شمارهی ۴۳۲ (مهر ۹۰) مجله «فیلم» امروز منتشر شد و از یکشنبه روی پیشخوان است (امان از این تعطیلیها). شمارهی بسیار پرباری است با کلی مطلب خواندنی و از جمله «سایهی خیال»ی دربارهی ترمیناتور که دوست عزیزم مسعود ثابتی زحمت گردآوریاش را کشیده و خودش هم مطلبی درجهیک در آن نوشته. این حقیر سراپاتقصیر هم در «مباحث تئوریک» این شماره مطلبی دارم که به گمان خودم یکی از بهترین نوشتههایم تا به امروز است. یادداشتی هم در بخش «خشت و آینه» دارم که به بهانهی یادداشت شمارهی قبل استاد عزیزم آقای مهرزاد دانش نوشتهام.
در ضمن در شمارهی ۴۳۱ (ویژهی روز ملی سینما) هم پنج یادداشت دربارهی بازیگران و نقشها نوشته بودم که در این صفحهها قرار دارند: ۹۱، ۹۳، ۱۰۳، ۱۰۵، ۱۱۶
مینویسم تا خوانده شوم و با کسانی که کارهایم را دوست ندارند، کاری و سخنی ندارم. زور که نیست.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
سلام.ببخشید بخش “سایه ی خیال” دیگه دست امیر قادری نیست؟
—————
پاسخ: سلام. بیاطلاعم.
رضا جون یه یک سالی میشه که دور مجله فیلم رو خط کشیدم اما از نوشته هات که لذت میبرم.
راستی اینی که گفتی “مینویسم تا خوانده شوم و با کسانی که کارهایم را دوست ندارند، کاری و سخنی ندارم. زور که نیست.” یه کم به دلم نشت ، نمیدونم چطوری بگم ، بیخیال…
—————
پاسخ: بیخیال
به سعید: کل دنیای سینما دست این گنگسترهاست… از تارانتینو تا آمریکن پای
دیگه وقتی رضا کاظمی تواضع و فروتنی بخرج بده و لفظ “حقیر سراپاتقصیر” رو بکار ببره که در حالت عادی فرسنگ ها با ادبیاتش فاصله داره، نشون میده یه اتفاقی افتاده! باید منتظر یه متن شاهکار بود! D:
————
پاسخ: اون عبارتو که محض مزاح نوشتم.
of course… i was just kidding
سلام آقای کاظمی.
یک سوال:
آیا با چاپ شماره جدید مجله فیلم اجازه ی ارائه مطالب و مصاحبه های شماره قبلی در وبلاگ شخصی از نظر حقوقی مانعی دارد؟یا با ذکر منبع بلا مانع است؟
—————
پاسخ: سلام. کلا ممنوع است مگر برای نویسندگان مطالب آن هم بعد از دست کم بیست روز. البته یادداشت های کوتاه مستثنا هستند
ممنون
مطلب بسیار خوبی بود و از پنجره ی درستی به قضیه نشانه شناسی اشاره کردید.. با اجازه من یک نکته ی دیگر اضافه می کنم که البته به موسیقی ارتباط دارد و آن هم درباره ی موضوع “موسیقی تصویری” است.
عده ای اعتقاد دارند که موسیقی می تواند تصویری باشد؛ به این معنی که با شنیدن آن، فضاهایی یک جنس در ذهن مخاطب های گوناگون ایجاد شود که با وجود تفاوت در جزئیات آفرینش هر تصویر، اتمسفر حاکم بر آن یکسان است.
ولی به نظر من حتی آن فضاهای کلی هم ریشه در پیش فرض های ذهنی دارد و نمی توان در حوزه ای با این وسعت، چنین تعمیم هایی صورت داد.
مثلا با گوش دادن چهارگانه ی فصول Vivaldi قاعدتاً باید فضای هر فصل در ذهن تداعی شود ولی اگر این قطعات بدون نام بودند و قرار بود به صورت تصادفی به آن ها گوش دهیم، باز هم چنین تصویری شکل می گرفت؟… اصلا آیا انتساب آن ها به فصول مربوط، ممکن می بود؟
(تأثیر آهنگ بر روی تصویر)
…
عکس این قضیه نیز وجود دارد:
برای مثال از stereotype-های شکل گرفته در ژانرهای وحشت یا نوآر نام برده می شود که امروزه فضای کلی آن برای ما شناخته شده است. یعنی شنیدن ترکیب خاصی از نواها و نت ها چنین فضایی را یادآور می شود.. اما اگر امروز یک موسیقی متن را “مناسب” (و در بعضی مواقع مصداق) با ژانر وحشت یا نوآر می دانیم، آیا به این دلیل نیست که طی سال ها این نوع موسیقی را بر روی تصویر منتسبش دیده و آن را به صورت یک قرارداد ناخودآگاه “مصداق” چنین فضایی پنداشته ایم؟… پس تکلیف نمونه های متناقض چه می شود؟.. مثلاً سوت های ممتدی که در آثار کوروساوا، افتتاحیه ی “خون به پا خواهد شد” و سراسر فیلم “میانبر میک” گنجانده شده و (بنا به این قراردادها) کاملا مخوف و ترسناک جلوه می کند، چگونه در کاربردی دیگر به کار رفته است؟
(تأثیر تصویر بر روی آهنگ)
بنابراین فکر می کنم به دلیل همین پیش فرضهای ذهنی – که ممکن است کاملا ناخودآگاه باشد – و شما هم به خوبی به آن اشاره کردید، “موسیقی تصویری” با معنای ذکر شده در بالا نمی تواند فرضیه ای منطقی باشد.
نوشته هایت را دوست داریم و می خوانیم و یاد می گیریم و کارها و سخنها باهات داریم رفیق
———–
پاسخ: چوب کاری نفرما برادر. شما حق کسوت داری بر ما.