بغضی که رها نمیکند… تا همیشه. شکوه علفزار یکی از تلخترین فیلمهای محبوبم است. آن را زیستهام… و همین، درد است… که رها نمیکند.
What though the radiance
Which was once so bright
Be now for ever taken from my sight,
Though nothing can bring back the hour
Of splendor in the grass
of glory in the flower
We will grieve not, rather find
Strength in what remains behind
اگرچه تلالو آفتاب
که زمانی چنان درخشان بود
اکنون برای همیشه از من گرفته شده
اگرچه هیچ چیز نمیتواند مرا برای ساعتی
به شکوه علفزار، به طراوات گل بازگرداند
اما غمی نیست
چون در ادامهی راه توانی دوباره خواهیم گرفت…
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز