسوس است. نتیجه‌ی شلوغ‌کاری و مردم‌فریبی در بزرگ‌نمایی فساد مالی اقلیتی از پزشکان و تعمیم آن به کل جامعه‌ی نگون‌بخت پزشکی (که کم‌ترین خیری از جوانی ندیده‌اند و در چهل سالگی به‌سختی یک‌پنجم درآمد یک لوله‌کش را دارند)، از بین رفتن اعتماد کم‌رنگ مردم به پزشکان است. بر این باورم که در زمینه‌ی اخلاق حرفه‌ای و شفافیت مالی، باید بسیار سخت‌گیرانه با پزشکان برخورد شود اما دلیلی ندارد این موضوع، نان سفره‌ی مردم باشد و باتومی‌شود در دست آن‌ها تا نفرت همیشگی‌شان از پزشکان را بیش از پیش متبلور کنند.

– سینما و تلویزیون در ایران موقعیت فضاحت‌باری دارد. ایران یکی از مسدودترین و ممنوع‌ترین کشورهای کره‌ی زمین است و دست فیلم‌نامه‌نویسان برای نوشتن به‌کلی بسته است. عشق و جنسیت را که از سینما حذف کنیم تقریباً نود درصد همه‌ی قصه‌های عالم را حذف کرده‌ایم. تحمل نقد خشونت را هم نداشته باشیم همان بلایی نازل می‌شود که بر سر کیانوش عیاری با خانه‌‌ی پدری‌اش آوار شد. از نابسامانی‌های اجتماعی هم که بگوییم مثل عصبانی نیستم‌ رضا درمیشیان به حبس می‌افتیم. در حوزه‌ی شوخی و کمدی هم با هر کس که شوخی می‌کنیم باید مراقب طوفان اعتراض‌ها باشیم و در وحشت تعطیلی و توقیف زندگی کنیم. سینما هیچ ربطی به عالم واقعیت ندارد. در عالم خیال همه چیز مجاز است. بداعت در شخصیت‌پردازی یعنی این‌که جنبه‌های نانموده و نامکشوفی از شخصیت‌ها را عیان کنیم. یک پزشک می‌تواند فاسد باشد همان‌طور که یک قاضی، یک پلیس، یک روحانی، یک معلم، یک نماینده‌ی مجلس و یک وزیر هم می‌تواند فاسد باشد و نمونه‌‌ی همه‌ این‌ها را در تمام این سال‌ها در کشور خودمان دیده‌ایم. اما حالا که جز پزشکان هیچ‌‌یک از اقشار نام‌برده را نمی‌توان در هیچ فیلمی‌فاسد نشان داد (گناهکاران فرامرز قریبیان یک استثنا بود)، توصیه‌ام به هم‌صنفانم این است که بی‌خیال اعتراض به سریال آبکی مدیری بشوند (که حتی یک ثانیه هم نمی‌تواند خنده به لب بیاورد مگر در نمایش پشت صحنه‌هایش که آن هم به خنده‌ی بازیگران می‌خندیم و حتما می‌دانید که تماشای خنده‌ی دیگران هم مثل خمیازه مسری است و لزوماً به دلیل خنده‌دار بودن اصل قضیه نیست) و بگذارند فتح بابی شود برای نقدپذیری حتی اگر کار از نقد گذشته و به هزل و لودگی رسیده باشد. بیایید یک جور دیگر به قضیه نگاه کنیم. طفلک مدیری مجالی برای جولان ندارد و در این هنگامه‌ی کفگیر و دیگ، پزشکان را تنها مأمن خود دیده است. به پاس روزهای پرشماری که این کمدی‌ساز بانمک خنده بر لب‌مان نشانده و حال‌مان را خوش کرده بیایید بی‌خیالش شویم، شاید دیگران هم از ما بیاموزند. بیایید از واکنش مازندرانی‌های خونگرم به سریال پایتخت یاد بگیریم که مثل بعضی اقوام با شمشیر آخته مترصد عربده‌کشی در پی هر اشاره و شوخی نیستند.  کدام‌یک در نگاه‌مان محترم‌‌ترند؟ آدم‌های وسیع‌القلب و بلندنظر یا عربده‌کش‌های خشن و زمخت همیشه‌مهاجم؟

پی‌نوشت: همان‌طور که از اغلب کامنت‌ها هم برمی‌آید ناراحتی اصلی مردم، درآمد پزشکان است. هر کس بابت کارش پول یامفت بگیرد نوش جانش است اما پزشکان اگر پول بگیرند مردم را می‌دوشند! به همین دلیل یک عدد پیتزا بیست هزار تومن است و ویزیت هشتاد درصد پزشکان ایرانی بالاجبار ۱۵ هزار تومن است. خواندن این لینک روشنگر را به همه کسانی که از پزشکان متنفرند پیشنهاد می‌کنم.  این‌جا

16 thoughts on “در حاشیه‌ی سریال مدیری و اعتراض پزشکان

  1. به الشخصه فکر مى کنم الان وقت مناسبى براى ساخت این سریال نبود با توجه به فوکوس فعلى جامعه روى این قشر و از همه بدتر اصلا من این سریال خنده دار نمى بینم. متاسفانه مهران مدیرى برگشت خوبى به صداو سیما نداشته. و متاسفم که این وسط قشر ما پزشکان قربانى و دست مایه این برگشت فجیع شدیم. این سریال فرسنگ ها با مرد هزارچهره فاصله داره. سریالى که شوخى هاى شیرینى هم با پزشکان اتفاقا داشت. در انتها ممنون پست واقعا خوبى بود.

  2. گرامی اتفاقا بیشتر پزشکانی که ما دیدیم و شما هم دیده اید در زمره همین کلاشین و کلاه بردارها هستند که در فیلم نشون داده میشه البته نکته شما و همکاران دقت نمی کنید اینست که در همین سریال هم مشخصا میگوید اینها پزشک نیستند بلکه کلاه بردار هستند، معمولا نیست پزشکان به چه چیزی اعتراض دارند. تنها پزشکان واقعی داستان که نشان داده شده ادم های شریفی بوده اند
    ——————————
    پاسخ: ممنون که نظرتان را با من در میان گذاشتید

  3. باز یکطرفه رفتی
    ۱- شوخیها بی اخلاقیهای دانشجوها و پزشکان بدلیل در دسرس قرار گرفتن رسانه ها برای مردم وانمود و تقدس پزشکی شکست
    ۲- بالا رفتن دانش مردم و در دسترس بودن اینترنت نشان میدهد پزشکان فقط بیماریهای ساده را می توانند درمان کنند و اصلا به پیشگیری وعوامل ان نمیپردازند
    ۳- انحصار و مافیای متخصصین در محدودیت پذیرش باید مورد اعتراض پزشکان عمومی باشد
    ۴- حرمت پزشکان خیلی وقته از دید مردم رفته مردم و تحصیلکرده ها مرعوب پزشکان نیستن کافیه با سرچ سایتهای انگلیسی و فارسی از بی اطلاعی یا سهو پزشک مطلع شوند
    ۵-تقریبا ما هیچ استرس و ریسکی در پزشکان نمیبینیم مرگ و میر عادی شده مگر دارای اضطراب و استرس که باید درمان شود باشند
    ۶- پزشکی در ایران مدتهاست منفور شده نه به خاطر وزیر به خاطر این که پزشکان نفهمیدند چه کردند با مردم
    ۷- کار را جوری کردید که دیگر خودتان مجبورید شغلتان را مخفی کنید و احترامتان را از دست دادید
    —————-
    پاسخ: کامنت شما ثابت‌کننده‌ی ادعای من در خصوص تنفر عمومی از پزشکان است اما ریشه‌شناسی ما با هم تفاوت ماهوی دارد. و در مورد بند آخر: بنده که هرگز شغلم را مخفی نمی‌کنم و همواره بابت پزشک بودن مورد احترام بوده و هستم و به فضل پروردگار خواهم بود

  4. هرچه تلاش کردم خویشتن‌داری کنم و این نیمچه کامنت را نگذارم، نشد. نمی‌خواهم آتش بیار معرکه شوم ولی به‌شخصه خاطره و دلِ خوشی از پزشکان ندارم (البته این تجربه و احساسِ شخصیِ من است، حواسم هست تا در دام مغالطه‌ی جزء به کل نیفتم).
    اکنون چند نمونه از تجربه‌هایم:
    در دوارن خدمت سربازی به بیماریِ پوستی مبتلا شدم؛ چند زخم روی صورتم همراه با سوزش، چیزی شبیه تبخال. پزشک پادگان گواهی داد تا نزد متخصص پوست بروم. متخصص پس از معاینه گفت: «چیزی نیست. زخمِ پوستیِ ساده‌ای‌ست زود خوب می‌شود.» نه دارو، نه درمان، نه توصیه… بله، بیماری بهبود یافت ولی جای زخم‌ها روی صورتم باقی مانده است! رفتار آن پزشک را درک می‌کنم، به هر حال شعارِ ضمنیِ برخی پزشکان در مواجهه با سربازان (مخصوصاً دیپلم و زیر دیپلم) این است: سربازان تشنه‌ی استعلاجی‌اند نباید به‌شان باج داد. پیش خود گفتم: درک‌ات می‌کنم دکتر، درک‌ات می‌کنم.
    فلاش‌بکی بزنیم به پیش از خدمت. به تشخیص پزشکان – که نظام وظیفه معرفی‌شان کرده بود – این بود که از خدمت معاف‌ام (نه معاف از رزم بلکه معاف دائم). در کمیسیونِ دوم یکی از پزشکان پس از دیدن پرونده و معاینه‌ی سرپایی، با لحنی طلبکارانه فرمود: «تو که چیزی‌ت نیست از منم سالم‌تری!» آن لحظه رفتارش برای‌ام قابل هضم نبود ولی پس از چندی دریافتم که آن‌ها هم به‌نوعی مأمورند و معذور. نمی‌توانند همه‌ی واجدین را معاف کنند. به دل نگرفتم. اما بعدها که فهمیدم همان پزشک محترم با دریافت ۵ میلیون تومان (سال ۸۶) یکی از دوستانم را معاف کرده است خونم به جوش آمد. ولی چه می‌شود کرد آن پزشک هم باید روزگار بگذراند دیگر. درک‌ات می‌کنم دکتر، درک‌ات می‌کنم.
    شغل پر خطری دارم، مراجعه به پزشکان به دلیل آسیب‌دیدگی برای‌ام عادت شده (البته بنا دارم تا هلاک نشدم و از هستی ساقط، شغلم را عوض کنم). روزی در حین کار براده‌ی آهن داغ (ما می‌گوییم «سنگ») توی چشمم رفت. به پزشک مراجعه کردم پس از معالجه قطره‌ای برای‌ام نوشت. اما پس از مصرف هر روز چشمم سرخ‌تر و سوزناک‌تر می‌شد پیشِ پزشک دیگری رفتم و داستان را برای‌اش شرح دادم. نگاهی به قطره کرد و آن را پرت کرد توی سطل زباله و نسخه‌ی دیگری برای‌ام پیچید! به هر حال پزشکان هم انسان‌اند دیگر، اشتباه می‌کنند. درک‌ات می‌کنم دکتر، درک‌ات می‌کنم.
    روزی دیگر، گردن و مچ دست راستم طیِ مدتی به دلیل فشار کاری، متورم شد و دردناک. نزد پزشک رفتم (شناخته شده بود و مدرک‌اش از آمریکا) دستم را معاینه کرد و فرستادم سی‌تی اسکن. پس از مشاهده‌ی عکس‌ها مولتی ویتامین، پماد آیس و آمپول روکامیکس تجویز کرد. چند هفته گذشت، بدتر شد که بهتر نشد. داستان را برای یکی از آشنایانِ آشنایان‌مان (که او هم پزشک بود) بازگفتم. به دستم نگاهی کرد و گفت این‌که به سی‌تی اسکن نیازی نداشت، بافتِ نرم است باید بروی ام.آر.آی! به گمان‌ام کار کارِ آمریکایی‌هاست، به پزشکان ایرانی راه حل‌های الکانه یاد می‌دهند و آدرس غلط. شک ندارم که تشخیصِ غلط آن پزشک هم ناشی از دسیسه‌ی اجنبی‌ها بود. درک‌ات می‌کنم دکتر، درک‌ات می‌کنم.
    ولی با همه‌ی این‌ها، مخلصه هر چه دکتره! «هر که را شناختم، بخشیدم».

  5. به ندرت با پزشکی برخورد داشتم که با توصیفات شما هماهنگ باشد.پزشکی یک شغل مقدس برای نجات جان بیمار و بعد ریختن اشکی در تنهایی نیست.یک بیزنس پولساز و راهی برای دوشیدن مردم و ورود به بازار و تجارت است.این اتوپیایی را که فرمودید ما در همکارانتان ندیدیم.انشالله شما باشید.

  6. خاطره‌ی سال‌های دورِ او برای من فراموش‌نشدنی‌ست. متأسفم که دیگر آن اعتبار سابق را ندارد. کجاست شب‌هایی که تلویزیون «مهران مدیری» داشت، نه «جُنگ۷۷»، نه «ببخشید شما؟»، نه «پلاک۱۴»؟

  7. سلام،دکتر جان،به نظر من تنفر عامه ی مردم از پزشکان بیشتر از شکاف گشاد طبقاتی،اهمال و سهل انگاریهایست که خواسته یا ناخواسته از طرف پزشکان در درمان صورت می پذیرد.
    ———————
    پاسخ: با نظرت کاملا مخالفم. نسبت به سایر مشاغل کاستی‌های پزشکی بسیار اندکه. از بقالی سر کوچه که مثل حیوون با آدما برخورد میکنه تا پلیس سر چارراه بگیر و برو جلو. هیچکس کارشو حتی به اندازه پنج درصد هم درست انجام نمیده

  8. دکتر،روی هم رفته با همه ی اختلاف ها،مجبورم بگم بدجوری خوب می نویسی!ولی اونجا که گفته بودی در عالم خیال(سینما) همه چیز مجاز است رو من قلبن گفته بودم!!!!!

  9. پی‌نوشت و لینکی که به پایان پست افزودید بحث را به جاهای خوبی کشاند. به گمانم حساسیت و کدورتِ مردم نسبت به پزشکان ناشی از شرایط و اقتضائات حرفه‌ی پزشکی، و نیز فرهنگ این مرزوبوم است. پزشکان به حکم شغلی که دارند روزانه (و شبانه) با مردمانی از قشرها و طبقه‌ها، و با سنین و جنس‌های گوناگون سروکار دارند: از مدیر و مالک گرفته تا کارمند و کارگر، از پیرزن و دختربچه گرفته تا پیرمرد و پسربچه، از شهری و روستایی گرفته تا گرگانی و تهرانی؛ تا جایی که اطلاع دارم حتی نخبه‌ترین پزشکان هم در مقطعی از دوارن تحصیل و یا حرفه‌ای خود، از چنین قاعده‌ای مستثنا نبوده و نیستند. از این نظرگاه، به‌ندرت می‌توان رشته‌ای را یافت که با پزشکی قابل‌قیاس باشد؛ به‌ویژه این‌که تحصیل در رشته‌ی پزشکی و فراگرفتن حرفه‌ی طبابت صبر و شکیبایی و ممارست فراوان می‌طلبد.
    و اما این ربط‌اش با فرهنگ چیست؟ به باور داریوش شایگان هم‌وطنان ما هم‌چنان دارای ذهنیت رعیت‌مآب هستند و هنوز شهروند نشده‌اند (قدر مسلم او همه را با یک چوب نمی‌رانَد و مرادش اکثریت است). من این گفته‌ی شایگان را وام می‌گیرم و برداشت شخصی‌ام را با مثالی روزمره بیان می‌کنم. رفتار اکثر قریب‌به‌اتفاق ارباب‌رجوع‌ها با کارمندانِ (به‌خصوص بلندپایه) اداره‌ها و سازمان‌ها را در نظر آورید که رئیس رئیس می‌گویند و تا کمر دولا می‌شوند اما قلباً دوست دارند که سر به تن‌شان نباشد. این نوع رابطه البته به «حقِ احترام»ی که کارمندان طالب آن‌اند هم برمی‌گردد ولی این میزان ثنا و ستایش بیش از آن‌که ناشی از چاپلوسی باشد یادآور نظام‌های فئودالی است. رعیت در پیشگاه ارباب، به‌ناچار فروتن می‌نماید اما در نهان سرورستیز (نه به معنای آنارشیستی‌اش) است و دق‌ودلی خویش را اغلب با لعن و نفرین و شایعه‌پراکنی خالی می‌کند.
    آیا برخی از مردمان، رابطه‌شان با پزشکان چنین نیست و چنان نمی‌کنند؟
    پی‌نوشت: این را هم اضافه کنم که مطلبی که ما را بدان ارجاع داده بودید، ضمن بیان کردن برخی واقعیت‌ها، حاوی سفسطه‌ای ناخواسته بود، چون سفسطه‌اش کل منطق متن را زیر سؤال نمی‌برَد و ناخواسته هم هست سفسطه‌اش قابل اغماض است و مطلب‌اش پذیرفتنی.

