سال ۹۱ برای من

روزهای پایانی سال ۹۱ است. دوست دارم نگاهی بیندازم به کار و زندگی‌‌ام در این سال. بیش‌تر برای خودم. تا یادم بماند چه می‌خواستم و چه کردم.

اگر قرار باشد دستاوردهای ملموسم در این سال را بشمارم فقط به دو مورد می‌رسم: فیلم کوتاه اگر اصغر اسکار بگیرد و مجموعه داستان کوتاه کابوس‌های فرامدرن. همین. ناچیزتر از آن است که مایه‌ی رضایت باشد اما شاید سال بعد در چنین روزی همین دو مورد را هم برای بازگفتن نداشته باشم.

اگر اصغر اسکار بگیرد

فیلم کوتاه ۱۷ دقیقه‌ای که آخرین روزهای سال ۹۰ تصویربرداری‌اش انجام شد. اواخر فروردین ۱۳۹۱ فردین صاحب‌الزمانی تدوین و صداگذاری فیلم را برعهده گرفت. در واقع خود او با بزرگواری و بی هیچ چشم‌داشتی این کار را پیشنهاد داد و تا همیشه مرا مدیون مهر خود کرد. کار تدوین در پنج جلسه به پایان رسید. آیدین صلح‌جو را برای ساختن موسیقی تیتراژ آغاز و پایان فیلم انتخاب کردم و مختصراً توضیح دادم که چه می‌خواهم. دو روز بعد اتودهایش را تحویل داد و با یک رتوش مختصر، کارش را نهایی کرد. عالی بود. دقیقاً همان چیزی بود که می‌خواستم بی‌آن‌که درباره‌اش حرف خاصی زده باشیم. فقط چند سرنخ، و مستقیم به هدف. فیلم را برای جشنواره فیلم کوتاه تهران فرستادم. تعجب نکردم که پذیرفته نشد. فیلم را دیگر به هیچ جشنواره‌ای ارائه نکردم. اصلا برای جشنواره نساخته بودمش. می‌خواستم رزومه‌ای شود برای کار فیلم‌سازی‌ام تا بعدا به کارم بیاید. شاید باید بختم را آزمایش می‌‌کردم و دست‌کم برای دو سه جشنواره‌ی خارجی می‌فرستادمش. کلی هم وقت برای زیرنویس کردنش گذاشته بودیم و نتیجه هم عالی شده بود. اما هنوز هم نمی‌دانم چرا دستم نرفت برای جشنواره. ماند تا اواخر سال که عزیزانی در دیدارهای حضوری احوال فیلم را جویا شدند و آن را برای دو جشنواره خواستند. فیلم در جشن تصویر سال و جشنواره‌ی شمسه حضور یافت. پی‌گیر اخبار این جشنواره‌ها نبودم و حتی از نمایش فیلمم در جشن تصویر سال، یک ساعت پیش از شروع نمایش باخبر شدم!

کابوس‌های فرامدرن

مجموعه داستان کوتاهی شامل ۱۵ داستان که البته آخری خودش متشکل از پنج داستان است. با نشر مرکز درآوردمش. وضعیت توزیع کتاب بسیار اسف‌بار بود. جنس کاغذش نامرغوب بود. ولی در روزهایی که نشر کتاب به دلیل گرانی وحشتناک کاغذ و مشکلات ممیزی به بدترین وضعش رسیده بود این کتاب منتشر شد و کاچی به از هیچی. کتاب به شکل بی‌رحمانه‌ای هیچ بازخوردی در بین اهل ادبیات نداشت! حتی نمی‌دانم چند نسخه از آن به فروش رسیده. خلاصه‌اش این‌‌که نشد آن چیزی که انتظارش را داشتم. فکر می‌کردم یک انتشاراتی معتبر بیش‌تر از این‌ها به نویسنده‌اش اهمیت بدهد. اما این فقط فانتزی ذهن من بود.

نقدنویسی

بهار ۹۱ هیچ نقد و مقاله‌ی سینمایی ننوشتم. اما بعدا اوضاع کمی‌بهتر شد: نقد یک روش خطرناک (و نگاهی به سینمای کراننبرگ)، روزی روزگاری در آناتولی نوری بیلگه جیلان، تقدیم به رم با عشق وودی آلن، عشق میشاییل‌هانکه، مارجین کال جی.سی چندور، نگاهی به پایان‌بندی در سینما، چشـم‌‌چــرانی و سـادیــسم در سینمای هیچکاک، آفریقا (هومن سیدی) و… یک نوشته‌ی غیرسینمایی هم درباره‌ی فرهاد مهراد برای روزنامه «مغرب» نوشتم که خیلی دوستش دارم. یکی از بهترین یادداشت‌های عمرم را هم برای شماره ویژه‌ی سی سالگی مجله «فیلم» (شماره ۴۵۰) نوشتم. یکی از کارهای خوب امسالم (به گمان خودم) نوشتن یادداشت‌های تقویم سال ۱۳۹۲ مجله «فیلم» مربوط به جلدهای برگزیده بود. به نظرم در مجموع، سال ۹۱ برای من از نظر نقدنویسی (دست‌کم از نظر کیفی) سال پرباری بود. در فصل پایانی این سال هم مسئولیت «نقد خوانندگان» مجله «فیلم» به من سپرده شد و امیدوارم تا زمانی که این بخش در اختیارم است موثر و مفید باشم.

وب‌سایت

وضعیت وب‌سایت برایم رضایت‌بخش نبود نه به این دلیل که دوستان لایک زدن در شبکه‌ی اجتماعی را به دیالوگ در این‌جا ترجیح دادند، بلکه خودم دل و دماغ نوشتن نداشتم. اما با مرور نوشته‌هایم به این نتیجه می‌رسم که تعداد نوشته‌های خوب امسال ابدا کم‌تر از سال‌های قبل نیست. فرق اساسی‌اش این است که امکان دیالوگ از دست رفته. این هم نتیجه‌ی زندگی در اجتماعی است که همه (مثل خودم) خسته و افسرده‌اند. کاریش هم نمی‌شود کرد.

شبکه اجتماعی

باب طبعم نیست. به واژه‌ی «فرند» حساسیت دارم. کهیر می‌زنم از فرندشیپ مجازی. خودم هم اهل خواندن نوشته‌های دیگران و لایک زدن به این و آن نیستم. طبعا به همین دلیل بعد از مدتی کسانی که انتظار تبادل لایک دارند از من رو می‌گردانند. ولی واقعا دست خودم نیست. من حتی نوشته‌های مطبوعاتی همکارانم را هم نمی‌خوانم چه برسد به استاتوس‌های شبکه اجتماعی. دلیل بی‌اعتنایی‌ام به نوشته‌های دیگران، بی‌احترامی‌به آن‌ها نیست. واقعا حس‌وحال خواندن نوشته‌های دیگران را ندارم. هم‌چنان‌که ابدا به وبلاگ هیچ‌کس سر نمی‌زنم. ترجیح می‌دهم وقتم را صرف کتاب خواندن و فیلم دیدن کنم.

کتاب‌خوانی

امسال از هر سالی کتاب شعر و داستان کم‌تر خواندم. بسیار بسیار کم. در عوض، تمرکزم را روی روان‌کاوی و فلسفه گذاشتم. نقطه‌ی تمرکز مطالعاتم در سال ۹۱ بی‌تردید ژاک لاکان و اسلاوی ژیژک بودند (چه تجربه‌ی لذت‌بخشی) و در رتبه‌ی بعد، آرتور شوپنهاور که بدجور از خودمان است! بهترین شعرهایی که امسال خواندم مربوط به عباس صفاری بودند. بهترین داستان کوتاهی که امسال برای بار اول خواندم و الان به یادم مانده (حتما داستان‌های خوبی هم بوده‌اند که در این لحظه در ذهنم نیستند) مال اتوبوس پیر ریچارد براتیگان است. از داستان‌های تکراری «استخری پر از کابوس» بیژن نجدی از کتاب یوزپلنگ‌هایی که با من دویده‌اند… بی‌نظیر بود و بسیار فریبنده؛ ساده و بسیار ژرف.

