جشنواره فجر سال قبل (۱۳۹۰) از یک جهت برایم بسیار خاطرهانگیز بود. جشنواره شروع شده بود که خبر رسید آنگلوپلوس فوت کرده. آقای گلمکانی گفت «انگ خودته بنویس و یک گفتوگو هم ترجمه کن.» من هم قبول کردم اما نمیدانستم چه دردسری به جان خریدهام. تک تک روزهای جشنواره باید بابت این مطلب جواب پس میدادم. وسط تماشای یک فیلم در جشنواره ناگهان استاد زنگ میزد و با حرص و جوش میگفت «پس چی شد مطلب؟» کارم شده بود اینکه بین فیلمها سریع خودم را به خانه برسانم و فیلمهای آنگلوپلوس را برای مرور ببینم. فیلمهای جشنواره را حالا از یاد بردهام اما طعم خوش آنگلوپلوس دیدن در تهران سرد و برفی پارسال لابهلای فیلمهای جشنواره و این حس متناقض شاهکار و مزخرف دیدن همزمان را هرگز از یاد نخواهم برد. دشواریاش هم خاطره شد و مطلبی از من به یادگار ماند. هرچند در آن شلوغی بیهوده یادداشتهای جشنوارهای این نوشته برای کسی ابدا مهم نبود. مهم هم نیست. برای دل خودم و فیلمساز محبوبم نوشتم و راضیام.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
چرا از بین رفته؟ به خوبی خاطرم هست؛ تمامش رو!
کاش به جای جشنواره فیلم های آنجلوپولوس را در همه سینما ها هر روز نشانمان می دادند.
آن نوشته تان فوق العاده بود . یادم می آید که چقدر ناراحت بودم که مجله فیلم پرونده مفصل تری را برای این کارگردان بزرگ تدارک ندید .
آقای کاظمی گرامی
نقد استاندارد ” اسمان زرد کم عمق ” بماند برای بعد . اما کوتاه میخواهم بگویم که چرا از نظرم فیلم بدی است .
فیلم فاقد فیلمنامه ای جذاب برای یک فیلم سینمایی است . داستان و روایت مشخصی ندارد . بیست دقیقه ی ابتدای فیلم تنها به گفت و گو های بی اتفاق میان غزل و شوهرش اختصاص می افتد و تنها از دقیقه ی ۳۰ به بعد است که کارگردان یادش می افتد که باید به ماجراهایی که به آنها اشاره کرده است بپردازد و بعد در حالی که به صورتی غیر خطی روایت را ادامه می دهد- که در یک ساختار نیرومند می توانست امتیازی برای این اثر به حساب آید- هر از چندی به جزئیات مورد علاقه ی کارگردان اشاراتی می کند.
در این میان کم نیستند وقایعی که بدون هیچ توجیه دراماتیکی در میانه راه مطرح می شوند و بدون اینکه معلوم بشود چه نقشی در داستان دارند گم می شوند. یکی از این ها باردار شدن غزل است. معلوم نمی شود این که غزل بچه دار شود یا نه چه تاثیری در قصه داشته است یا قرار بوده داشته باشد؛ چنان چه در پایان بندی هم همه چیز رها می شود. مرد بیمار صاحبخانه هم که از ابتدای داستان قرار است وارد داستان شود و البته هرگز نمی شود مگر اشارتی گنگ از آمدن و مرگ صاحبخانه.شخصیت ها تعریف نشده و گنگ هستند . و حتی نریشن های معروف توکلی هم کارکرد همیشگی خود را ندارند . گاه حرف های نامفهومی میزنند و گاه در مورد وقایعی حرف میزنند که یا قبلا دیده ایم و یا بعدا خواهیم دید . شخصیت ها از احساساتشان نمیگویند و فیلمساز مانع آشنایی و همذات پنداری ما با شخصیت ها شده است . هرچند اکنون که فکر میکنم ، میبینم فیلمساز از روی عمد میان شخصیت ها و تماشاگران فاصله ایجاد کرده است . ما چیز زیادی در مورد این کاراکترها و انگیزه های درونی شان نمیبینم . فیلم جدید توکلی با ایجاد این فاصله میان خود و تماشاگران به اثری به غایت ” شخصی ” بدل شده ، که جان میدهد برای نمادپردازی و تاویل های متعدد فلسفی . و البته فیلمی است به شدت کسالت بار و خسته کننده . مفاهیم به ظاهر جدی که فاقد جذابیت سینمایی اند . اما فیلمساز پشت یک فرم پیچیده نما و دروغین پنهان گرفته است . آن شکست های زمانی و توالی اتفاقات ، و روایتی که گمان میکنیم پیچیده است اما عمقی ندارد .
آسمان رزد کم عمق به همان دلایلی فیلم بدی است که اینجا بدون من فیلم بسیار خوبی بود .
متاسفانه توکلی در این روایت به شدت شخصی خویش ، بیشتر سعی داشته مفهوم ” نابودی در اوج زیبایی ” را به تصویر بکشد . غافل از آنکه یک مفهوم بدون شخصیت پردازی درست و بدون ایجاد درامی قدرتمند و قوی به یک بیانیه شبیه میماند . که فیلم توکلی از نوع روشنفکرانه اش است . متاسفانه فیلم جدید توکلی به شدت مفهوم زده و شخصی است . به طوری که درک و همذات پنداری اش برای مخاطب بسیار سخت است.
اون نوشته (و نوشته هایی مثل اون) شاید به انچه مستحقاش بوده نرسیده اما مطمئنا آنگونه که شما میفرمایید هم نیست (جسارتا) و یقینا آن مطلب خوانندهی اهلش را داشته است و در یاد آن خواننده رسوب کرده.
آقا! تو گزارشِ «هفتْ» لحظاتی دیدیمتان!
همان زمان هم تو شلوغی های جشنواره، وقتی همه راجع به فیلم ها حرف می زدن، تو مجله فیلم درباره او پرونده، چند sms چاپ شد. الان هم اون نوشته درباره شناخت آنگلوپلوس بسیار رهگشاست. اما کسی برای فهمیدن ارزش فیلم های اون دوره، به یاداشت های جشنواره ای اون زمان رجوع نمی کنه. کار دل با کار گل همیشه تفاوتی داره.
یک سؤال: مجله فیلم، با انتشار یادداشتهای جشنوارهای در وبسایتاش، در شُمارهیِ بعدِ جشنوارهْ دیگر یادداشتی از فیلمهای جشنواره چاپ نخواهد کرد؟
—————-
پاسخ: بی خبرم.
این جشنواره، انگار، شما را ازمان گرفته…
سلام…
سلام
نیستی عمو رضا !
چه عجب کامنت یازدهمی اضافه شد، بعدِ چند روز. آخر سکوتِ صاحبخانه محسوس است.
فیلم آسمان زرد کم عمق درست به همان دلایل فیلم بسیار خوبی است که فیلم اینجا بدون من به خاطر آن ها فیلم متوسطی است! واقعا مقایسه این دو فیلم درست است ؟ اگر توجه داشته باشیم که همه فیلم یاد آوری گذشته است در مقاطع مختلف تا از خلال آن مهران به قضاوتی از حال خود و غزل برسد، در اینصورت مثلا دانستن کارکرد بارداری غزل یا سرانجام! و سرنوشت! صاحبخانه بیمار به چه کار خواهد آمد؟