برای م. م
ببین هنوز جای تو تنگ نیست
حتی اگر نیم متر مربع
با کلهی تراشیده مثل منصوریان
فنگ صبحگاه هم که باشی
هنوز سایهبان هزار مورچهای
این چند وقت که نبودی
من باز هم شعر گفتم
ببین
باز هم
سر سایههای تابستان دعوا بود
سر ردپای تو بر کوچههای تمرگ
سر تأویل شعرهای سوکزدهات
آب خنک بسات است
از چای بهار هنوز کمیمانده
تو از کوه برگشتهای
خستهای
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
خوب بود.
مثه روحیه دادن مامانها شب قبل از کنکور
تو میتونی پسرم تو میتونی
البته این برداشت من بود.
قبلتر پای شعرهایتان کامنت نگذاشته بودم تا پرتوپلا نگفته باشم ولی اینبار فقط اینکه از «باز هم…» به بعد را دوست داشتم و این تعبیر «…مثل منصوریان» انگارجور نمیشد با بقیه.. نچسب بود به نظر من!
———————
پاسخ: آخه نباس با ذهنیت شما جور بشه که، باید با ذهنیت خود شاعر جور بشه. کلهی دوستمو تراشیده بودن عینهو منصوریان و خودشم استقلالی و عاشق منصوریان بود.