نوشتن دردی دوا نمیکند. درد چیرهتر از این حرفهاست. این درد ربطی به خوشیهای حقیر زندگانی ندارد. ربطی به تجربهی بد زیستن در خفقانی غریب ندارد. ربطی به انزوای ناخواسته یا خودخواستهی روشنفکرانه ندارد. دست شستن از نوشتن، فعلی ضدپیامبرانه است. انکار ایثارگرانهی رسالت انسان است. محصول بیداری از کابوس در سکوت خوفناک شب است.
مات و بهتآلود به گرداگردت مینگری و بر پویش بیهوده در متن نکبت و خشونت چشم میدوزی. ایمان میآوری که آدمیزاد به دورانی سراسر دگرگون پا گذاشته. تو معاصر انقراض و انحطاط زمینی. در این تقلای شتابناک، فرصتی برای درنگ نیست. جانداران زمین گرد میانگین در چرخشاند. بلندبالا که باشی سرت را میزنند و خردقامت اگر، چند تکه آجر زیر پایت میگذارند تا آرمان انسان آخرالزمان شکل بگیرد. انسان مدارا و میانگین.انسان میانمایه. همهچیزدان نادان. زمین کورهراه سراشیب است به مغاک نیستی. نه شعبده، نه معجزه، ای داد… کلمه را هرگز چنین بیچاره نپنداشته بودم.
آنک پیامآور واپسین روز زمین. خسته از ستیغ تنهایی به کوهپایه دلتنگی روانه است. قصهای دارد: ملالانگیز، به تلخناکی زخم تاریخ کرخت انسان. گفتنی نیست.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
اگرچه از نگفتن و ننوشتن، سخن به میان آوردید
و تا بدینپایه تلخ و سهمگین
که از توان خارج است…
با اینهمه، خوشحالم از اولین بهروزرسانیِ
«کابوسهای فرامدرن» در ۱۳۹۵.
پیروزی، سربلندی و حال خوبتان را آرزومندم
پژمان الماسینیا