نگاهی به فیلم “من شیطان را دیدم”

این نوشته پیش‌تر در مجله فیلم منتشر شده

من هم دیدمش، خود خودش بود

بی‌تردید سینمای کره یکی از سردمداران فیلم‌های خشونت‌بار و اسلشر است و این موضوع در سال‌های اخیر روندی آشکار و غیرقابل انکار دارد. این رویکرد گاه در قالب فیلم‌های ژانر وحشت بروز کرده و گاه در بستر فیلم‌های جنایی و پلیسی جا گرفته است. من شیطان را دیدم تلفیقی از این دو گونه‌ی  سینمایی است که البته این بار کفه‌ی  ترازو به سود یک روایت جنایی و پلیسی سنگینی می‌کند. تحلیل چرایی نمایش این حجم از خشونت و وحشی‌گری، نیازمند رفتارشناسی اجتماعی کره‌ای‌ها در این سال‌هاست و در این یادداشت کوتاه نمی‌گنجد. حتی فیلم‌های مهم و ژرف‌اندیشانه‌ی  سینمای کره که خیلی‌هاشان را می‌توان فیلم‌هایی لطیف و شاعرانه دانست خالی از خشونت و خون و زخم نیستند؛ شاهد مثالش فیلم‌های کیم‌کی‌دوک و پارک چان ووک است. من شیطان را دیدم هرچند سبعیت را به حد مهوع فیلم‌هایی مثل ایچی قاتل نمی‌رساند ولی باز هم تماشایش دل شیر می‌خواهد.

مین ـ سیک چوئی که در ایران با نقش‌آفرینی درخشانش در فیلم‌های هم‌کلاسی قدیمی و بانوی انتقام شناخته می‌شود ـ و نگارنده، فیلم فایلان را با بازی او یکی از بهترین آثار سینمای جهان در دهه‌ی  ۲۰۰۰ می‌داند ـ در این فیلم جلوه‌ای هولناک و فراموش‌نشدنی از یک قاتل سادیست به نمایش می‌گذارد. تقابل این جانی روان‌پریش با پلیسی که به گمان خود می‌خواهد با گرفتن انتقام قتل همسرش به تسلای خاطر برسد، سرشار از تنش و فراز و نشیب است و آخرین رویارویی این دو، ما را با معنایی نو از حقیقت تلخ و گزنده‌ی  شر آشنا می‌کند؛ دامنه‌ی  اثر اهریمن و نفرین دوزخی‌اش بر زندگی چنان گسترده است که حتی انتقام هم داغ و زخم فقدان رفتگان را التیام نمی‌بخشد. من شیطان… کیفیت هولناک و ددمنشانه‌اش را نه از زامبی‌‌ها یا قصه‌های ماورایی که با اتکا به ویرانگری‌های یک ذهن مخدوش و روان بیمار به دست آورده است.

با این همه، آن‌چه فیلم را از آثار مشابه با موضوع قتل‌های زنجیره‌ای و سادیستیک و یا تعقیب و گریز دوئل‌وار قطب‌های خیر و شر داستان متمایز می‌کند، کیفیت حضور قطب شر و شیوه‌ی  به‌ظاهر منفعلانه‌اش در بخش زیادی از قصه است؛ او در همه‌ی  رویارویی‌هایش با پلیس عاصی و انتقام‌جو که به انگیزه‌ای شخصی و فراتر از محدوده‌ی  اختیارات قانونی خود‌‌ به سراغش آمده، تحقیر می‌شود و به‌ظاهر بازنده است ولی ایمانش به نیروی ویرانگر اهریمنی و شرارت آن‌چنان راسخ و غبطه‌برانگیز است که معادله‌ی  قصه را بر هم می‌زند و موضوعیت انتقام را بی‌معنی می‌کند. آخرین جمله‌های او خطاب به پلیس، تیر خلاصی بر روایت کلاسیک یک انتقام شخصی است.

هرچند نشانه‌‌های اندکی برای پرداخت کاراکتر قاتل و هویت بخشیدن به او به چشم می‌خورد (مانند گیتار زدنش، علاقه‌ی  قدیمی‌اش به شکل دادن یک گروه تروریستی) ولی این‌ها بسیار معدود و کم‌رنگ هستند و برای ریشه‌یابی اختلال شخصیتی او و یا چندوجهی کردن کاراکترش تلاش چندانی به کار نرفته است. این البته نه کاستی فیلم که ویژگی آن است. قرار است این بار مظهری از شیطان و صدور بی‌وقفه و بی‌بهانه‌ی  شر از او را در پوسته‌ای انسانی ببینیم و من شیطان را دیدم این را تمام و کمال پیش روی‌مان می‌گذارد.  

3 thoughts on “نگاهی به فیلم “من شیطان را دیدم”

  1. سلام
    فیلم واقعا هولناکی بود . اینکه چرا کره ای ها تا این حد زیبا اینگونه فیلم ها رو می سازند ، جدا نیاز به یک بررسی گسترده داره. خشونت شاعرانه ای که فقط در فیلم های هانکه ، کرننبرگ و پولانسکی میبینیم در فیلم های کره ای به حد اعلایی میرسند.
    ———–
    پاسخ: سلام. خشونت شاعرانه… بله.

  2. سلام.
    این نوشته‌تان را پیش‌تر در خودِ مجلّه خواندم. ولی چی شد، بعدِ مدّت‌ها، تصمیم گرفتید چند تا یادداشتِ فیلم را یک‌جا منتشر کنید؟ می‌خواهم بگویم جالب بود برای من.
    ———
    سلام. یک دفعه پیش آمد و گفتم بد هم نیست.

  3. چه‌خوب. انگار که اعضای قدیمیِ سایت‌تان (یادداشت‌های فیلم) بعدِ یک مُرخصیِ بلندمدّتِ دسته‌جمعی برگشته باشند. جای‌شان خالی بود واقعا.

Comments are closed.