فیلم‌بینی

خیلی کم «فیلم روز» دیدم. خیلی گزیده فیلم دیدم اما اعتراف می‌کنم که از لحاظ کمیت پایین‌تر از همه‌ی سال‌های اخیر بود. تاثیرگذارترین فیلم‌هایی که برای اولین بار در این سال دیدم این‌‌ها بودند: شام من با آندره (لویی مال)، اگنس خدا (نورمن جیوسن)، پیتا (کیم کی دوک)، سپتامبر (وودی آلن)، زندگی من به عنوان یک سگ (لاسه‌هالستروم)، ترایانگل (کریستوفر اسمیت) و عشق (میشاییل‌هانکه). تنها فیلمی‌که برایش برخاستم و کف زدم و بی‌اختیار گریه کردم اگنس خدا بود.

پروژه‌های نافرجام

نمایش‌نامه خر در چمن آخرش مجوز اجرا نگرفت. پی‌گیری فیلم‌نامه موسی تا این لحظه به نتیجه نرسیده! ساخت فیلم کوتاه نازی به اوایل سال ۹۲ موکول شد.

زندگی شخصی

اوضاع اقتصادی اصلا تعریفی نداشت. و وقتی اقتصاد خراب باشد خیلی چیزها خراب می‌شود. اما در سال ۹۱ به بهترین وجه سیستم دایورت را فعال کردم و خوش‌بختانه جواب داد. من هنوز هم در این جهنم بی‌مروت، زنده‌ام. و خب، خدا را شکر.

آرزوی پایان سال

پروردگارا من آرزوی ناگفته‌ای برای تو ندارم. اگر شدنی است لج‌بازی را کنار بگذار و بگذار بشود. اگر هم نشدنی است مرحمت بفرما و فکرش را یک جوری از سرم بیرون کن. صفای تو که فقط لبخند می‌زنی. بخند که دنیا به رویت بخندد! والا!

8 thoughts on “سال ۹۱ برای من

  1. “فرندِ” عزیز مجازی ام، امیدوارم( امید رو که دیگه کسی ازمون نگرفته!) سال پیش رو برای تو سالی باشه که برسی به همۀ فانتزی های ایده آلانۀ ذهنی ت.

    « اگر اصغر اسکار بگیرد» رو ندیدم،«کابوس های فرامدرن» ات را خواندم.برام یک جوری بود! زیاد خوشم از اون فضاهایی که شخصیت هات در اون نفس می کشیدند نمی آد.برام سنگین بود! ولی خوب بود.یه جورایی متفاوت که نه اما تازه بود.یه ذره سخت گیر اومد اما به هر حال گیر اومد.از اونجایی هم که من بچۀ قانعی ام مشکلی با کاغذش و … نداشتم.
    اما شاید ما آدما انقدر صبح تا شبمونو با کابوس می گذرونیم و حتی شبمونو با کابوس روبرو شدنِ صبح روز اول برج با جمالِ جمیل ِ صابخونمون،صبح می کنیم که دیگه دل و دماغی برای سردرآوردن از کابوس های اون هم “فرامدرن” ات نداشتیم.ببخش!

    در مورد “نقد نویسی” ات هم که خیلی مخلصیم!.اولین نقدی که ازت خوندم زیاد زمانِ زیادی ازش نمیگذره.برای “پرسه در مه” بود که خیلی دلنشین نوشته بودی و از اون به بعد دنبال میکردم نوشته هاتو.فقط امسال،جشنواره فکر کنم “حوض نقاشی” رو یه کوچولو زیاد تحویل گرفتی.فیلمی که چند تا مشکل اساسی داره…
    در مورد “وبسایت” ات که می خواندیم همیشه.مرتب.این که به کنار،عصبانی ام ولی بخاطر “آدمبرفی ها” که اوضاعش قاراشمیش است!

    در مورد “کتابخوانی” که گفتی چون خیلی تنبل بودم و امسال غیر از چند مجموعه داستان کوتاه هیچی نخوندم نظری ندارم غیر از اینکه بعضی شعرهای عباس صفاری واقعا معرکه ست.
    بین فیلم هایی هم که اسم بردی فقط Amour را دیدم و دوستش دارم.
    زندگی شخصی… جهنم بی مروت…

    و آرزوی پایان سال که من برای خودم میخوام: خدایا خودت درستش کن یک کاری که درآمدش در حدی باشه که بتونم متاهل بشم

    به سیزدهم که برسیم باز هم تکرار همان حرف همیشگی که؛
    سبزه ها را گره زدم اما…
    با کدام آرزو،کدام دلیل؟
    مثل من ذره ذره می میرند
    همۀ سال های بی تحویل
    —————————-
    پاسخ: بهترین آرزوها را برایت دارم دوست عزیز. روزگارت خوش باد.

  2. رضا خان با این که تکذیب میکردی نوشته هایم دورند از زندگی خصوصی ام، اما نوع نوشته ها و رویکردت به وجهی از زندگی جوری است که بقول فراستی نمی توان مماس با چنین سبکی زندگی نکرد و بتوان آن را خوب توصیف کرد…خوب توصیف کردی هر چند نا منسجم و بریده بریده…معنا ها هم گاها با تاخیر و امتناع انتقال می یافت…اما به هر حال رمز خوب توصیف کردنت مشخص بود و این اتفاقا نقطه قوت یک هنرمند است چرا تمایل به پنهان کردنش داری، به نظرم من استعداد قابل توجهی در استفاده از تمثیل در روایت والتر بنیامینی آن داری…….اینم یه پوئن مثبت دیگه……..ما هم که هستیم…دو تا پوئن مثبت دیگه
    —————-
    پاسخ: بودن شما را هستم. 🙂

  3. سلام .
    این رو بدونید که ما خوانندگان سینمایی در سال ۹۱ خیلی از شما و نوشته هاتون استفاده کردیم . با اینکه همیشه گزیده نقد مینویسید ولی وقتی هم که مینویسید کولاک میکنید ! نوشته های تقویم سینمایی هم عالی است . هرچند ای کاش خیلی بیشتر از این چیزی میبود که الان هست .

    متاسفانه هنوز نتونستم فیلم کوتاهتون رو ببینم . خیلی مشتاقم که فیلمتون رو ببینم و اگه به یک طریقی فیلمتون به دستم برسه ، خیلی خیلی خوشحال خواهم شد .
    قبلا هم گفتم که چقدر کابوس های فرامدرن رو دوست داشتم . یادداشتم در مورد کتاب خیلی خوبتون از سر تنبلی های خودم هنوز ویرایش نهایی نشده . ولی حتما براتون میفرستم . چون نظرتون در مورد نوشته هام برام خیلی مهمه .

    + عیدتون مبارک . امیدوارم سال خیلی خیلی خیلی خوبی رو داشته باشید . امیدوارم امسال خیلی بیشتر بنویسید ، امیدوارم فیلم هاتون رو بسازید و با هم بنیشینیم و ببینیم ، امیدوارم باز هم کتاب بینوسید و باشید . با کابوس های فرا مدرنتان .
    ———
    پاسخ: مرسی از این همه لطف و مهربونی. یادداشتتو سریعتر قبل عید بفرست خودم ویرایش میکنم. بجنب پسر. عید خیلی خوبی داشته باشی. فعلا.

  4. سلام
    من کتاب شما رو خوندم . کتاب خون سختی نیستم ولی داستان های شما رو واقعا دوست داشتم . چرا این همه زن های داستان های شما سیگار می کشیدند ؟ نمی دونم چرا این سوال رو پرسیدم .
    راستی شما گفته بودید یه مستند کوتاه هم امسال ساخته بودید . اون چی شد ؟
    —————
    پاسخ: سلام. ممنون. خوشحالم که بدتون نیومده…. زنهای داستانهای من؟ تعدادشون زیاده؟ شاید چون روشنفکر هستن 🙂

  5. سلام، اومدم بنویسم ۹۱ سال خوبی برام نبود اما گفتم چرا گردن سال و فصل و ماه بندازم. بد کردم و بد دیدم.
    خوشحالم آدم‌برفی‌ها دوباره هست.
    با اجازه این آخر سالی این بیت از مولانا رو که محسن چاوشی تو آلبوم جدیدش خونده این‌جا بنویسم: شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان بر کش آن تیغ چو پولاد و بزن بر سرشان
    بهار تازه پیشاپیش مبارک.
    ——–
    پاسخ: مرسی محسن جان. زنده باشی

  6. نشانه رضایت از کار فعلی با این سوال مشخص میشود
    اگر همین فردا یک میلیارد دلار به شما بدهند
    آیا حاضرید باز هم کار فعلی تان را ادامه دهید ؟
    (برایان تریسی)

Comments are closed.