بر رخوت بیهودهی این دفتر باطل
خطی بزن و فصل پریشانی من باش
بالای سر خانهی من سایه کن ای بغض!
نمنم بزن و همدم ویرانی من باش
چون قصهی دلتنگی یک ابر بهاری
دل باز کن و فرصت بارانی من باش
من تشنهترین زائر مرداد تو بودم
شهریور تدریجی و طولانی من باش
ای سردترین خاطرهی غربت پاییز
تفسیر خوش آیهی پایانی من باش
من خسته و تسلیم ولی چشمبهراهم
آرامترین خواب زمستانی من باش
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز