شعر: تموز

 

سر دست می‌روی

سر و دست می‌شکنند

وسط وسطای تیر و تشنگی

یک جرعه خاکشیر

عرق می‌کند تن نحیف لیوان

در ازدحام تن‌های خرد و خاکشیر

من تشنه‌ام برادر

من خسته‌ام برادر

شعاع عمود آفتاب

تنهایی‌ام را توی این پیاده‌رو نشانه رفته


3 thoughts on “شعر: تموز

  1. این روزها تن خرد و خاکشیر، تشنه و خسته و جدال با شعاع آفتاب چقدر به من نزدیک است

Comments are closed.