شعرم نمیآید
سر این کوچههای قرق
تو را خیال میکنم…
نمیآیی
اینجور وقتها
از عطر موی تو نوشتن
دروغ چرا؟ لاف است
یادش بخیر
روزی روزگاری
از چنگ این همه خوشبختی سر میخوردیم
یک لقمه نان و پنیر بود
دور هم میمردیم
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
محشر بود. چه طعم غریبی داشت شعرت رضا.
موافقم با علی جعفرزاده. حس و حال غریبی دارد این شعر
…و حالا دور هم چه می کنیم؟!
میاد یه روز.
امروز بعد کلی مکافات بلاخره تونستم خیلی اتفاقی شماره اسفند مجله فیلمو گیر بیارم.سوالی داشتم،چرا نظر سنجی از منتقدا درباره فیلمای جشنواره انجام نشده؟نکنه…؟اکرا م و تکریم و…
——————-
پاسخ:جشنواره بیست و ششم تمام شد و مجله در این تاریخ زیر چاپ میرود. پروندهی مفصل جشنواره را در شمارهی نوروز بخوانید
سلام
پهن کردیم
لنگو میگم
پیش پای شعرت رفیق
اومده پایین
فکو میگم
اینجور وقتا
عطر رفاقتت همه آسمون
قلبمو میگیره
راضیم به رفاقتت رضا
——————-
پاسخ:داغونم کردی رفیق. همیشه بزرگ مایی.
عالـــــــــی