  10. فارغ از بحث سریال بی محتوای مدیری، در خصوص پزشکان باید این مطلب را عرض کنم که جدای از پزشکانی که برای نجات جان بیماران زیرمیزی دریافت می کنند و قطعاً شمار اندکی از کل جامعه پزشکی رو تشکیل میدهند که عمل نکوهیده و مذمومی است، باید در نظر گرفت پزشکان باهوشترین، با استعدادترین و البته سخت کوش ترین قشر جامعه اند. کماکان پایینترین رتبه های کنکور می توانند پزشکی را در دانشگاههای معتبر تحصیل کنند. باید از نزدیک درس خواندن یک دانشجوی پزشکی رو دید تا متوجه سختی های این حرفه شد. به نظرم حداقل سن یک پزشک برای رسیدن به پول و درآمد خوب بین ۳۵ تا ۴۰ سالگی و البته به شرط اخذ تخصص و فوق تخصص و داشتن سرمایه اولیه برای مطب زدن و حاذق بودن و البته داشتن سواد کافی و دست سبک!!! هست. که این فاصله درآمد زایی با دیگر فارغ التحضیلان رشته های دیگر موجب عقب افتادن پزشکان از درآمدزایی شده، پس باید به نحوی این فاصله ایجاد شده از سایر راه ها پر بشه، واینجاست که پزشکان هم وارد سایر شغل های غیرمرتبط میشوند، فرآیند مطالعه مستمر هم کم کم فراموش میشه، رسیدگی به بیماران کمتر و ویزیت ها کوتاهتر و مختصرتر میشود. مردم از خدمات گران و نامناسب ابراز نارضایتی میکنند و پزشکان از سختی های که متحمل شده و بازدهی نامتناسب با خدکاتشون شکایت دارند.

  11. بانوی چشم پزشک بسیار شناخته شده ای در یکی از شهرهای غربی کشور با تجویز نادرست آمپول شبکیه چشمان عمویم را فاسد کرد در اوج جوانی و در حالیکه چند هفته بعد پدر میشد برای همیشه از دیدن “دنیا” محرومش کرد. پزشک یاد شده فارغ التحصیل چلغوز آباد نبود جناب دکتر کاظمی، در همان دانشگاه شما تحصیل!! کرده بود و بورد تخصصی اش را هم از لیدز انگلستان گرفته بود.
    ——————
    پاسخ: حتما در چنین مواردی باید شکایت کرد و پی‌گیر شکایت بود. پزشکی همیشه از این عوارض دارد و قابل پیش‌بینی نیست و لزوما هم اشکال مربوط به دانش پزشک مربوطه نیست. همن قرص کوتریموکسازول که بسیار تجویز می‌شود ممکن است از هر میلیون نفر در یک نفر موجب سندرم استیونس جانسن شود و طرف را تا کام مرگ ببرد. این سندرم را یک جست‌وجویی بفرمایید. چه کسی می‌تواند پیش‌بینی کند؟ اصلا بر اساس چه معیاری می‌شود پیش‌بینی کرد؟ تفاوت علم تجربی و علم ریاضی همین است دیگر. خدا نصیب کسی نکند. بابت مشکل عموی شما هم به‌شدت متأسف شدم و با شما ابراز هم‌دردی می‌کنم.

  12. عالی بود، رضا جان؛ عالی…
    بدا به حالِ ما مردم که نگاه‌مان به خیلی از کارها و شغل‌ها و تخصص‌ها، ساده‌انگارانه و بدونِ آگاهی از زیر و بمِ مناسباتِ علمی و کاریِ آن رشته‌ها و تخصص‌ها است. افسوس که دربارۀ برخی کارهای به‌ظاهر دهان‌پُرکُن و باکلاس این نگاهِ نادرستِ یک‌سویه و سطحی وجود دارد و تلطیف هم نمی‌شود…

  13. آقا این «اشتراک خوراک» باگ می‌ده و کدهای HTML سایت رو، رو می‌کنه. و این‌طوری امنیت سایت به خطر می‌افته.

  14. اراجیف بنده رو ببخشید. از اهل فن پرسیدم آن‌چه درباره‌ی اشتراک خوراک گفتم اشتباه بود نمایش XML طبیعی‌ست و مشکلی ایجاد نمی‌کند.
    در ضمن سعی می‌کنم این آخرین کامنتم برای این پست باشد. ان‌شاءا… در پست‌های بعدی با کامنت‌های جدید در خدمت‌تان خواهم بود
    ————–
    پاسخ: اختیار دارید. شما عزیزید. اگر از دوستان‌تان کسی اهل فن است و به امور مربوط به وبسایت و وردپرس آگاهی دارد لطفا پیوندی میان من و ایشان برقرار کنید تا در مواقع بحرانی از ایشان کمک بگیرم

Comments are closed.