شطرنجباز به هنگام بازی تنهاترین انسان روی زمین است. دلشورهی تنهایی، ذهن و روان را سخت و مصمم میسازد. مصمم از خانوادهی تصمیم است و شطرنج آوردگاه تصمیمهاست، هر یک بسته به جان. شطرنجباز بزرگ، در تنهایی و خلوت جدوجهد میکند و در هنگام نبرد هم به عادات تنهایی رجوع میکند گرچه در سالنی پر از پچپچه و غژغژ میز و صندلی و انرژی نهچندان مثبت چشمهای ناظرانی که مثل بختک بر میز سایه میافکنند و ظاهراً قانونی هم جلودارشان نیست اما شطرنجباز بزرگ نه آنها را میبیند و نه کسی را که روبهرویش نشسته. مغروق صحنهای است با موجوداتی بیجان اما تشنهی حرکت. هیچ آموزگاری نمیتواند آن خلوت زیبا را چنانکه در تنهایی متجلی است بازسازی کند. در خلوت است که آدمیزاد پیش از دودوتاچهارتا و محاسبه شاخهها، اول خودش را محاسبه میکند که بداند با خودش چند چند است؛ که بازی شطرنج، بازتاب اعماق روان و پنهانترین لایههای شخصیت شطرنجباز است. اینها را تنها در مدرسه تنهایی و خودشناسی میشود آموخت. از دل هر اشتباه و هر شکست میتوان به تحلیل شخصیت خویشتن رسید. آیینی چنین ژرفاندیش، از گوهر ذن است. پویشی بیپایان در سلولی انفرادی است. یک شطرنجباز بزرگ احتمالاً همان باید باشد که سهراب گفت: وسیع باش و تنها و سربهزیر و سخت.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز